کلمه جو
صفحه اصلی

provide


معنی : تهیه کردن، مقرر داشتن، مجهز کردن، اماده کردن، وسیله فراهم کردن، تدارک دیدن، میسر ساختن، تهیه دیدن، تامین کردن، توشه دادن
معانی دیگر : تامین کردن، (روزی) رساندن، (با: with) در اختیار گذاشتن، در دسترس گذاشتن، (با: for یا against) تدارک دیدن، فراهم کردن، آماده کردن، آمادن، پیش آماد کردن، (قانون و غیره) تصریح کردن، قید کردن، فرنمود کردن، پیش بینی کردن، تامین کردن توشه دادن

انگلیسی به فارسی

تهیه کردن، مقرر داشتن، تدارک دیدن


اماده کردن، تهیه دیدن، وسیله فراهم کردن، میسرساختن، تامین کردن توشه دادن


فراهم کند، تهیه کردن، مجهز کردن، تدارک دیدن، میسر ساختن، وسیله فراهم کردن، اماده کردن، مقرر داشتن، تهیه دیدن، تامین کردن، توشه دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: provides, providing, provided
(1) تعریف: to supply (necessary things); furnish.
مترادف: furnish, purvey, serve, supply
متضاد: deprive, refuse, withhold
مشابه: accommodate, afford, allow, find, give, provision, victual

- The school provides textbooks to the students.
[ترجمه Ali] این مدرسه به دانش آموزان کتابهای درسی ارائه می دهد.
[ترجمه Kiyana] مدرسه کتاب ها را به دانش آموزان تحمیل می کند.
[ترجمه T] مدرسه کتابهارا برای دانش آموزان تدارک میبیند
[ترجمه mohammad] مدرسه کتابهای درسی دانش آموزان راتهیه کرده است
[ترجمه محمد حسین شاه علی] این مدرسه به دانش آموزان کتابهای درسی میدهد
[ترجمه kimia] مدرسه کتاب های درسی برای دانش آموزان ارائه کرده است
[ترجمه ترگمان] این مدرسه کتاب های درسی را برای دانش آموزان فراهم می کند
[ترجمه گوگل] این مدرسه به شاگردان کتاب های درسی ارائه می دهد

(2) تعریف: to supply things that are needed to.

- The relief agency provided the earthquake victims with food.
[ترجمه Behzaf] آژانس امداد رسانی برای قربانیان زلزله غذا ارائه داد
[ترجمه A.A] نیروهای امدادی غذای زلزله زدگان را تامین کردند
[ترجمه ترگمان] آژانس امداد رسان با غذا، قربانیان زلزله را تامین کرد
[ترجمه گوگل] آژانس امداد رسانی قربانیان زلزله با غذا را ارائه داد

(3) تعریف: to make available for use; afford.
مترادف: afford, offer, proffer, tender
مشابه: administer, carry, extend, fulfill, give, implement, perform, render, serve

- The volunteer organization provides an important service within the community.
[ترجمه ترگمان] سازمان داوطلب خدمت مهمی را در جامعه ارائه می دهد
[ترجمه گوگل] سازمان داوطلب خدمات مهم درون جامعه را فراهم می کند
- The store provides shopping carts for the use of their customers.
[ترجمه ترگمان] این فروشگاه کارت های خرید را برای استفاده از مشتریان خود تامین می کند
[ترجمه گوگل] فروشگاه سبد خرید را برای استفاده از مشتریان خود فراهم می کند

(4) تعریف: to arrange or specify beforehand.
مشابه: forearm, guard against, specify

- This law provides that speeders will be fined.
[ترجمه ترگمان] این قانون مقرر می دارد که جریمه نقدی جریمه شود
[ترجمه گوگل] این قانون را فراهم می کند که سرعت گیرندگان جریمه خواهند شد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: providable (adj.), provider (n.)
(1) تعریف: to take precautionary action (usu. fol. by for or against).
مترادف: prepare, stock up, store up
مشابه: gear up, guard

- The village provided for a harsh winter.
[ترجمه ترگمان] دهکده برای زمستان سخت فراهم شد
[ترجمه گوگل] این روستا زمستان سخت را فراهم کرد

(2) تعریف: to supply necessities such as money (often fol. by for).
مترادف: attend, deliver, minister
متضاد: neglect
مشابه: care for, cater, outfit, serve

- She provides for her children.
[ترجمه ترگمان] او بچه هایش را تامین می کند
[ترجمه گوگل] او برای فرزندانش فراهم می کند

(3) تعریف: to make an arrangement, agreement, or condition.
مترادف: deliver, perform, yield
مشابه: carry out, cater

