تنها، به تنهایی
solitarily
تنها، به تنهایی
انگلیسی به فارسی
به طور انحصاری
انگلیسی به انگلیسی
• alone, while in isolation, secludedly
جملات نمونه
1. I solitarily share this secret of ours, hoping that even you will at times forget that I am your creation and your only confidant.
[ترجمه ترگمان]من این راز را در این راز سهیم می دانم، به این امید که حتی گاهی اوقات فراموش کنی که من creation و تنها محرم شما هستم
[ترجمه گوگل]من به طور انحصاری این راز از ما را به اشتراک می گذارم، امیدوارم حتی شما هم بارها و بارها فراموش کنید که من شما هستم و تنها محرک شما
[ترجمه گوگل]من به طور انحصاری این راز از ما را به اشتراک می گذارم، امیدوارم حتی شما هم بارها و بارها فراموش کنید که من شما هستم و تنها محرک شما
2. Love is although you stay puppy solitarily in the home one whole day, it as usual licks you.
[ترجمه ترگمان]عشق این است که تو یک روز تمام در خانه پرسه می زنی، مثل همیشه، مثل همیشه
[ترجمه گوگل]عشق است اگرچه شما توله سگ را در خانه تنها یک روز تمام می کنید، آن را به طور معمول شما را از بین می برد
[ترجمه گوگل]عشق است اگرچه شما توله سگ را در خانه تنها یک روز تمام می کنید، آن را به طور معمول شما را از بین می برد
3. A hermit chooses to live solitarily.
[ترجمه ترگمان]راهب می خواد با solitarily زندگی کنه
[ترجمه گوگل]مخفیانه تصمیم می گیرد که به تنهایی زندگی کند
[ترجمه گوگل]مخفیانه تصمیم می گیرد که به تنهایی زندگی کند
4. In a place that far from you, solitarily longing for tangling up till the end of time.
[ترجمه ترگمان]تا جایی که از تو بسیار دور است آرزوی آن تا آخر وقت به آنجا برسد
[ترجمه گوگل]در جایی که خیلی دور از شماست، از لحاظ همبستگی به دنبال گرگرفتن تا پایان زمان است
[ترجمه گوگل]در جایی که خیلی دور از شماست، از لحاظ همبستگی به دنبال گرگرفتن تا پایان زمان است
5. Because plays soccer a 13 year old of solitarily person to Jinan, Liu Jindong spoke frankly since professional profession these many years, he most has sorry the human is parents.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که فوتبال بازی می کند ۱۳ ساله از solitarily نفر به Jinan، لیو Jindong از آن زمان که حرفه حرفه ای بسیاری را آغاز کرده است، او بیشتر از پدر و مادر خود متاسف است
[ترجمه گوگل]از آنجاییکه فوتبالیست 13 ساله ای که به طور داوطلبانه به جینان می پیوندد، لیو جیندونگ از حرفه حرفه ای این سالها سخن می گوید، او بیشتر متاسف است که انسان والدین است
[ترجمه گوگل]از آنجاییکه فوتبالیست 13 ساله ای که به طور داوطلبانه به جینان می پیوندد، لیو جیندونگ از حرفه حرفه ای این سالها سخن می گوید، او بیشتر متاسف است که انسان والدین است
6. Wave - taming Hill It thrusts solitarily from the ground, with an elevation of 213 meters.
[ترجمه ترگمان]تپه \"Wave\" با ارتفاع ۲۱۳ متر ارتفاع از زمین را فشار می دهد
[ترجمه گوگل]موج - تام تسخیر هیل آن را به طور مجرد از زمین، با ارتفاع 213 متر است
[ترجمه گوگل]موج - تام تسخیر هیل آن را به طور مجرد از زمین، با ارتفاع 213 متر است
7. All his life he fought to free himself from fear solitarily and he made it!
[ترجمه ترگمان]تمام عمرش برای آزاد کردن خودش جنگیده بود تا از ترس و وحشت خودش را آزاد کند، و موفق شد!
[ترجمه گوگل]او تمام عمر خود را از ترس به تنهایی از خود رهایی می دهد و او را ساخته است!
[ترجمه گوگل]او تمام عمر خود را از ترس به تنهایی از خود رهایی می دهد و او را ساخته است!
8. They are far away from their hometown parents, comes to Guangzhou, Shenzhen solitarily, but also has places such as Beijing, Shanghai.
[ترجمه ترگمان]آن ها بسیار دور از پدر و مادرشان هستند، به گوانگ ژو، Shenzhen می آیند، اما مکان هایی مانند پکن، شانگهای نیز دارند
[ترجمه گوگل]آنها از والدین زادگاه خود دور هستند، به گوانگژو، شنژن به تنهایی، اما همچنین دارای مکان هایی مانند پکن، شانگهای است
[ترجمه گوگل]آنها از والدین زادگاه خود دور هستند، به گوانگژو، شنژن به تنهایی، اما همچنین دارای مکان هایی مانند پکن، شانگهای است
9. She know that the oneself have from now on a person faces the life solitarily, will not have again the kite to accompany mutually, more can't again so to put to fly fully once.
[ترجمه ترگمان]او می داند که انسان از این به بعد به صورت آدمی درآمده است، دیگر حاضر نیست بادبادک را با یکدیگر همراهی کند، باز هم باز هم نمی تواند بلافاصله پرواز کند
[ترجمه گوگل]او می داند که از آن به بعد فردی از زندگی به صورت یکپارچه روبرو می شود، دوباره یک بادبادک به هم متصل نمی شود، بیشتر نمی تواند دوباره به طور کامل پرواز کند
[ترجمه گوگل]او می داند که از آن به بعد فردی از زندگی به صورت یکپارچه روبرو می شود، دوباره یک بادبادک به هم متصل نمی شود، بیشتر نمی تواند دوباره به طور کامل پرواز کند
10. Can only know without being told, knows oneself again, knows oneself again, knows oneself goes solitarily to the soul deep place independent, has run in this long journey, runs to senseless going.
[ترجمه ترگمان]فقط می توان بدون اینکه کسی به او گفته شود، خود را می شناسد، می داند که دوباره خود را می شناسد، می داند که خود به اعماق روح استقلال می رود، در این سفر طولانی می دود، به سمت راست می رود
[ترجمه گوگل]تنها می توان گفت بدون گفتن، خود را دوباره می داند، خود را دوباره می داند، می داند که خودش به طور مستقل نفس عمیق خود را مستقل می کند، در این سفر طولانی کار می کند، به بی معنی می رود
[ترجمه گوگل]تنها می توان گفت بدون گفتن، خود را دوباره می داند، خود را دوباره می داند، می داند که خودش به طور مستقل نفس عمیق خود را مستقل می کند، در این سفر طولانی کار می کند، به بی معنی می رود
11. Since then I will feel great panic at your tears and your waiting solitarily.
[ترجمه ترگمان]از آن به بعد، وحشت بزرگی در اشک های شما و solitarily شما احساس می کنم
[ترجمه گوگل]از آن به بعد، من احساس ترس و وحشت در اشک های شما و انتظار شما را به صورت یکسان احساس خواهم کرد
[ترجمه گوگل]از آن به بعد، من احساس ترس و وحشت در اشک های شما و انتظار شما را به صورت یکسان احساس خواهم کرد
12. The well head is narrow, Li Xiaolong wears the air respirator to be unable to go into a well, has to give up equipping hangs upside down Jin Gouru solitarily the well.
[ترجمه ترگمان]سر چاه باریک است، و لی Xiaolong از ماسک اکسیژن هوا استفاده می کند که قادر به رفتن به چاه نیست
[ترجمه گوگل]لی لی Xiaolong لباس تنفس هوا را به عنوان قادر به رفتن به خوبی است، باید به تسویه حساب کردن چنگک صاف کردن جین Gouru به طور جداگانه خوب است
[ترجمه گوگل]لی لی Xiaolong لباس تنفس هوا را به عنوان قادر به رفتن به خوبی است، باید به تسویه حساب کردن چنگک صاف کردن جین Gouru به طور جداگانه خوب است
13. When her friends were picked up by their parents after school ended late at night, she would solitarily walk home, talking to stars and praying to her mother.
[ترجمه ترگمان]وقتی دوستانش پس از پایان مدرسه در اواخر شب توسط والدینشان انتخاب شدند، او به خانه بر می گشت و با ستارگان صحبت می کرد و برای مادرش دعا می کرد
[ترجمه گوگل]وقتی پس از پایان تحصیلات دبیرستان، دوستان خود را پسران والدین خود بردند، به طور جدی به خانه می رفتند، با ستارگان صحبت می کردند و به مادرش دعا می کردند
[ترجمه گوگل]وقتی پس از پایان تحصیلات دبیرستان، دوستان خود را پسران والدین خود بردند، به طور جدی به خانه می رفتند، با ستارگان صحبت می کردند و به مادرش دعا می کردند
14. Casting my eyes where seemingly flows nothing afar, I imagine you into a lonely and long shadow in which I lose myself and direction solitarily.
[ترجمه ترگمان]در حالی که چشمانم را از جایی که ظاهرا هیچ چیز دور از دور جریان پیدا نمی کند، مجسم می کنم که تو را به یک سایه تنها و دراز که خودم را از دست می دهم و به سوی solitarily می روم
[ترجمه گوگل]ریختن چشمان من، جایی که به نظر می رسد هیچ چیز از راه دور جریان نمی یابم، شما را به یک سایه ی تنهایی و طولانی تبدیل می کنم که در آن من خود را از دست می دهم و به طور تکلیفی را از دست می دهم
[ترجمه گوگل]ریختن چشمان من، جایی که به نظر می رسد هیچ چیز از راه دور جریان نمی یابم، شما را به یک سایه ی تنهایی و طولانی تبدیل می کنم که در آن من خود را از دست می دهم و به طور تکلیفی را از دست می دهم
پیشنهاد کاربران
A solitary thing is lonely or the only one
کلمات دیگر: