کلمه جو
صفحه اصلی

similar


معنی : مطابق، یکسان، مشابه، شبیه، همانند، مانند، متشابه، قرین، یک دست، همسان
معانی دیگر : (تقریبا ولی نه کاملا) یکجور، مانند هم، هم آسا، مانسته، همگون، (هندسه) متشابه، همدیس، مانا (هم شکل ولی نه هم اندازه)، باستار

انگلیسی به فارسی

همسان، همانند


مانند، شبیه، مطابق، همانند، مشابه، یکسان


مشابه، شبیه، همانند، مانند، همسان، یکسان، متشابه، مطابق، قرین، یک دست


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: similarly (adv.)
• : تعریف: having resemblance or likeness.
مترادف: alike, comparable, like
متضاد: different, disparate, dissimilar, distinct, divergent, diverse, unalike, unlike
مشابه: akin, allied, analogous, approximate, close, cognate, congruous, correspondent, corresponding, equivalent, kindred, matching, parallel, related

- Joan and Joanna are similar names.
[ترجمه شو] جون و جوانا نام های مشابهی هستند
[ترجمه Nadrina] جوآن و جوانا اسم هایی مشبه هستند
[ترجمه mika] جون و جوآنا نام های شبیه به هم دارند
[ترجمه ترگمان] جون و جوانا اسم مشابهی هستند
[ترجمه گوگل] جوآن و جوآن نامهای مشابهی دارند
- The houses are quite similar to each other, but they're painted different colors.
[ترجمه محمد] خانه ها کاملا شبیه هم هستند . اما با رنگ های مختلفی رنگ امیزی شده اند
[ترجمه ترگمان] خانه ها کاملا شبیه هم هستند، اما رنگ های مختلفی دارند
[ترجمه گوگل] خانه ها کاملا مشابه یکدیگر هستند، اما رنگ های مختلفی دارند
- The two songs are similar in style.
[ترجمه ترگمان] دو آهنگ شبیه به سبک هستند
[ترجمه گوگل] دو آهنگ در سبک مشابه هستند

• alike, having common qualities, comparable
if one thing is similar to another, they have features that are the same or are like each other.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] مشابه، همانند
[فوتبال] شبیه –یکسان
[ریاضیات] متشابه، متجانس، مشابه، همانند، شبیه، مانا

مترادف و متضاد

مطابق (صفت)
accordant, matching, according, conforming, relevant, similar, agreeing, correspondent, alike, alike in form, alike in shape, comformable, respondent

یکسان (صفت)
similar, identical, identic, equal, alike, akin, same, uniform, invariant

مشابه (صفت)
similar, alike, analogous, equivalent, resembling, homogeneous, semblable

شبیه (صفت)
similar, equal, alike, rival, like, same, analogous, quasi, papilionaceous, semblable

همانند (صفت)
similar, equal, alike, like, homological

مانند (صفت)
similar, alike, like, analogous, resembling, looking like, comparable

متشابه (صفت)
similar, alike, like, analogous, resembling, homologous, homonymous

قرین (صفت)
similar, like

یک دست (صفت)
slick, similar, uniform, flat, unmixed

همسان (صفت)
similar, homological, homologous

very much alike


Synonyms: agnate, akin, allied, analogous, coincident, coincidental, coinciding, collateral, companion, comparable, complementary, congruent, congruous, consonant, consubstantial, correlative, corresponding, homogeneous, identical, in agreement, kin, kindred, like, matching, much the same, parallel, reciprocal, related, resembling, same, twin, uniform


Antonyms: alien, different, dissimilar, opposite, unalike, unlike


جملات نمونه

1. similar triangles have equal angles
مثلث های همدیس دارای زوایای برابر هستند.

2. ships of similar construction
کشتی های دارای ساختار مشابه

3. to be similar
شباهت داشتن،همانند بودن

4. we have similar tastes
سلیقه های ما یکجور است.

5. those two sisters look similar but they are not exactly alike
آن دو خواهر شبیه هستند ولی کاملا مثل هم نیستند.

6. when wages went up, there was a similar rise in the price of food
وقتی مزدها بالا رفتند قیمت خوراک هم به طور مشابه بالا رفت.

7. he was advised not to drink whiskey and other similar drinks
به او توصیه شده بود از آشامیدن ویسکی و سایر مشروبات مشابه خودداری کند.

8. The findings are similar to those reported in previous studies.
[ترجمه ترگمان]یافته ها مشابه نتایج مطالعات قبلی هستند
[ترجمه گوگل]یافته ها مشابه مطالعات قبلی هستند

9. Mary's symptom is similar to Joseph's in some way.
[ترجمه ترگمان]علائم مری به نوعی شبیه به جوزف است
[ترجمه گوگل]علائم مری به نحوی شبیه یوزف است

10. It's similar in size to a tomato.
[ترجمه ترگمان]شبیه به یک گوجه فرنگی است
[ترجمه گوگل]این یک اندازه گوجه فرنگی است

11. My father and I have similar views on politics.
[ترجمه من و درم دیدگاه مشابهی در مورد سیاست داریم] من و دم دیدگاه مشبهی در مورد سیاست داریم
[ترجمه ترگمان]من و پدرم دیدگاه های مشابهی در مورد سیاست داریم
[ترجمه گوگل]پدر و پدر من از دیدگاه مشابهی در مورد سیاست دارند

12. Educators try to put pupils of similar abilities into classes because they believe that this homogeneous grouping is advisable.
[ترجمه ترگمان]معلمان می کوشند تا دانش آموزان از توانایی های مشابه را در کلاس قرار دهند، زیرا آن ها معتقدند که این گروه بندی همگن توصیه می شود
[ترجمه گوگل]تعلیم دهندگان سعی می کنند دانش آموزان با توانایی های مشابه را به کلاس بسپارند، زیرا معتقدند که این گروه بندی همگن توصیه می شود

13. The three portraits are remarkably similar.
[ترجمه ترگمان]این سه پرتره به طور قابل توجهی مشابه هستند
[ترجمه گوگل]سه پرتره به طور قابل توجهی مشابه هستند

14. The pictures are similar, but there are subtle differences between them.
[ترجمه ترگمان]تصاویر شبیه هم هستند، اما تفاوت های ظریفی بین آن ها وجود دارد
[ترجمه گوگل]تصاویر مشابه هستند، اما تفاوت های ظریف بین آنها وجود دارد

15. We have similar tastes in music.
[ترجمه ترگمان]ما سلیقه مشابهی در موسیقی داریم
[ترجمه گوگل]ما موسیقی های مشابهی داریم

16. This is similar to the example cited above.
[ترجمه ترگمان]این مشابه مثال ذکر شده در بالا است
[ترجمه گوگل]این شبیه به مثال ذکر شده در بالا است

17. The two approaches are basically very similar.
[ترجمه ترگمان]دو رویکرد اساسا بسیار مشابه هستند
[ترجمه گوگل]دو رویکرد اساسا بسیار شبیه است

18. Similar sentiments were expressed by many politicians.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از سیاستمداران نیز چنین احساساتی را ابراز داشتند
[ترجمه گوگل]احساسات مشابه توسط بسیاری از سیاستمداران بیان شده است

19. To the layman all these plants look pretty similar.
[ترجمه ترگمان]برای فرد عامی، همه این گیاهان بسیار شبیه هم هستند
[ترجمه گوگل]به تمام افراد این گیاهان بسیار شبیه هستند

to be similar

شباهت داشتن، همانند بودن


He was advised not to drink whiskey and other similar drinks.

به او توصیه شده بود از آشامیدن ویسکی و سایر مشروبات مشابه خودداری کند.


We have similar tastes.

سلیقه‌های ما یک‌جور است.


Those two sisters look similar but they are not exactly alike.

آن دو خواهر شبیه هستند؛ ولی کاملاً مثل هم نیستند.


When wages went up, there was a similar rise in the price of food.

وقتی مزدها بالا رفتند قیمت خوراک هم به‌طور مشابه بالا رفت.


Similar triangles have equal angles.

مثلث‌های همدیس دارای زوایای برابر هستند.


The sisters were similarly dressed.

خواهرها لباس یکجور پوشیده بودند.


Men must wear black ties; similarly, women must wear black blouses.

مردها باید کراوات سیاه بزنند، همچنین زنها باید بلوز سیاه بپوشند.


پیشنهاد کاربران

شبیه هم

شبیه به هم

همانند. یکسان. شبیه.

یکسان، شبیه ، مثل ، مانند
some think are liks other things

شبیه. مشابه

Almost the same

مشابه، شبیه، همانند، مانند

شبیه

شبیه
my new dress is similar to the one you bought last month
پیراهن جدید من شبیه آن است که تو ماه گذشته خریدی 😁😁

هم جهت

remarkably similar
این ترکیب یک هم آیند پرکاربرد در زبان انگلیسی است.
بطور چشمگیری شبیه
فوق العلاده شبیه

مشابه . . . همانند

مثابه، همانند، مشابه

similar ( adj ) = parallel ( adj ) = analogous ( adj )
به معناهای:مشابه، یکسان، همانند، شبیه، نظیر، همسان، هم راستا، همسو


کلمات دیگر: