1. canned commercials frequently seen on t. v.
آگهی های پیش ساخته که مرتبا در تلویزیون دیده می شود.
2. we tripped frequently to kashan to visit her
برای ملاقات او اغلب به کاشان مسافرت می کردیم.
3. i go there frequently
من اغلب به آنجا می روم.
4. Those who believe money can do everything are frequently prepared to do everything for money.
[ترجمه جواد نقی پور] کسانی که معتقدند پول می تواند همه چیز را انجام دهد اغلب برای بدست آوردن پول هر کاری می کنند
[ترجمه سامان یزدان پناه] کسانی که اعتقاد دارند پول میتوند همه چیز را انجام دهد اغلب برای انجام دادن هر کاری با پول اماده هستند.
[ترجمه ابراهیم کرمی] کسانی ک معتقدن باپپول میشه همه کارکرد حاصرن برا بدست اوردنش هرکاری بکنن
[ترجمه ترگمان]کسانی که معتقدند پول می تواند همه کارها را انجام دهد، اغلب برای انجام هر کاری برای پول آماده می شوند
[ترجمه گوگل]کسانی که اعتقاد دارند پول می تواند همه چیز را انجام دهد، اغلب آماده است تا همه چیز را برای پول انجام دهد
5. One who frequently looks back can't go far.
[ترجمه مرتضی] کسی که مکررا به عقب بنگرد، نمیتواند به دوردست برسد/برود.
[ترجمه sakineh] کسی که مرتب به عقب برگردد نمی تواند جلو برود.
[ترجمه sakineh tebbi] اگر مدام به گذشته نگاه کنی نمی توانی پیشرفت کنی.
[ترجمه ابراهیم کرمی] کسی ک دایما درگیر گذشتشه نمیتون پپیشفت کن
[ترجمه ترگمان]کسی که اغلب به عقب نگاه می کند نمی تواند زیاد دور شود
[ترجمه گوگل]کسی که اغلب به عقب نگاه می کند نمیتواند دور بماند
6. He frequently donates large sums to charity.
[ترجمه پارسا میریوسفی] او به طور مکرر مبلغ زیادی به خیریه اهدا می کند
[ترجمه ترگمان]او اغلب مبالغ هنگفتی به خیریه اهدا می کند
[ترجمه گوگل]او اغلب مبلغ زیادی را به خیریه اهدا می کند
7. At one time we met frequently.
[ترجمه مرتضی] ما اغلب در یک ساعت از روز همدیگر را میدیدیم
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات همدیگر را می دیدیم
[ترجمه گوگل]در یک زمان ما اغلب ملاقات کردیم
8. Instead of defending traditional values, the church frequently seems weak-kneed and irresolute.
[ترجمه ترگمان]به جای دفاع از ارزش های سنتی، کلیسا به طور مرتب kneed و مردد به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]به جای دفاع از ارزش های سنتی، کلیساها اغلب به نظر می رسد ضعیف زانو و بی رحم
9. We had to pause frequently for breath.
[ترجمه ترگمان]باید چندین بار مکث می کردیم تا نفسی تازه کنیم
[ترجمه گوگل]ما مجبور بودیم برای نفس بطور غریزی متوقف کنیم
10. Congestion frequently reduces traffic to walking pace.
[ترجمه ترگمان]ازدحام به طور مرتب ترافیک را کاهش می دهد و سرعت راه رفتن را کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]بارگیری اغلب ترافیک را به سرعت پیاده روی کاهش می دهد
11. How frequently do the trains come?
[ترجمه 😐😑] قطار ها هر چند وقت یکبار می آیند؟
[ترجمه 🤩] قطر ها ها هر چند وقت یک بار می آیند!؟
[ترجمه ترگمان]قطارها چند وقت پیش می آیند؟
[ترجمه گوگل]قطارها چقدر کم هستند؟
12. The girl had been molested frequently by her stepfather from the age of eight.
[ترجمه ترگمان]پدرخوانده او از سن هشت سالگی مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]این دختر از سالیان متمادی توسط پدربزرگش مورد آزار و اذیت قرار گرفته است
13. He frequently exhibits at the art gallery.
[ترجمه ترگمان]او بارها در گالری هنر نمایش داده می شود
[ترجمه گوگل]او اغلب در گالری هنری نمایش می دهد
14. They frequently hold conferences at that hotel.
[ترجمه ترگمان]آن ها اغلب در آن هتل کنفرانس هایی برگزار می کنند
[ترجمه گوگل]آنها اغلب در این هتل کنفرانس ها را برگزار می کنند
15. Consonants are frequently assimilated to neighboring consonants.
[ترجمه ترگمان]Consonants به طور مکرر به consonants مجاور جذب می شوند
[ترجمه گوگل]همخوانها اغلب به همسانی های همسایه تقسیم می شوند