کلمه جو
صفحه اصلی

insulting


توهین امیز، فحش امیز

انگلیسی به فارسی

توهین، توهین کردن به، بی احترامی کردن به، خوار کردن، فحش دادن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: causing offense or a feeling of being disrespected.
متضاد: considerate, polite, respectful
مشابه: disrespectful, offensive

- In those days, an insulting remark about a man's wife could be cause for a duel.
[ترجمه ترگمان] در آن روزها، یک کلمه توهین آمیز در مورد همسر یک مرد می تواند علت دوئل باشد
[ترجمه گوگل] در آن روزها یک اظهار توهین آمیز در مورد همسرش می تواند باعث دوئل شود
- The medical staff spoke to the elderly woman as if she were a child, and she found it very insulting.
[ترجمه ترگمان] کارکنان بخش پزشکی با زن مسن صحبت می کردند که انگار بچه است و خیلی توهین آمیز است
[ترجمه گوگل] کارکنان پزشکی با خانم سالخورده صحبت میکردند، به طوری که او یک کودک بود، و او آن را بسیار توهین آمیز یافت

• offensive, rude and contemptuous

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] توهین آمیز

جملات نمونه

1. her insulting letter filled me with indignation
نامه ی توهین آمیز او خلق مرا بسیار تنگ کرد.

2. his replication to my answer was insulting
واکنش او به جواب من توهین آمیز بود.

3. I find it insulting to be spoken to in that way.
[ترجمه ترگمان]به نظر من، این توهین به این صورت است
[ترجمه گوگل]من آن را توهین می کنم که به این طریق صحبت می شود

4. The article was insulting to the families of British citizens.
[ترجمه ترگمان]این مقاله به خانواده های شهروندان انگلیسی توهین شده است
[ترجمه گوگل]این مقاله به خانواده های شهروندان بریتانیا توهین می کند

5. Some of them were impudent and insulting.
[ترجمه ترگمان]بعضی از آن ها گستاخی و توهین آمیز داشتند
[ترجمه گوگل]بعضی از آنها خشمگین و توهین آمیز بودند

6. When she started insulting everyone during the television interview, he faded her out.
[ترجمه ترگمان]وقتی شروع به توهین به همه در مصاحبه تلویزیونی کرد او را از بین برد
[ترجمه گوگل]هنگامی که او در طول مصاحبه تلویزیونی توهین به همه را آغاز کرد، او را محروم کرد

7. She was roused to anger by his insulting remarks.
[ترجمه ترگمان]از این سخنان توهین آمیز او سخت خشمگین شد
[ترجمه گوگل]او با سخنان توهین آمیز خود به خشم آمد

8. Sexist language is insulting to women.
[ترجمه ترگمان]زبان Sexist به زنان توهین شده است
[ترجمه گوگل]زبان جنسیتی برای زنان توهین آمیز است

9. He was dismissed for publicly insulting prominent politicians.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر اهانت به سیاستمداران برجسته اخراج شد
[ترجمه گوگل]او برای توهین به سیاستمداران برجسته توهین آمیز را رد کرد

10. The insulting remarks stung him to a rage.
[ترجمه ترگمان]سخنان توهین آمیز او را به خشم آورد
[ترجمه گوگل]اظهارات توهین آمیز او را خشمگین کرد

11. His opinions are highly insulting to women.
[ترجمه ترگمان]نظرات او برای زنان بسیار توهین آمیز است
[ترجمه گوگل]نظرات او به زنان بسیار توهین می کند

12. All of us bristled at the lawyer's speech insulting our forefathers.
[ترجمه ترگمان]همه ما با سخنرانی وکیل به اجداد ما حمله کرده بودیم
[ترجمه گوگل]همه ما در سخنرانی وکیل، توهین پدران ما را برانگیخته بودیم

13. I beg your pardon but the woman you're insulting happens to be my wife.
[ترجمه ترگمان]از شما معذرت می خواهم، اما آن زنی که به من توهین کردید، زن من خواهد شد
[ترجمه گوگل]عذر خواهی می کنم ولی زن تو توهین می کنی همسر من است

14. She was really insulting to me.
[ترجمه ترگمان]او واقعا به من توهین می کرد
[ترجمه گوگل]او واقعا به من توهین کرد

15. I'll have you know you're insulting the woman I love.
[ترجمه ترگمان]باید بدونی که داری به زنی که دوستش دارم توهین می کنی
[ترجمه گوگل]من می دونم تو تو توهین زن من را دوست داری

پیشنهاد کاربران

اهانت آمیز، زننده

فحش دادن , اهانت کردن

خفت بار، موهن، وهن آمیز، نیشدار

insulting ( adj ) = offensive ( adj )
به معناهای : نامطبوع، زننده، ناخوشایند، تنفرآمیز، توهین آمیز ، انزجاز برانگیز


کلمات دیگر: