اسم ( noun )
• (1) تعریف: a statement or account of something, usu. detailed.
• مشابه: account, bulletin, pop, proceeding, statement, study
- I did a good deal of research on the subject and then wrote up my report.
[ترجمه موسی] من در مورد این موضوع تحقیق خوبی انجام دادم و سپس مقاله خود را نوشتم.
[ترجمه Amir] من تحقیقات خوبی در مورد موضوع انجام دادم و سپس مقاله خود را نوشتم
[ترجمه ترگمان] من تحقیقات زیادی در مورد این موضوع انجام دادم و سپس گزارش خود را نوشتم
[ترجمه گوگل] من تحقیق خوبی در مورد موضوع انجام دادم و سپس گزارش خود را نوشتم
- The report on India included some interesting statistics.
[ترجمه ترگمان] این گزارش در مورد هند شامل برخی آمار جالب بود
[ترجمه گوگل] گزارش هند شامل برخی آمار جالب است
- Did you hear the news report last night?
[ترجمه A.A] دیشب گزارش خبری را شنیدید؟
[ترجمه تراکتور تاج آسیا👑] آیا خبر شب گذشته را شنیده ای؟
[ترجمه موسی] آیا گزارش اخبار شب گذشته را شنیدید؟
[ترجمه pantea] ایا دیشب خبر گزارشی را شنیدید؟
[ترجمه SS] ایا شما دیشب گزارش خبری را دیدید ؟
[ترجمه ترگمان] دیشب گزارش خبری رو شنیدی؟
[ترجمه گوگل] آیا این خبر را در شب گذشته شنیدید؟
• (2) تعریف: an account of something that is widely circulated.
• مترادف: news
- We were alarmed by the report of a number of break-ins in the neighborhood.
[ترجمه ترگمان] ما از گزارش یه سری ورود غیرقانونی تو این محله نگران بودیم
[ترجمه گوگل] ما با گزارش تعدادی از انفجارها در محله روبرو شدیم
• (3) تعریف: an account of a person's performance, esp. a student's grades.
- Her hard work was reflected in her grade report.
[ترجمه ترگمان] کار سخت او در گزارش نمره هاش منعکس می شد
[ترجمه گوگل] کار سخت او در گزارش درجه خود منعکس شد
• (4) تعریف: a loud or explosive noise.
• مترادف: bang, blast, crack, noise, sound
• مشابه: pop
- We heard the report of a rifle in the distance.
[ترجمه موسی] گزارش یک سرقت مسلحانه را از راه دور شنیدیم.
[ترجمه ترگمان] صدای یک تفنگ در فاصله دور شنیده شد
[ترجمه گوگل] ما یک گزارش تفنگ را از راه دور شنیدیم
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reports, reporting, reported
• (1) تعریف: to prepare and present an account or statement of.
• مترادف: relate
• مشابه: announce, chronicle, delineate, describe, detail, disclose, record, recount, reveal, state, tell, write, write up
- The detective reported the results of his investigation.
[ترجمه ترگمان] بازرس نتایج تحقیقات خود را گزارش داد
[ترجمه گوگل] کارآگاه گزارش نتایج تحقیقات خود را منتشر کرد
- The Times reported the story last week.
[ترجمه ترگمان] تایمز این داستان را هفته گذشته گزارش کرده است
[ترجمه گوگل] هفته گذشته این گزارش این داستان را منتشر کرد
• (2) تعریف: to write or give an account of for publication or distribution.
• مترادف: print, publish
• مشابه: cover, write, write up
- This channel reports the news twenty-four hours a day.
[ترجمه ترگمان] این کانال اخبار بیست و چهار ساعت در روز را گزارش می دهد
[ترجمه گوگل] این کانال 24 ساعته روز را خبر می کند
• (3) تعریف: to make a charge or complaint against.
• مشابه: accuse, charge, denounce, inform against, tattle on
- I reported the thief to the police.
[ترجمه ترگمان] من دزد را به پلیس گزارش دادم
[ترجمه گوگل] من دزد را به پلیس گزارش کردم
• (4) تعریف: to tell; relate.
• مترادف: relate, state, tell
• مشابه: cover, describe, detail, divulge, narrate, recount, rehearse, repeat, say
- The doctor reported the results of the surgery to the waiting relatives.
[ترجمه ترگمان] دکتر نتایج جراحی را به بستگان منتظر گزارش داد
[ترجمه گوگل] دکتر نتایج جراحی را به بستگان منتخب گزارش داد
- A witness reported that there had been an accident.
[ترجمه موسی] یک شاهد گزارش داد که حادثه ای رخ داده است.
[ترجمه ترگمان] یه شاهد گزارش داده که یه حادثه بوده
[ترجمه گوگل] شاهد گزارش داد که حادثه ای رخ داده است
- The man reported to the police that he'd seen someone enter the building.
[ترجمه ترگمان] مرد به پلیس گزارش داد که کسی را دیده است که وارد ساختمان شده است
[ترجمه گوگل] این مرد به پلیس گزارش داد که او شاهد کسی است که وارد ساختمان شود
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: reportable (adj.)
• (1) تعریف: to prepare and present an account of something.
• مترادف: tell
- When she's gathered all the details about it, she'll report to us.
[ترجمه ترگمان] وقتی تمام جزئیات آن را جمع کرد، به ما گزارش خواهد داد
[ترجمه گوگل] وقتی او تمام جزئیات را در مورد آن جمع می کند، او به ما گزارش خواهد داد
• (2) تعریف: to function as a newspaper reporter.
• مشابه: investigate, write
- He's been reporting for the Times for several years now.
[ترجمه ترگمان] او چند سال است که برای روزنامه تایمز گزارش می دهد
[ترجمه گوگل] او برای چندین سال به تایمز گزارش داده است
• (3) تعریف: to present oneself.
• مترادف: show up
• مشابه: appear, arrive, check in, present oneself
- She reported for work two hours early.
[ترجمه ترگمان] او دو ساعت زودتر به کار خود ادامه داد
[ترجمه گوگل] او برای کار دو ساعت زودتر گزارش داد
- The soldiers reported for duty.
[ترجمه مری] سربازان وظیفه خودرا اعلام کردند
[ترجمه موسی] سربازان برای انجام وظیفه خود را معرفی کردند.
[ترجمه ترگمان] سربازان وظیفه خود را انجام دادند
[ترجمه گوگل] سربازان برای وظیفه گزارش دادند