- The system provides for free medical care.
[ترجمه ترگمان] این سیستم مراقبت های پزشکی رایگان را تامین می کند
[ترجمه گوگل] این سیستم برای مراقبت های پزشکی رایگان فراهم می کند

• supply, furnish; give, grant; prepare for in advance; set, make arrangements
if you provide something that someone needs or wants, you give it to them or make it available to them.
if something provides a useful or desirable feature or quality, it has or gives that feature or quality and people can benefit from it.
if a law or decision provides that something will happen, it states that it will happen.
see also provided.
if you provide for someone, you give them the things that they need.
if you provide for a possible future event, you make arrangements to deal with it; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] آماده –مهیا
[ریاضیات] به دست دادن، فراهم ساختن، تأمین کردن

مترادف و متضاد

تهیه کردن (فعل)
get, process, supply, afford, administer, cater, provide, furnish, purvey, administrate, harness, put out

مقرر داشتن (فعل)
assign, establish, fix, provide, ordain, appoint, resolve, enjoin, prescribe

مجهز کردن (فعل)
fit, gear, tool, provide, furnish, rig, arm, equip, prepare, imp

اماده کردن (فعل)
ready, prime, provide, draft, gird, belay, prepare, list, confect, unlimber

وسیله فراهم کردن (فعل)
enable, provide

تدارک دیدن (فعل)
supply, provide, prepare

میسر ساختن (فعل)
provide

تهیه دیدن (فعل)
provide

تامین کردن، توشه دادن (فعل)
provide

supply, support


Synonyms: accommodate, add, administer, afford, arrange, bestow, bring, care, cater, contribute, dispense, equip, favor, feather, feed, fit, fit out, fix up, fix up with, furnish, give, grant, hand over, heel, impart, implement, indulge, keep, lend, line, look after, maintain, minister, outfit, prepare, present, procure, produce, proffer, provision, ration, ready, render, replenish, serve, stake, stock, stock up, store, sustain, take care of, transfer, turn out, yield


Antonyms: deprive, remove, take


determine, specify


Synonyms: condition, lay down, postulate, require, state, stipulate


جملات نمونه

1. The monarch referred to his knights' loyalty with pride.
پادشاه با افتخار به وفاداری شوالیه اشاره کرد

2. Nothing is so important to transmit to the youth as the sacredness of loyalty to one's country.
هیچ چیز مهم تر از این نیست که به جوانان، قذاست وفاداری به کشور خود را انتقال دهیم

3. Out of a sense of loyalty to his friends, Michael was willing to suffer torments, and he, therefore, refused to identify his colleagues in the plot.
مایکل به علت حس وفاداری به دوستانش شکنجه ها را متحمل شد و در نتیجه از اینکه همکارانش را در توطئه لو دهد، اجتناب کرد

4. provide relief for
یاری دادن به،کمک تدارک دیدن،کمک کردن

5. nurseries provide day care for fifty percent of children under five
مهد کودک ها پنجاه درصد بچه های زیر پنج سال را نگهداری می کنند.

6. to provide insurance against floods
در برابر سیل بیمه کردن

7. to provide military aid for our allies
تامین کمک نظامی جهت متحدان ما

8. resignation may provide an easy out
ممکن است که استعفا دادن چاره ی سهلی باشد.

9. some parasites provide protection for their hosts
برخی انگل ها از میزبان خود حراست می کنند.

10. he works to provide for his wife and children
او کار می کند تا زندگی زن و بچه ی خود را تامین کند.

11. if he doesn't provide for his wife and kids, he is a bum
اگر به فکر روزی زن و فرزندان خود نباشد بی غیرت است.

12. the lord will provide
خدا روزی رسان است.

13. we have to provide for our day of need now
باید هم اکنون برای روز مبادا آماده شویم.

14. we have to provide our farmers with financial aid
بایستی کمک مالی در اختیار کشاورزانمان بگذاریم.

15. the class is free but you have to provide your own books
کلاس رایگان است ولی باید خودتان کتاب ها را تهیه کنید.

16. he works twelve hours a day so that he may provide maintenance for his family
او روزی دوازده ساعت کار می کند تا بتواند برای خانواده اش تامین معاش کند.

17. We flatter ourselves that we provide the best service in town.
[ترجمه ترگمان]ما به خود می بالم که بهترین خدمات را در شهر فراهم می کنیم
[ترجمه گوگل]ما خودمان را غافلگیر می کنیم که بهترین خدمات را در شهر ارائه می دهیم

18. The health service can't provide cosmetic surgery.
[ترجمه ترگمان]خدمات بهداشتی نمی توانند جراحی زیبایی انجام دهند
[ترجمه گوگل]سرویس بهداشتی نمی تواند جراحی زیبایی انجام دهد

19. Books provide children with ideas and a stimulus for play.
[ترجمه ترگمان]کتاب ها به کودکان ایده و انگیزه ای برای بازی ارائه می کنند
[ترجمه گوگل]کتاب ها کودکان را با ایده ها و انگیزه ای برای بازی فراهم می کنند

20. The hospital has a commitment to provide the best possible medical care.
[ترجمه ترگمان]این بیمارستان دارای تعهد به ارائه بهترین مراقبت های پزشکی ممکن است
[ترجمه گوگل]بیمارستان تعهد به ارائه بهترین مراقبت های پزشکی را دارد

21. We are here to provide the public with a service.
[ترجمه یلدا] ما اینجا هستیم برای ارایه ی خدماتی به مردم
[ترجمه ترگمان]ما برای ارائه خدمات به مردم اینجا هستیم
[ترجمه گوگل]ما در اینجا برای ارائه خدمات عمومی به مردم هستیم

22. Does your employer provide a creche?
[ترجمه ترگمان]آیا کارفرمای شما یک creche ارائه می کند؟
[ترجمه گوگل]آیا کارفرمای شما خزانه ای را ارائه می دهد؟

23. A family can provide a buffer against stress at work.
[ترجمه ترگمان]یک خانواده می تواند یک ضربه گیر را در مقابل استرس در کار فراهم کند
[ترجمه گوگل]یک خانواده می تواند یک بافر در برابر استرس در محل کار ایجاد کند

24. The report was not expected to provide any answers.
[ترجمه ترگمان]انتظار نمی رفت که این گزارش هیچ پاسخی را ارائه دهد
[ترجمه گوگل]انتظار نمی رود که گزارش ارائه شده باشد

He works to provide for his wife and children.

او کار می‌کند تا زندگی زن و بچه‌ی خود را تأمین کند.


The lord will provide.

خدا روزی‌رسان است.


The class is free but you have to provide your own books.

کلاس رایگان است؛ ولی باید خودتان کتاب‌ها را تهیه کنید.


The hotel provides transportation to and from the airport.

رفت و آمد از فرودگاه به عهده‌ی هتل است.


to provide military aid for our allies

تأمین کمک نظامی جهت متحدان ما


Passengers will be provided with free food and drink.

خوراک و نوشابه‌ی مجانی در اختیار مسافران گذاشته خواهد شد.


We have to provide our farmers with financial aid.

باید کمک مالی در اختیار کشاورزان‌مان بگذاریم.


We have to provide for our day of need now.

باید هم‌اکنون برای روز مبادا آماده شویم.


The government is providing against a probable famine.

دولت دارد برای مقابله با قحطی احتمالی تدارک می‌بیند.


The contract provides that the work be finished in five days.

در قرارداد قید شده است که کار پنج روزه تمام شود.


پیشنهاد کاربران

توضیح دادن

در اختیار قرار دادن

bring together

meet the needs

متضمن چیزی بودن یا چیزی داشتن

در اختیار گذاشتن=ارائه دادن
Please provide me the earliest date. لطفا نزدیکترین تاریخ را در اختیار من بگذارید

Means give or supply something to somebody

در مواقعی که در ترجمه متن فرآهم کردن، ارائه دادن، عرضه کردن و ایجاد کردن هیچ کدام نمی نشیند، استفاده از معادل "مجهز کردن" می تواند راهگشا باشد.


provided that= متعهد شده اند، ضمانت داده اند

ایجاد کردن

ارائه دادن

زمینه سازی، بسترسازی و یا فراهم کردن ( سازی ) زمینه یا بستر برای انجام کاری

مهیا کردن
مترادف با Prepare

provided that= بشرط اینکه/مشروط بر اینکه

قیدکردن

مترادف:establish


ارائه کردن

فراهم کردن، فراهم آوردن، تهیه کردن، تولید کردن، کمک و همکاری کردن

تعیین کردن

متقاعد کردن

provide means give or supply something to somebody

فراهم کردن

تامین کند

به وجودآوردن
ایجادکردن
مهیا ساختن
برآورده کردن

فراهم کردن، اراِئه کردن

provide means give or supply something to somebody
یعنی فراهم کردن
مهیا کردن

اثبات کردن


تہیہ کردن

فراهم سازی
ارائه دادن، ارائه دهنده/فراهم کننده چیزی بودن

در حقوق به معنی متضمنِ چیزی شدن

تهیه کردن

قید کردن، مشخص کردن، تصریح کردن

به رسمیت شناختن

تامین کردن

دادن

ابراز کردن جیزی

پیدا کردن

مثلا provide incentive انگیزه پیدا میکنند

سرکنگی ریختن

1 - فراهم کردن
2 - مهیا کردن


کلمات دیگر: