کلمه جو
صفحه اصلی

expenditure


معنی : صرف، پرداخت، هزینه، خرج، بر امد، مصرف
معانی دیگر : مخارج، هزینه ها

انگلیسی به فارسی

برآمد، هزینه، خرج، مخارج، صرف، مصرف، پرداخت


هزینه ها، هزینه، مصرف، صرف، خرج، پرداخت، بر امد


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of paying out or expending.
مشابه: drain, outlay

- The space program requires the expenditure of large amounts of money.
[ترجمه ترگمان] برنامه فضایی نیازمند صرف مقادیر زیاد پول است
[ترجمه گوگل] برنامه فضایی نیاز به صرف هزینه های زیادی دارد

(2) تعریف: that which is paid out or expended.
متضاد: income
مشابه: expense, outlay

- The new carpet represented a large expenditure, but it was necessary.
[ترجمه ترگمان] فرش جدید هزینه زیادی داشت، اما لازم بود
[ترجمه گوگل] فرش جدید هزینه های زیادی را نشان داد، اما لازم بود

• spending, disbursement, outlay (especially financial)
your expenditure on something is the total amount of money you spend on it.
expenditure of energy or time is energy or time used for a particular purpose.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] مخارج
[فوتبال] هزینه-خرج شده
[حقوق] هزینه، خرج، مصرف
[ریاضیات] تعهد پرداخت، هزینه ی پرداخت، مخارج، هزینه، خرج

مترادف و متضاد

صرف (اسم)
sheer, accident, conjugation, expenditure, etymology

پرداخت (اسم)
finish, expenditure, settlement, emolument, pay, remuneration, polish, burnish, payment, fee, disbursement, outlay, hire, payoff, remittance, remitment

هزینه (اسم)
expenditure, tab, charge, cost, outgo, disbursement, expense, outlay, toll, voucher

خرج (اسم)
expenditure, charge, cost, outgo, disbursement, expense, outlay, input

بر امد (اسم)
expenditure, issue, result, consequence, expense, outcome

مصرف (اسم)
expenditure, use, utilization, expense, consumption, waster, expenditures, expenses

payment


Synonyms: amount, application, bottom line, cash on barrelhead, charge, come to, consumption, cost, disbursement, dissipation, expense, figure, investment, kickback, outgo, outlay, output, payoff, price, rate, setback, spending, splurge, squander, throw, tune, use, valuation, value, waste


Antonyms: savings


جملات نمونه

1. an expenditure of time and money
صرف وقت و پول

2. lavish expenditure of money
خرج اسراف آمیز پول

3. income relative to expenditure
درآمد نسبت به هزینه

4. A government's revenue and expenditure should be balanced.
[ترجمه ترگمان]درآمد و مخارج دولت باید متعادل شود
[ترجمه گوگل]درآمد و هزینه دولت باید متعادل باشد

5. They must retrench their expenditure for the purpose of making up the deficit.
[ترجمه ترگمان]آن ها باید هزینه های خود را به منظور جبران کسری بودجه خرج کنند
[ترجمه گوگل]آنها باید هزینه های خود را برای هدف قرار دادن کسری درآورند

6. They will be concerned to cut back expenditure on unnecessary items.
[ترجمه ترگمان]آن ها نگران کاهش هزینه ها بر روی آیتم های غیر ضروری خواهند بود
[ترجمه گوگل]آنها نگران کاهش هزینه های اقلام غیر ضروری می باشند

7. Cuts in government expenditure are politically unpopular.
[ترجمه ترگمان]کاهش هزینه های دولت از نظر سیاسی منفور است
[ترجمه گوگل]کاهش هزینه های دولتی از لحاظ سیاسی غم انگیز است

8. The budget provided for a total expenditure of £27 billion.
[ترجمه ترگمان]این بودجه هزینه کل ۲۷ میلیارد پوندی را تامین می کند
[ترجمه گوگل]بودجه برای مجموع هزینه 27 میلیارد پوند فراهم شده است

9. We must try our best to regulate our expenditure.
[ترجمه ترگمان]ما باید تلاشمون رو بکنیم تا هزینه ها رو تنظیم کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید تلاش کنیم که هزینه هایمان را تنظیم کنیم

10. He reckoned up the expenditure of the last week.
[ترجمه ترگمان]حساب هفته پیش را حساب کرد
[ترجمه گوگل]او هزینه های هفته گذشته را به حساب آورد

11. Public expenditure was running at 44 . 6 % of GNP.
[ترجمه ترگمان]هزینه های عمومی در ساعت ۴۴ به پایان رسید ۶ % GNP
[ترجمه گوگل]هزینه های عمومی در 44 سالگی اجرا شد 6٪ از GNP

12. Capital expenditure was treble the 1998 level.
[ترجمه ترگمان]هزینه سرمایه در سطح ۱۹۹۸ به سه برابر رسید
[ترجمه گوگل]هزینه های سرمایه در سال 1998 به میزان سه برابر شد

13. Every branch of expenditure was provincialized.
[ترجمه ترگمان]هر یک از این هزینه ها، provincialized بود
[ترجمه گوگل]هر شاخه ای از بودجه، استان بود

14. Expenditure on road repairs has been cut to an irreducible minimum.
[ترجمه ترگمان]هزینه های مربوط به تعمیر جاده به حداقل غیرقابل تقلیل کاهش یافته است
[ترجمه گوگل]هزینه های تعمیرات جاده ها به حداقل دست نخورده کاهش یافته است

15. Total expenditure amounted to approximately £1 million.
[ترجمه ترگمان]هزینه های کل به حدود ۱ میلیون پوند می رسد
[ترجمه گوگل]مجموع هزینه ها حدود 1 میلیون پوند بود

16. All categories of expenditure are under review.
[ترجمه ترگمان]همه مقوله های هزینه تحت بررسی هستند
[ترجمه گوگل]همه دسته های هزینه در حال بررسی هستند

an expenditure of time and money

صرف وقت و پول


Government expenditures are on the rise.

هزینه‌های دولتی رو به افزایش است.


پیشنهاد کاربران

هزینه ( سرمایه ای ) .
هزینه ( احداث ) .
( Capital Expenditure ( Capex
به معنای هزینه های سرمایه ای یا همان هزینه های احداث پروژه است.
مقایسه کنید با:
Expense
در
( Operating Expense ( Opex
به معنای هزینه های عملیاتی یا جاری.
به تفاوت مفهوم Expenditure و Expense دقت کنید. Expenditure در ارزیابی پروژه مستهلک می شود اما Expense مستهلک نمی شود.


مخارج

the use of energy, time, or other resources.
مصرف انرژی - زمان یا هر منبع دیگر.

هزینه ها

1 ) Who authorized this expenditure?
کی اجازه همچنین هزینه هایی را ( به شما ) داده؟
2 ) Expenditure on business travel was reduced

expenditure ( اقتصاد )
واژه مصوب: مخارج
تعریف: آنچه مصرف کننده یا سرمایه گذار یا دولت هزینه می کند |||متـ . هزینه 1

خرج، مصرف، هزینه


کلمات دیگر: