کلمه جو
صفحه اصلی

instead


معنی : بجای، در عوض، بعوض
معانی دیگر : به جای

انگلیسی به فارسی

بجای، در عوض، بعوض


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
عبارات: instead of
• : تعریف: in place of something; in preference.

- I don't care for the mountains, so let's go to the beach instead.
[ترجمه ایمان] من به کوه ها توجه نمی کنم ، پس به جای اون بزن بریم ساحل
[ترجمه ع.م] من به کوه ها توجه نمی کنم پس به جای آن بیا با هم بریم ساحل
[ترجمه میلاد علی پور] من علاقه ای به کوهستان ندارم، به جاش بیا بریم کنار دریا
[ترجمه مولود] من با کوه حال نمیکنم به جاش بریم ساحل
[ترجمه نادیا ناصری] من علاقه ای به کوهستان ندارم پس بیا به جای آن بریم ساحل
[ترجمه سجاد ربانی] من با کوه ها زیاد حال نمی کنم، بجاش بزن بریم ساحل
[ترجمه آراز فرشباف] من علاقه ای به کوهستان ندارم، پس بیا بجاش بریم ساحل.
[ترجمه ترگمان] من به کوه اهمیتی نمی دهم، پس به جای آن به ساحل برویم
[ترجمه گوگل] من به کوه ها اهمیت نمی دهم، بگذار بجای آن به ساحل برویم

• in place of; as a replacement
if you do one thing instead of another or if you do it instead, you do the first thing rather than the second thing.

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] درعوض –به جای
[ریاضیات] بجای

مترادف و متضاد

alternatively


بجای (قید)
quid pro quo, in lieu of, instead

در عوض (قید)
instead

بعوض (قید)
instead

Synonyms: alternately, alternative, as a substitute, in lieu, in place of, in preference, on behalf of, on second thought, preferably, rather, rather than


جملات نمونه

1. instead of
بجای

2. instead of a weapon, david used the jawbone of an ass
حضرت داود به جای اسلحه از آرواره ی الاغ استفاده کرد.

3. instead of complacency we must try to be even more successful than this
به جای از خود راضی بودن باید بکوشیم از این هم موفق تر باشیم.

4. instead of deciding she merely dithers
به جای تصمیم گیری او فقط عصبی و مردد می شود.

5. instead of dredging up unpleasant past memories, let us enjoy this moment together
بیا به جای یادآوری خاطرات ناخوشایند گذشته دمی با هم خوش باشیم.

6. instead of fighting, let us sit down and reason together
به جای جنگیدن بیایید بنشینیم و با هم استدلال کنیم.

7. instead of gulping down try to sip!
به جای قورت قورت نوشیدن سعی کن با جرعه های کوچک بخوری !

8. instead of helping the quake victims, they came out with the same old bromides
به جای کمک به زلزله زدگان همان حرف های پوچ گذشته را تحویل دادند.

9. instead of resting on our laurels we must try to forge ahead
به جای تکیه بر افتخارات گذشته ی خود باید بکوشیم تا ترقی کنیم.

10. instead of saying goodbye, she gave him a cuddle
به جای خداحافظی او را در سینه فشرد.

11. instead of shooting he passed the ball
به جای شوت کردن توپ را پاس داد.

12. instead of studying he used to goof off
به جای مطالعه اوقات خود را به بطالت می گذراند.

13. instead of windows the tower had loopholes
برج به جای پنجره روزنه داشت.

14. instead of
در عوض،به جای

15. he loafed away instead of studying
به جای درس خواندن همیشه اتلاف وقت می کرد.

16. he takes raisins instead of sugar
او به جای شکر کشمش می خورد.

17. some people shout instead of talking
برخی از مردم به جای حرف زدن داد می زنند.

18. you should study instead of partying!
به جای سورچرانی باید درس بخوانی !

19. a horse-like animal that instead of hooves has digitate hands and feet
جانوری اسب مانند که به جای سم دست و پای انگشت دار دارد

20. he sent his son instead of coming himself
او به جای اینکه خودش بیاید پسرش را فرستاد.

21. some tribes use fungibles instead of money
برخی قبایل از کالاهای پایاپا به جای پول استفاده می کنند.

22. they hoarded their money instead of spending it
آنان بجای خرج کردن،پول خود را می اندوختند.

23. ancient iranians wrote on parchment instead of papyrus
ایرانیان باستان به جای پاپیروس روی پوست چیز می نوشتند.

24. let us enjoy our holidays instead of quarrelling!
بیا به جای دعوا کردن از تعطیلات خود لذت ببریم !

25. i wanted to cry but laughed instead
می خواستم گریه کنم ولی به جایش خندیدم !

26. he is a boring teacher who moralizes instead of teaching geometry
او معلم خسته کننده ای است که به جای تدریس هندسه،موعظه ی اخلاقی می کند.

27. he shuffled the letters all the time instead of working
به جای کار کردن همه اش به نامه ها ور می رفت.

28. his aim was bad and he hit the donkey instead of the deer
هدفگیری او بد بود و به جای آهو الاغ را زد.

29. He is too busy, let me go instead.
[ترجمه ترگمان]خیلی سرش شلوغه، بذار بجاش برم
[ترجمه گوگل]او بیش از حد مشغول است، اجازه دهید من به جای رفتن

30. Instead of injecting drugs into toes, they mainlined themselves under the tongue.
[ترجمه ترگمان]به جای تزریق مواد مخدر به انگشتان پا، خود را زیر زبان فرو می کنند
[ترجمه گوگل]به جای تزریق مواد مخدر به انگشتان پا، آنها خود را تحت زبان اصلی

I wanted to cry but laughed instead!

می‌خواستم گریه کنم؛ ولی به جایش خندیدم!


He sent his son instead of coming himself.

او به جای اینکه خودش بیاید، پسرش را فرستاد.


He takes raisins instead of sugar.

او به جای شکر کشمش می‌خورد.


اصطلاحات

instead of

در عوض، به جای


پیشنهاد کاربران

بیشتر، تا اندازه ای، تا حدودی، نسبتا

درعوض، به جای

به جای
در عوض
به عوض
در عوض
جایگزین


- به عنوان . . .
( instead of your competitor = به عنوان رقیب شما )

In place of someone or some thing else

درعوض، بجای

در عوض

به جای، در عوض

In the place of sb/sth:There is no coffee - would you like a cup of tea instead

There's no coffee. Would you like a cup of tea instead ?
قهوه نداریم. آیا به جای آن چایی میل دارید؟


بلکه

به جای آن ، به جایش ، به جاش ، عوضش ، در عوض آن

به جای

In the store, instead of the stairs, they climb an electric staircase
در فروشگاه به جای پله بالا رفتن از پله برقی استفاده میکنن

جایگزین

به جای ، به عوض
Instead go park , go cinema.

به جای
Instead go park , go cinema.

Used to say what is not used
😉

in place of

در عوض ، به جای 👩‍👦‍👦👩‍👦‍👦
now I can walk to work instead of going by car
الان می تونم عوض رفتن با ماشین ، پیاده برم سر کار
هنر 87 ، انسانی 86

بجای
در عوض

بجاش
در آخر جمله بعنوان transition به' بجاش' ترجمه میکنیم.
Can we make it Friday morning instead?
میتونیم صبح جمعه بیایم بجاش؟



در مقابل
در عوض
جایگزین

درعوض ، بجای ، جایگزین ♥♥♡♡

در عوض. . .
به جایش. . . .

💛Instead💛

به جای

در عوض

بجای


کلمات دیگر: