کلمه جو
صفحه اصلی

frequently


معنی : زود زود، غالبا، بارها، مکررا، کرارا
معانی دیگر : اغلب، به طور پی در پی، دم به دم، بسایندانه، به کرات، خیلی اوقات

انگلیسی به فارسی

اغلب، مکررا، به طور پی در پی، دم به دم، بسایندانه، به کرات


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: numerous times; often.
متضاد: infrequently
مشابه: often

- The bus comes frequently, so we don't have to worry if we miss one.
[ترجمه 💟💟] اتوبوس به طور مکرر می اید. پس ما نگران نیستیم که ممکن است اتوبوسی را از دست دهیم
[ترجمه Miss 💖] اتوبوس به طور مکرر می آید پس ما اصلا نگران نیستیم که ممکن است اتوبوس نیاید
[ترجمه Mr] اتوبوس زود به زود میاد پس ما نگران از دست دادن اتوبوس نیستیم
[ترجمه ........] اتوبوس بارها و بارها می اید پس اگر یکی از انها را از دست دادیم نگران نباشیم .
[ترجمه Shaghayegh] اتوبوس به طور مکرر می آید ، بنابراین ما نگرانی نداریم اگر ما ان را از دست دهیم
[ترجمه rozh] اتوبوس زود زود میایند . پس اگر یکی از ان ها را هم از دست دادیم نباید نگران شویم
[ترجمه کوروش] اتوبوس به طور مکرر می آید پس ما نباید نگران از دست دادن یکی باشیم.
[ترجمه پریدخت] اتوبوس به طور مکرر می آید پس ما نباید نگران از دست دادن یک از اتوبوس ها باشیم
[ترجمه hossein] دم به دم اتوبوس میاد, پس اگه یکی رو از دست دادیم نیازی نیست ( نباید ) نگران بشیم
[ترجمه علی] اتوبوس ها پشت سرهم می آیند، پس لازم نیست که نگران باشیم اگه یک اتوبوس رو از دست دادیم
[ترجمه السا جونی] اتوبوس به طور مکرر می اید پس ما نگران نیستیم که اتوبوس رو از دست بدیم
[ترجمه کانون زبان] اتبوس مکرر میاید پس ما نگران نخواهیم بود بابت از دست دادن یکی از اتوبوس ها
[ترجمه m.h] اتوبوس به طور مکرر می آید، پس ما نباید نگران باشیم اگر یکی از انهارا از دست دادیم.
[ترجمه maneli cute girl love english] اتوبوس به طور مکرر می اید پس ما نگران از دست دادن اتوبوس نیستیم
[ترجمه مترجم] اتوبوس زود به زود میاد پس ما نباید نگران از دست دادن یکی شون باشیم
[ترجمه ترگمان] اتوبوس اغلب میاد، بنابراین ما مجبور نیستیم نگران باشیم اگه ما یکی رو از دست بدیم
[ترجمه گوگل] اتوبوس به طور مکرر می آید، بنابراین ما مجبور نیستیم نگران نباشیم اگر ما از دست رفته

• regularly, often

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] خیلی اوقات
[ریاضیات] مکررا، غالبا، بکرات

مترادف و متضاد

زود زود (قید)
frequently

غالبا (قید)
often, frequently, mostly

بارها (قید)
often, frequently, oft

مکررا (قید)
repeatedly, frequently

کرارا (قید)
often, frequently

commonly, repeatedly


Synonyms: again and again, as a rule, at regular intervals, at short intervals, at times, by ordinary, customarily, every now and then, generally, habitually, in many instances, in quick succession, intermittently, many a time, many times, much, not infrequently, not seldom, oft, often, oftentimes, ofttimes, ordinarily, over and over, periodically, recurrently, regularly, spasmodically, successively, thick and fast, time and again, usually, very often


Antonyms: infrequently, not much, rarely, seldom, uncommonly


جملات نمونه

1. canned commercials frequently seen on t. v.
آگهی های پیش ساخته که مرتبا در تلویزیون دیده می شود.

2. we tripped frequently to kashan to visit her
برای ملاقات او اغلب به کاشان مسافرت می کردیم.

3. i go there frequently
من اغلب به آنجا می روم.

4. Those who believe money can do everything are frequently prepared to do everything for money.
[ترجمه جواد نقی پور] کسانی که معتقدند پول می تواند همه چیز را انجام دهد اغلب برای بدست آوردن پول هر کاری می کنند
[ترجمه سامان یزدان پناه] کسانی که اعتقاد دارند پول میتوند همه چیز را انجام دهد اغلب برای انجام دادن هر کاری با پول اماده هستند.
[ترجمه ابراهیم کرمی] کسانی ک معتقدن باپپول میشه همه کارکرد حاصرن برا بدست اوردنش هرکاری بکنن
[ترجمه ترگمان]کسانی که معتقدند پول می تواند همه کارها را انجام دهد، اغلب برای انجام هر کاری برای پول آماده می شوند
[ترجمه گوگل]کسانی که اعتقاد دارند پول می تواند همه چیز را انجام دهد، اغلب آماده است تا همه چیز را برای پول انجام دهد

5. One who frequently looks back can't go far.
[ترجمه مرتضی] کسی که مکررا به عقب بنگرد، نمیتواند به دوردست برسد/برود.
[ترجمه sakineh] کسی که مرتب به عقب برگردد نمی تواند جلو برود.
[ترجمه sakineh tebbi] اگر مدام به گذشته نگاه کنی نمی توانی پیشرفت کنی.
[ترجمه ابراهیم کرمی] کسی ک دایما درگیر گذشتشه نمیتون پپیشفت کن
[ترجمه ترگمان]کسی که اغلب به عقب نگاه می کند نمی تواند زیاد دور شود
[ترجمه گوگل]کسی که اغلب به عقب نگاه می کند نمیتواند دور بماند

6. He frequently donates large sums to charity.
[ترجمه پارسا میریوسفی] او به طور مکرر مبلغ زیادی به خیریه اهدا می کند
[ترجمه ترگمان]او اغلب مبالغ هنگفتی به خیریه اهدا می کند
[ترجمه گوگل]او اغلب مبلغ زیادی را به خیریه اهدا می کند

7. At one time we met frequently.
[ترجمه مرتضی] ما اغلب در یک ساعت از روز همدیگر را میدیدیم
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات همدیگر را می دیدیم
[ترجمه گوگل]در یک زمان ما اغلب ملاقات کردیم

8. Instead of defending traditional values, the church frequently seems weak-kneed and irresolute.
[ترجمه ترگمان]به جای دفاع از ارزش های سنتی، کلیسا به طور مرتب kneed و مردد به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]به جای دفاع از ارزش های سنتی، کلیساها اغلب به نظر می رسد ضعیف زانو و بی رحم

9. We had to pause frequently for breath.
[ترجمه ترگمان]باید چندین بار مکث می کردیم تا نفسی تازه کنیم
[ترجمه گوگل]ما مجبور بودیم برای نفس بطور غریزی متوقف کنیم

10. Congestion frequently reduces traffic to walking pace.
[ترجمه ترگمان]ازدحام به طور مرتب ترافیک را کاهش می دهد و سرعت راه رفتن را کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]بارگیری اغلب ترافیک را به سرعت پیاده روی کاهش می دهد

11. How frequently do the trains come?
[ترجمه 😐😑] قطار ها هر چند وقت یکبار می آیند؟
[ترجمه 🤩] قطر ها ها هر چند وقت یک بار می آیند!؟
[ترجمه ترگمان]قطارها چند وقت پیش می آیند؟
[ترجمه گوگل]قطارها چقدر کم هستند؟

12. The girl had been molested frequently by her stepfather from the age of eight.
[ترجمه ترگمان]پدرخوانده او از سن هشت سالگی مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]این دختر از سالیان متمادی توسط پدربزرگش مورد آزار و اذیت قرار گرفته است

13. He frequently exhibits at the art gallery.
[ترجمه ترگمان]او بارها در گالری هنر نمایش داده می شود
[ترجمه گوگل]او اغلب در گالری هنری نمایش می دهد

14. They frequently hold conferences at that hotel.
[ترجمه ترگمان]آن ها اغلب در آن هتل کنفرانس هایی برگزار می کنند
[ترجمه گوگل]آنها اغلب در این هتل کنفرانس ها را برگزار می کنند

15. Consonants are frequently assimilated to neighboring consonants.
[ترجمه ترگمان]Consonants به طور مکرر به consonants مجاور جذب می شوند
[ترجمه گوگل]همخوانها اغلب به همسانی های همسایه تقسیم می شوند

I go there frequently.

من اغلب به آنجا می‌روم.


The author frequently quoted Shakespeare

نویسنده مکررا از شکسپیر نقل قول کرد


پیشنهاد کاربران

مکررا

هرازگاه

again and again

تواترا

غالبا

مرتباً، مرتب

پرتکرار

به طور پی در پی ، اغلب ، دم به دم

frequently Means happening often and many times
کانون زبان ایران
reach3

زود زود

Hey how ya doin?
Frequently means مکرر

اغلب

Frequently means : Means happening often and many times

Reach 3 😁
Kanon zaban Iran 🇮🇷

اغلب، پی در پی، زود به زود

متناوب

فورا

فراوانی

هِی ، هَمَش

پُر ، پرشمار ، بسیار ، بَسی ، افزون ، زیاد

پِیاپِی ، پیوسته ، پشت هم ، پشت سر هم ، همیشه ، همواره ، یکسره ، یکدم ، بی اَمان

بیشتر مواقع. اغلب اوقات

ترتیبی

تکرار

در دَم. . . فِرررررتی


بارها

Means happening often and many times

غالبا، خیلی اوقات
Same meaning for often

اقلب اوقات

بیشتر وقت _ اغلب اوقات و زمان ها _ میتوان گفت به طور پی در پی _ چیزی که زود زود و زیاد اتفاق می افتد.

اغلب، معمولابعضی وقتا، دقیقا با some timeهم معنیه

متداول

Means happening often and many times
بارها. اغلب اوقات. دائم

بارها دائم

به طور پیوسته

متوالی

به تناوب

پیاپی

بارها، اغلب اوقات، مکررا

دم به دقیقه، دم به ساعت

غالبا، به ردیف،



کلمات دیگر: