کلمه جو
صفحه اصلی

remain


معنی : اثر باقی مانده، باقی ماندن، اقامت کردن، ماندن
معانی دیگر : به جا ماندن، (هنوز) وجود داشتن، پس ماندن، پا برجا ماندن، موجود بودن، ادامه دادن، (هنوز) بودن، مانده، درجمع بقایا

انگلیسی به فارسی

ماندن، اقامت کردن، مانده، اثر باقیمانده، (درجمع)بقایا


ماندن، باقیماندن


ماندن، اثر باقی مانده، باقی ماندن، اقامت کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: remains, remaining, remained
(1) تعریف: to continue without a change in quality or state.
مترادف: abide, continue, dwell, last, persist, stay
مشابه: bide, endure, hold, linger, obtain, persevere, rest, rest, stand, subsist

- Even after their divorce they remained friendly.
[ترجمه سمیه] رابطه آنها حتی پس از طلاق دوستانه باقی ماند
[ترجمه هادی] آن دو پس از طلاق نیز، ارتباط دوستانه ای با هم داشتند
[ترجمه ترگمان] آن ها حتی پس از طلاق دوستانه باقی ماندند
[ترجمه گوگل] حتی پس از طلاق آنها دوستانه باقی ماندند
- The doctor told him to remain in bed and get some rest.
[ترجمه ترگمان] دکتر به او گفت که در رختخواب بماند و استراحت کند
[ترجمه گوگل] دکتر به او گفت که در رختخواب بماند و استراحت کند
- The old house was shut up and remained so for years.
[ترجمه ترگمان] خانه قدیمی بسته بود و سال ها می ماند
[ترجمه گوگل] خانه قدیمی خاموش بود و سالها همچنان ادامه داشت

(2) تعریف: to stay or be left in the same place after others have gone.
مترادف: abide, linger, stay, tarry
متضاد: depart
مشابه: survive, wait

- We remained by the car while the others hitchhiked into town.
[ترجمه ترگمان] ما در اتومبیل باقی ماندیم در حالی که بقیه وارد شهر شدند
[ترجمه گوگل] ما با ماشین باقی مانده بودیم، در حالی که دیگران به شهر رفتند
- Out of all those oranges we bought, only two remain.
[ترجمه ترگمان] از آن پرتقال ها که خریده بودیم، فقط دو نفر باقی ماندند
[ترجمه گوگل] از همه آن پرتقال که خریداری کردیم، تنها دو نفر باقی مانده است

(3) تعریف: to be left as still to be seen, said, or in some way acted upon.
مشابه: abide, exist

- Who will win remains to be seen.
[ترجمه ترگمان] چه کسی برنده خواهد شد؟
[ترجمه گوگل] چه کسی برنده خواهد شد، باقی خواهد ماند تا ببیند
- Three trees remain to be planted.
[ترجمه S.A.Z.rt.7600] سه درخت مانده تا کاشته شود
[ترجمه ترگمان] سه درخت باقی خواهند ماند
[ترجمه گوگل] سه درخت هنوز هم کاشته می شود

• stay, abide; continue, go on
to remain in a particular state means to stay in that state and not change.
if you remain in a place, you stay there and do not move away.
if something remains, it still exists.
if something remains to be done, it has not yet been done.
if you say that something remains to be seen, you mean that it is not at all certain what will happen.
the remains of something are the parts of it that are left after most of it has been used up, taken away, or destroyed.
remains are objects and parts of buildings from an earlier period of history, usually found in the ground.

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] باقی مانده
[مهندسی گاز] ماندن، اقامت کردن، مانده
[ریاضیات] باقی ماندن، سایر

مترادف و متضاد

stay, wait


Synonyms: abide, be left, bide, bivouac, bunk, cling, continue, delay, dwell, endure, freeze, go on, halt, hang, hang out, hold over, hold the fort, hover, inhabit, keep on, last, linger, live, lodge, make camp, nest, outlast, outlive, pause, perch, persist, prevail, put on hold, remain standing, reside, rest, roost, sit out, sit through, sit tight, sojourn, squat, stand, stay behind, stay in, stay over, stay put, stick around, stop, survive, tarry, visit, wait


Antonyms: depart, forge, go, leave, move


اثر باقی مانده (اسم)
remain, hangover

باقی ماندن (فعل)
stay, remain

اقامت کردن (فعل)
remain

ماندن (فعل)
settle, abide, stay, remain, be, stand, subsist, stall, lie, hang up

جملات نمونه

The city's ruins still remain.

خرابه‌های شهر هنوز باقی است.


the money remaining in my pocket

پول باقیمانده در جیبم


1. remain dumb and write no more poems
بی سخن بمان و دیگر شعر ننویس.

2. remain here till i return
اینجا بمان تا برگردم.

3. remain in force
به قوت خود باقی ماندن

4. girls remain virgin until they are married
دخترها تا زمانی که ازدواج کنند باکره می مانند.

5. to remain healthy, we have to exercise daily
برای تندرست ماندن باید هر روز ورزش کنیم.

6. to remain within measure
از حد تجاوز نکردن

7. . . . shall remain in absolute ignorance for ever
. . . در جهل مرکب ابدالدهر بماند

8. we must remain within the parameters of the budget
بایستی از پراسنجه های بودجه فراتر نرویم.

9. he preferred to remain anonymous
او ترجیح داد که گمنام باقی بماند.

10. her love will remain in my heart still
عشق او همیشه در دلم باقی خواهد ماند.

11. it will always remain a hanging question for me
آن همیشه برای من پرسش بی جوابی خواهد بود.

12. she chose to remain here
او به میل خودش اینجا ماند.

13. this disease can remain latent for years
این بیماری می تواند سال ها در کمون باشد.

14. his blood pressure must remain constant at all times
فشار خون او باید همیشه یک جور باقی بماند.

15. it pleased him to remain
دلش خواست بماند.

16. the city's ruins still remain
خرابه های شهر هنوز باقی است.

17. the secrets of creation will always remain unknown to mankind
اسرار خلقت برای بشر همیشه ناشناخته خواهد بود.

18. those who become catholic priests must remain celibate
کسانی که کشیش کاتولیک می شوند باید مجرد بمانند.

19. his resolution is not to resign, but to remain and fight
قصد او این نیست که استعفا بدهد بلکه می خواهد بماند و مبارزه کند.

20. the man who saved their lives prefers to remain nameless
مردی که جان آنها را نجات داد ترجیح می دهد که گمنام باقی بماند.

21. the surest way to prevent aggression is to remain strong
مطمئن ترین راه جلوگیری از تجاوز نیرومند باقی ماندن است.

22. they sold the future of their country just to remain in power
آنان فقط برای حفظ قدرت خود آینده ی کشور را به ثمن بخس فروختند.

23. She was too elderly and infirm to remain at home.
[ترجمه ترگمان]او بیش از آن پیر و ناتوان بود که در خانه بماند
[ترجمه گوگل]او خیلی سالمند بود و مضطرب شده بود تا در خانه باقی بماند

24. The details of his life remain obscure .
[ترجمه ترگمان]جزئیات زندگی او مبهم مانده است
[ترجمه گوگل]جزئیات زندگی او هنوز نامشخص است

25. Despite threats of strike action, the management remain hopeful that an agreement can be reached.
[ترجمه ترگمان]علی رغم تهدیدهای اقدام اعتصاب، مدیریت همچنان امیدوار است که یک توافقنامه حاصل شود
[ترجمه گوگل]با وجود تهدید به اقدامات اعتصاب، مدیریت همچنان امیدوار است که توافق حاصل شود

26. The answers to these questions remain as elusive as ever.
[ترجمه ترگمان]پاسخ به این سوالات تا به حال مبهم باقی مانده است
[ترجمه گوگل]پاسخ به این سؤالات همچنان باقی مانده است

27. My trousers won't remain up; I've lost so much weight.
[ترجمه ترگمان]شلوار من بالا نمی رود من وزن زیادی از دست داده ام
[ترجمه گوگل]شلوار من باقی نمی ماند من وزن زیادی از دست داده ام

28. The president will remain in office until the official handover in April.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور تا زمان تحویل رسمی در ماه آوریل در دفتر خود باقی خواهد ماند
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور تا رسیدگی رسمی در ماه آوریل ماندگار خواهد شد

29. He will remain head of state during the period of transition to democracy.
[ترجمه ترگمان]او در طول دوره انتقال به دموکراسی به عنوان رئیس دولت باقی خواهد ماند
[ترجمه گوگل]او در طول دوره انتقال به دموکراسی، رئیس دولت خواهد شد

30. Some of the most important questions remain unanswered.
[ترجمه ترگمان]برخی از مهم ترین پرسش ها همچنان بی پاسخ مانده اند
[ترجمه گوگل]برخی از مهمترین سوالات بدون جواب باقی می مانند

Two weeks remained of our holidays.

از تعطیلات ما دو هفته باقی مانده بود.


I remained in the house until ten o'clock.

تا ساعت ده در خانه ماندم.


Remain here till I return.

اینجا بمان تا برگردم.


a remaining memory

خاطره‌ای پابرجا


She remains an optimist.

او هنوز خوشبین است.


اصطلاحات

it remains to be seen

بعداً معلوم خواهد شد، هنوز معلوم نیست


it remains to add that...

فقط باید افزود که ...


remain in force

به قوت خود باقیماندن


پیشنهاد کاربران

باقی ماندن

باقی ماندن، هنوز باقی ماندن

پافشاری کردن، اصرار کردن

همچنان ( در شرایطی بودن )

جایی یا در وضعیتی باقی ماندن
ادامه داشتن
کاری انجام نشده مانده

پابرجا بودن

نمونه ای چیزی

ناتمام

the children remained at home after their mother left

پایبند بودن

حد
از حد خود بالا نرفتن

بر جا نمی ماند

هنوز در ( جایی، مرحله ای و. . . ) قرار داشتن

stay

( هنوز ) بودن

( هنوز ) وجود داشتن. . . . . . ( هنوز ) بودن
the focus of talks remains the worsening security situation in Afghanistan

اقامت کردن

درلباسشویی


کلمات دیگر: