کلمه جو
صفحه اصلی

misconduct


معنی : بد اخلاقی، بد رفتاری، سوء رفتار، خلاف کاری
معانی دیگر : (به ویژه در مورد کارمند دولت) سو اداره، عمل یا اقدام غیر قانونی، دش رفتاری، کژ رفتاری، سواستفاده از مقام

انگلیسی به فارسی

خلاف کاری، سو رفتار، بد اخلاقی، بدرفتاری


سوء رفتار، بد رفتاری، خلاف کاری، بد اخلاقی


انگلیسی به انگلیسی

• misbehavior, improper conduct, unprofessional behavior; bad management
misconduct is bad or unacceptable behaviour, especially by a professional person.

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] رفتار غیرورزشی
[حقوق] رفتار خلاف قانون، سوء رفتار، سوء اداره، خلافکاری

مترادف و متضاد

بد اخلاقی (اسم)
petulance, depravation, immorality, misconduct, petulancy

بد رفتاری (اسم)
misuse, ill use, ill usage, misdeed, misconduct, misbehavior, ill-treatment

سوء رفتار (اسم)
misconduct, misbehavior, misbehaviour

خلاف کاری (اسم)
misconduct

bad or unethical behavior


Synonyms: delinquency, dereliction, evil, immorality, impropriety, malfeasance, malpractice, malversation, misbehavior, mischief, misdemeanor, misdoing, mismanagement, naughtiness, offense, rudeness, transgression, wrongdoing


Antonyms: behavior, manners, obedience


جملات نمونه

1. He was fired for serious misconduct .
[ترجمه ترگمان]اون به خاطر رفتار جدی اخراج شد
[ترجمه گوگل]او برای سوء رفتار جدی اخراج شد

2. The father chastised his son for his misconduct.
[ترجمه اميل] پدر پسرش را به خاطر سوءرفتار او سرزنش کرد
[ترجمه ترگمان]پدرش پسرش رو بخاطر رفتار his تنبیه میکنه
[ترجمه گوگل]پدر پدرش را به خاطر سوء رفتار او سرزنش کرد

3. The former priest denied allegations of sexual misconduct.
[ترجمه ترگمان]کشیش سابق اتهامات سو رفتار جنسی را تکذیب کرد
[ترجمه گوگل]کشیش سابق ادعا های سوء رفتار جنسی را رد کرد

4. The doctor was found guilty of professional misconduct.
[ترجمه ترگمان]پزشک در رابطه با سو رفتار حرفه ای گناهکار شناخته شد
[ترجمه گوگل]دکتر مجرم شناخته شد

5. She was sacked last year for gross misconduct.
[ترجمه ترگمان]سال گذشته او بخاطر رفتار ناشایست اخراج شد
[ترجمه گوگل]او سال گذشته به دلیل سوء رفتارهای شدید از زندان آزاد شد

6. The manager resigned suddenly amidst rumours of misconduct.
[ترجمه ترگمان]مدیر ناگهان در میان شایعات رفتار سو رفتار استعفا داد
[ترجمه گوگل]مدیر ناگهان در میان شایعات سوء رفتار، استعفا داد

7. His behaviour amounted to serious professional misconduct.
[ترجمه ترگمان]رفتارش به یک سو رفتار حرفه ای جدی مربوط می شد
[ترجمه گوگل]رفتار وی به سوء رفتار جدی حرفه ای منجر شد

8. The doctor was accused of professional misconduct.
[ترجمه ترگمان]پزشک متهم به سو رفتار حرفه ای شد
[ترجمه گوگل]دکتر متهم به سوء رفتار حرفه ای شد

9. You made a public accusation of misconduct against Nigel.
[ترجمه ترگمان]تو یه تهمت عمومی علیه نایجل درست کردی
[ترجمه گوگل]شما اتهام عمومی علیه نایجل را به دلیل سوء رفتار انجام دادید

10. The boy's misconduct cost his mother many sleepless nights.
[ترجمه ترگمان]رفتار نادرست پسرش شب های بی خوابی برایش گران تمام شد
[ترجمه گوگل]سوء رفتار با پسر مادران شبهای بی خوابی را به مادرش سپرد

11. Dr Lee was cleared of serious professional misconduct.
[ترجمه ترگمان]دکتر لی از سو رفتار حرفه ای جدی تبرئه شد
[ترجمه گوگل]دکتر لی از سوء رفتار جدی حرفه ای پاکسازی شد

12. He was assailed for gross misconduct.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر رفتار زشت و نفرت انگیز او را مورد حمله قرار داده بودند
[ترجمه گوگل]او به خاطر سوء رفتارهای شدید مورد حمله قرار گرفت

13. His misconduct let in a host of troubles.
[ترجمه ترگمان]رفتار سو رفتار او باعث بروز مشکلات شده بود
[ترجمه گوگل]سوء رفتار او به یک مشکل بزرگ تبدیل شده است

14. There was no misconduct on the part of the police.
[ترجمه ترگمان]هیچ خطایی از جانب پلیس نبود
[ترجمه گوگل]از سوی پلیس هیچ سوءاستفاده ای وجود نداشت

پیشنهاد کاربران

خلافکاری

رفتار نادرست، رفتار غلط، رفتار ناشایست
تخلف، خلاف، فسق
{حقوق} رابطه نامشروع
{شرکت و غیره} بد اداره کردن
( misconduct oneself ( with sb رفتار نادرست داشتن با کسی، رابطه نامشروع داشتن با کسی

سوء اداره ، سوء مدیریت


کلمات دیگر: