کلمه جو
صفحه اصلی

exceed


معنی : تجاوز کردن، متجاوز شدن از، تجاوز کردن از، متجاوز بودن، بالغ شدن بر، قدم فراتر نهادن، تخطی کردن از
معانی دیگر : (از حد چیزی) تجاوز کردن، پافراگذاشتن، تخطی کردن، - تر بودن، فراتر بودن، گذشتن از (از حد یا انتظار و غیره)، فزون بودن، بیشتر بودن، چربیدن، عقب گذاشتن

انگلیسی به فارسی

تجاوز کردن، متجاوز بودن


متجاوز شدن از، تجاوزکردن از، بالغ شدن بر، قدم فراتر نهادن، تخطی کردن از، عقب گذاشتن


تجاوز، تجاوز کردن، متجاوز شدن از، تجاوز کردن از، متجاوز بودن، بالغ شدن بر، قدم فراتر نهادن، تخطی کردن از


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: exceeds, exceeding, exceeded
(1) تعریف: to go beyond (what is required, expected, or considered reasonable).
مترادف: outreach, transcend
مشابه: outdo, overachieve, overdo, overreach, overrun, overshoot, overstep, surpass

- He claimed that he was not exceeding the speed limit.
[ترجمه حسن پزشکی] او ادعا کرد که از حد سرعت مجاز تخطی نکرده است.
[ترجمه موسی] او ادعا کرد که از حد سرعت مجاز فراتر نمی رود.
[ترجمه ترگمان] او ادعا کرد که از حد مجاز تجاوز نمی کند
[ترجمه گوگل] او ادعا کرد که محدودیت سرعت را نداشت
- You shouldn't exceed the recommended dosage for this drug.
[ترجمه ترگمان] شما نباید از مقدار توصیه شده برای این دارو بیش از مقدار توصیه شده استفاده کنید
[ترجمه گوگل] شما نباید بیش از دوز توصیه شده برای این دارو
- The weight of baggage may not exceed seventy pounds.
[ترجمه ترگمان] وزن چمدان ها ممکن است از هفتاد پوند تجاوز نکند
[ترجمه گوگل] وزن چمدان نباید بیش از هفتاد پوند باشد

(2) تعریف: to do better than; surpass.
مترادف: better, cap, outrun, outstrip, surpass, top, transcend
مشابه: beat, best, break, eclipse, excel, outclass, outdo, outrank, outshine, overrun, overshoot

- She wanted to exceed the teacher's expectations of her.
[ترجمه ترگمان] او می خواست از توقعات معلم از او تجاوز کند
[ترجمه گوگل] او می خواست از انتظارات معلمش از او فراتر رود
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be greater or superior.
مترادف: excel, tower
مشابه: shine

• go beyond, pass; surpass, outdo, excel
if something exceeds a particular amount, it is greater than that amount.
if you exceed a limit, you go beyond it.

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] متجاوزشده از
[ریاضیات] بزرگتر بودن، بیشتر است، فراتر رفتن، متجاوز بودن از، تجاوز کردن از

مترادف و متضاد

تجاوز کردن (فعل)
impinge, molest, invade, encroach, trespass, exceed, overstep, supercharge

متجاوز شدن از (فعل)
exceed

تجاوز کردن از (فعل)
infringe, transgress, exceed, overpass

متجاوز بودن (فعل)
exceed

بالغ شدن بر (فعل)
number, mount, soar, exceed

قدم فراتر نهادن (فعل)
exceed

تخطی کردن از (فعل)
transgress, exceed

be superior to; surpass


Synonyms: beat, best, better, break record, cap, distance, eclipse, excel, get upper hand, go beyond, go by, have advantage, have a jump on, have it all over, out-distance, outdo, outpace, outreach, outrun, outshine, outstrip, overstep, overtake, overtax, pass, rise above, run circles around, surmount, top, transcend


Antonyms: be inferior, fail, fall behind


جملات نمونه

1. to exceed one's expectation
از حد انتظار کسی بیشتر بودن

2. to exceed the speed limit
از سرعت قانونی تندتر رفتن

3. the fine shall not exceed $ 200
جریمه از 200 دلار متجاوز نخواهد بود.

4. Do not exceed the recommended maximum of three tablets a day.
[ترجمه ترگمان]از حداکثر سه قرص روز در روز تجاوز نکنید
[ترجمه گوگل]از حداکثر سه قرص توصیه شده در روز تجاوز نکنید

5. Never exceed the recommended dose of painkillers.
[ترجمه نجمه] هرگز از مقدار دوز توصیه شده برای مسکن ها تجاوز نکنید
[ترجمه ترگمان]هرگز از مقدار توصیه شده مصرف سوخت تجاوز نکنید
[ترجمه گوگل]هرگز تجویز دوز توصیه شده از داروهای مسکن

6. Working hours must not exceed 42 hours a week.
[ترجمه ترگمان]ساعات کاری نباید بیش از ۴۲ ساعت در هفته تجاوز کند
[ترجمه گوگل]ساعات کار نباید بیش از 42 ساعت در هفته باشد

7. A cover letter should never exceed one page; often a far shorter letter will suffice.
[ترجمه ترگمان]یک cover letter باید هرگز نباید از یک صفحه تجاوز کند؛ اغلب یک حرف بسیار کوتاه تر کافی است
[ترجمه گوگل]یک نامه همراه نباید بیش از یک صفحه باشد؛ اغلب نامه ای به مراتب کوتاه تر کافی است

8. The final cost should not exceed $ 000.
[ترجمه ترگمان]هزینه نهایی نباید بیش از ۲۰۰۰ دلار باشد
[ترجمه گوگل]هزینه نهایی نباید بیش از 000 دلار باشد

9. Drivers who exceed the speed limit can expect to be fined heavily.
[ترجمه ترگمان]رانندگان که بیشتر از حد مجاز تجاوز می کنند، می توانند به شدت جریمه شوند
[ترجمه گوگل]رانندگانی که از حد مجاز فراتر رفته اند میتوانند به شدت جریمه شوند

10. There will be stiff penalties if companies exceed these levels of pollution.
[ترجمه ترگمان]اگر شرکت ها از این سطوح آلودگی بیشتر شوند، مجازات های سختی در پیش خواهد داشت
[ترجمه گوگل]اگر شرکت ها از این میزان آلودگی فراتر رود، جریمه های شدید خواهد شد

11. Do not exceed the stated dose .
[ترجمه ترگمان]از مقدار گفته شده تجاوز نکنید
[ترجمه گوگل]از دوز اظهار شده تجاوز نکنید

12. Do not exceed the recommended dosage.
[ترجمه ترگمان]از مقدار توصیه شده تجاوز نکنید
[ترجمه گوگل]بیش از دوز توصیه شده مصرف نکنید

13. Your intake of alcohol should not exceed two units per day.
[ترجمه ترگمان]مصرف شما نباید بیش از دو واحد در روز باشد
[ترجمه گوگل]مصرف الکل شما نباید دو واحد در روز تجاوز کند

14. The number admitted must not exceed 200.
[ترجمه ترگمان]تعداد پذیرفته شدگان نباید بیش از ۲۰۰ نفر باشد
[ترجمه گوگل]تعداد پذیرفته شده نباید بیش از 200 باشد

15. It's unlikely that the share price will exceed historic levels.
[ترجمه ترگمان]بعید به نظر می رسد که قیمت سهام از سطوح تاریخی تجاوز کند
[ترجمه گوگل]بعید است که قیمت سهام از سطوح تاریخی عبور کند

to exceed the speed limit

از سرعت قانونی تندتر رفتن


to exceed one's expectation

از حد انتظار کسی بیشتر بودن


The weight of your suitcase exceeds the legal limit.

وزن چمدان شما از حد قانونی متجاوز است.


پیشنهاد کاربران

اضافی - بیشتر

تجاوز از حد معمول

پیشی گرفتن، ورای چیزی رفتن

فراتر بودن

To go beyond
فراتر رفتن


To be better than; surpass
سبقت پیشی گرفتن

زیاد تر شدن

از حد مجاز بالاتر رفتن. از بیش از حد مجاز استفاده یا از بیش از حد انتظار استفاده کردن

به هم خوردن

■بهتر از چیزی بودن/بیشتر از چیزی بودن
■از محدوده خارج شدن - تجاوز کردن - فراتر رفتن
مترادفش surpass هست
1 : to be greater or more than ( something )
The cost must not exceed 10 dollars.
The cost exceeded our estimate.
The demand for new housing has already exceeded the supply.
: to be better than ( something )
Their accomplishments far exceeded [=surpassed] our expectations.
He's trying to match or exceed last year's sales

2 : to go beyond the limit of ( something )
Lawyers argue that the court exceeded [=overstepped] its authority in ordering a new trial.

بیشتر بودن از / بیشتر رفتن از ( معمولا ارقام )

از حد چیزی فراتر بون

بیشتر استفاده کردن

1. He claimed that he was not exceeding the speed limit.
او ادعا کرد که از حد سرعت مجاز تخطی نمی کند.
2. Should the debt exceed the perceived value of debtor's total assets, then the debtor and his family would become the creditor's slaves as well.
اگر بدهی بیش از ارزش برآورد شده کل دارایی بدهکار باشد ، در این صورت بدهکار و خانواده او نیز برده طلبکار می شوند.
3. The circulation rates and readerships of newspapers greatly exceed those of medical journals.
میزان تیراژ و تعداد خوانندگان روزنامه ها بسیار بیشتر از مجلات پزشکی است.
4. Also, no single piece of luggage should exceed 70 pounds or 32 kilos in weight.
همچنین ، هیچ یک از چمدان ها نباید بیش از 70 پوند یا 32 کیلو وزن داشته باشند.
5. Anything closer than 80 kilometers to the perimeter of the storm system. . . will likely exceed safety tolerances.
هر چیزی که نزدیک به 80 کیلومتر به محیط سیستم طوفان نزدیک باشد . . . احتمالاً از حد تحمل ایمنی فراتر خواهد رفت.

Exceed= فراتر رفتن، بیش از حد مجاز بودن، بیشتر از، تخطی کردن از


بیشتر مصرف کردن از ( در مورد داروها )
بیشتر شدن از ( در مورد اعداد، مقدار، و کیفیت )
فراتر بودن از ( انتظار )

فراتر رفتن , بیشتر شدن

– The results exceeded our expectations
– The final cost should not exceed $5, 000
– Summer temperatures rarely exceed 27� C
– He claimed that he was not exceeding the speed limit


کلمات دیگر: