1. interfere in
دخالت کردن در
2. interfere with
1- دست ور کردن به،خراب کردن،دستکاری کردن
3. don't interfere with him while he is reading
وقتی که دارد می خواند سر به سرش نگذار.
4. they interfere in the minutest aspects of an individual's life
آنها در جزئی ترین جنبه های زندگی افراد دخالت می کنند.
5. please, don't interfere in our private affairs!
لطفا در امور خصوصی ما دخالت نفرمایید!
6. we could scarcely interfere between the man and his wife
ما اصلا نمی توانستیم در کار آن مرد با زنش مداخله کنیم.
7. he felt compelled to interfere in their affairs
او احساس می کرد که باید در کارهای آنها دخالت کند.
8. they have no business to interfere
آنها حق دخالت ندارند.
9. I never interfere in his business.
[ترجمه ترگمان]من هرگز در کار او دخالت نمی کنم
[ترجمه گوگل]من هرگز در تجارت خود دخالت نمی کنم
10. The trees interfere with the view.
[ترجمه ترگمان]درخت ها به این منظره مداخله می کنند
[ترجمه گوگل]درختان با دیدگاه مواجه می شوند
11. He tries not to let business interfere with his home life.
[ترجمه ترگمان]او سعی می کند اجازه ندهد کسب وکار با زندگی خانگی اش تداخل پیدا کند
[ترجمه گوگل]او تلاش می کند تا تجارت را با زندگی خانوادگی خود متاثر سازد
12. Don't interfere in matters that do not concern you!
[ترجمه ترگمان]در اموری که به تو مربوط نیست دخالت نکن!
[ترجمه گوگل]در موضوعاتی که به شما اهمیتی نمی دهند، دخالت نکنید!
13. They complain that the monstrous edifices interfere with television reception.
[ترجمه ترگمان]از این که the غول پیکر در پذیرایی تلویزیون دخالت می کنند، شکایت می کنند
[ترجمه گوگل]آنها شکایت میکنند که ادارات هیولا در پذیرش تلویزیون دخالت میکنند
14. Emotional problems can seriously interfere with a student's work.
[ترجمه ترگمان]مشکلات عاطفی می توانند به طور جدی با کار دانش آموزان تداخل پیدا کنند
[ترجمه گوگل]مشکلات احساسی می تواند به طور جدی با یک کار دانش آموز مواجه شود
15. Never let the demands of tomorrow interfere with the pleasures and excitement of today.
[ترجمه ترگمان]هرگز اجازه نخواهم داد که خواسته فردا با لذت و لذت امروز تداخل داشته باشد
[ترجمه گوگل]هرگز خواسته های فردا را با لذت و هیجان امروز تعامل نکنید
16. I have the right to interfere.
[ترجمه ترگمان]من حق دخالت در این کار را دارم
[ترجمه گوگل]من حق دخالت دارم
17. Why does he always interfere in others' affairs?
[ترجمه ترگمان]چرا همیشه در کاره ای دیگران دخالت می کند؟
[ترجمه گوگل]چرا او همیشه در امور دیگران دخالت می کند؟
18. She had no right to interfere in what was plainly a family matter.
[ترجمه ترگمان]او حق نداشت در کاری که به سادگی یک خانواده بود دخالت کند
[ترجمه گوگل]او حق دخالت در امور خانوادگی را نداشت