کلمه جو
صفحه اصلی

prison camp


زندان صحرایی، بازداشتگاه بیرون شهر، اردوگاه زندانیان

انگلیسی به فارسی

زندان صحرایی، بازداشتگاه بیرون شهر، اردوگاه زندانیان


اردوگاه زندان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a place for imprisoning prisoners of war.

(2) تعریف: a minimum-security prison where prisoners considered to be reliable are held.

• a prison camp is a guarded camp where prisoners of war or political prisoners are kept.

مترادف و متضاد

detention camp


Synonyms: concentration camp, gulag, internment camp, prison farm


جملات نمونه

1. No one can escape from the prison camp.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی تونه از کمپ زندان فرار کنه
[ترجمه گوگل]هیچ کس نمی تواند از اردوگاه زندان فرار کند

2. Conditions in the prison camp were unbelievable .
[ترجمه ترگمان]شرایط اردوگاه زندان باور نکردنی بود
[ترجمه گوگل]شرایط در اردوگاه زندان باور نکردنی بود

3. A high fence ringed the prison camp.
[ترجمه ترگمان]یک حصار بلند در اردوگاه زندان تنگ شده بود
[ترجمه گوگل]یک حصار بلند اردوگاه زندان را ربود

4. He saw a lot of cruelty in the prison camp.
[ترجمه ترگمان]او در اردوگاه زندان خیلی بی رحمی دیده بود
[ترجمه گوگل]او تعداد زیادی از بی رحمی را در اردوگاه زندان مشاهده کرد

5. The play has its setting in a wartime prison camp.
[ترجمه ترگمان]نمایش در اردوگاه جنگ در زمان جنگ قرار دارد
[ترجمه گوگل]این بازی در اردوگاه زندان جنگی تنظیم شده است

6. The hostages described life in the prison camp as a nightmare of fear and uncertainty.
[ترجمه ترگمان]گروگان ها زندگی را در اردوگاه زندان به عنوان کابوسی از ترس و عدم اطمینان توصیف کردند
[ترجمه گوگل]گروگان ها زندگی خود را در اردوگاه زندان به عنوان یک کابوس ترس و عدم اطمینان توصیف کردند

7. We were nothing to do with the prison camp or the escaped prisoners.
[ترجمه ترگمان]ما هیچ ارتباطی با کمپ زندان یا زندانی های فراری نداشتیم
[ترجمه گوگل]ما هیچ ارتباطی با اردوگاه زندان و زندانیان فراری نداشتیم

8. In a prison camp in central Bosnia in late May 199 a man is beaten and kicked into unconsciousness.
[ترجمه ترگمان]در اواخر ماه مه ۱۹۹ مرد در یک اردوگاه زندان در مرکز بوسنی مورد ضرب و شتم قرار گرفت و بی هوش شد
[ترجمه گوگل]در اواخر ماه مه 199 در یک اردوگاه زندان در مرکز بوسنی، یک مرد مورد ضرب و شتم قرار گرفت و به ناخودآگاه لگد زده شد

9. In the prison camp, it was hard to retain some human dignity.
[ترجمه ترگمان]در اردوگاه زندان، حفظ حیثیت انسانی دشوار بود
[ترجمه گوگل]در اردوگاه زندان، حفظ کرامت انسانی سخت بود

10. This is nothing like the bucolic prison camp where his half-sister Carmella is held.
[ترجمه ترگمان]این هیچ شباهتی به اردوگاه bucolic در جایی ندارد که خواهر ناتنی او در آن نگهداری می شود
[ترجمه گوگل]این چیزی شبیه به اردوگاه زندان بوکولی است که در آن نیمه خواهر کرمله برگزار می شود

11. Anne Frank, who died at Bergen-Belsen, a Nazi prison camp, just before her sixteenth birthday, is renowned for her precocity about culture, politics, and human nature.
[ترجمه ترگمان]آن فرانک، که در Bergen، یک اردوگاه زندان نازی، درست قبل از تولد ۱۶ سالگی اش کشته شد، به خاطر precocity در مورد فرهنگ، سیاست و طبیعت انسان مشهور است
[ترجمه گوگل]آن فرانک که در برگن-بلزن، یک اردوگاه زندان نازی، درست قبل از شانزدهمین سالگرد تولدش، به خاطر دغدغه اش درباره فرهنگ، سیاست و طبیعت انسانی مشهور است

12. My dad was put a prison camp where he was beaten and abused by Serb soldiers.
[ترجمه ترگمان]پدرم توی یه اردوگاه زندان بود که توسط سربازان سربی نظامی مورد تجاوز و اذیت قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]پدرم یک اردوگاه زندان گذاشت که در آن توسط سربازان صرب مورد ضرب و شتم قرار گرفت

13. He was captured, put in a Vietnamese prison camp.
[ترجمه ترگمان]او دستگیر شد، در یک اردوگاه زندان ویتنامی قرار گرفت
[ترجمه گوگل]او دستگیر شد، در یک اردوگاه زندان ویتنامی قرار گرفت

14. He was shot down over Denmark and spent three years in a prison camp.
[ترجمه ترگمان]او به دانمارک شلیک شد و سه سال را در یک اردوگاه زندان گذراند
[ترجمه گوگل]او بیش از دانمارک کشته شد و سه سال در اردوگاه زندان گذراند

15. A tunnel entrance was found within the precincts of the prison camp.
[ترجمه ترگمان]ورودی تونل در محوطه اردوگاه زندان پیدا شد
[ترجمه گوگل]ورودی تونل در محوطه اردوگاه زندان یافت شد


کلمات دیگر: