کلمه جو
صفحه اصلی

throw in


معنی : تزریق کردن، در دنده انداختن، افزودن بر
معانی دیگر : 1- (کلاچ یا دنده) گرفتن 2- (برای تشویق خریدار) رایگان دادن 3- افزودن 4- همکاری کردن 5- اوت پرتاب کردن، کلاچ را در دنده انداختن، تزریق کردن، مشارکت کردن، افزودن بر

انگلیسی به فارسی

اشانتیون دادن، هدیه تبلیغاتی دادن


پرتاب کردن، در دنده انداختن، تزریق کردن، افزودن بر


انگلیسی به انگلیسی

• add in something for free, give something free of charge, put in a good word
when there is a throw-in in a football or rugby match, the ball is thrown back onto the field after it has been kicked off it.

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] اوت

مترادف و متضاد

تزریق کردن (فعل)
syringe, inject, perfuse, throw in

در دنده انداختن (فعل)
throw in

افزودن بر (فعل)
throw in

Add something extra free of charge


جملات نمونه

1. I'm ready to throw in the towel.
[ترجمه Mr.sher] من آماده ام که بیخیال بشم و همه چیز رو ول کنم
[ترجمه ترگمان]آماده ام که حوله را دور بریزم
[ترجمه گوگل]من آماده ام تا در حوله پرتاب کنم

2. Pay £ 80 for larger prints and they throw in a free photo album.
[ترجمه ترگمان]برای چاپ بزرگ تر ۸۰ پوند بپردازید و آن ها در یک آلبوم عکس رایگان قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]80 دلار برای چاپهای بزرگ پرداخت کنید و آنها را در یک آلبوم عکس آزاد پرتاب کنید

3. We're not going to throw in the towel just because we lost one game.
[ترجمه ترگمان]فقط به خاطر اینکه یک بازی را از دست دادیم
[ترجمه گوگل]ما نمی خواهیم به حوله برسیم، زیرا ما یک بازی را از دست دادیم

4. He vowed he would never throw in the towel.
[ترجمه ترگمان]او قول داد که هرگز به حوله نخواهد رفت
[ترجمه گوگل]او قول داد که هرگز در حوله پرتاب نخواهد کرد

5. He has decided to throw in his lot with the far-right groups in parliament.
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفته است که کاره ای خود را با گروه های راست گرا در پارلمان انجام دهد
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفته است که در گروه پارلمان با گروه های عقب مانده ای مواجه شود

6. If you buy a refrigerator, we will throw in a microwave oven.
[ترجمه ترگمان]اگر یک یخچال بخرید، ما در یک اجاق مایکروویو قرار خواهیم داد
[ترجمه گوگل]اگر یک یخچال را بخرید، ما در یک اجاق مایکروویو پرتاب خواهیم کرد

7. This is not to say that theater should throw in the towel.
[ترجمه ترگمان]این به آن معنا نیست که تئاتر باید در حوله ریخته شود
[ترجمه گوگل]این نباید بگوید که تئاتر باید در حوله پرتاب کند

8. Melt the butter in a large saucepan and throw in the chopped onion and the whole unpeeled garlic clove.
[ترجمه ترگمان]کره را در یک قابلمه بزرگ ذوب کرده و به روی پیاز خرد شده و کل سیر unpeeled ذوب کنید
[ترجمه گوگل]کره را در یک کاسه بزرگ ریخته و در پیاز خرد شده و کل گندم سیر خرد شده پرتاب کنید

9. What a cop-out it would be to throw in the sponge now.
[ترجمه ترگمان] عجب پلیسی - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه گوگل]در حال حاضر چه چیزی را از دست می دهید؟

10. Throw in a possible appeal after that, and the final outcome may be years away.
[ترجمه ترگمان]بعد از آن ممکن است یک درخواست استیناف داشته باشید، و نتیجه نهایی ممکن است سال ها دور باشد
[ترجمه گوگل]بعد از آن یک درخواست تجدید نظر را مطرح کنید و نتیجه نهایی سالها طول بکشد

11. He lifts open the door to throw in another pine slab.
[ترجمه ترگمان]او در را باز می کند تا با یک تکه چوب کاج دیگر پرتاب کند
[ترجمه گوگل]او بلند می شود تا درب را در دیگری درخت کاج باز کند

12. But utility developers shouldn't throw in the towel just yet.
[ترجمه ترگمان]اما برنامه توسعه دهندگان برنامه هنوز نباید در حوله ریخته شوند
[ترجمه گوگل]اما توسعه دهندگان ابزارها هنوز در حوله نباید پرتاب کنند

13. With this latest controversy we can throw in political fund-raising, too.
[ترجمه ترگمان]با این بحث اخیر، ما می توانیم به جمع آوری کمک های مالی بپردازیم
[ترجمه گوگل]با این آخرین بحث، ما می توانیم در جمع آوری پولی های سیاسی نیز اقدام کنیم

14. Usually he lingered by the stream to throw in stones, but today he didn't stop.
[ترجمه ترگمان]معمولا در کنار نهر درنگ می کرد تا سنگ پرتاب کند، اما امروز متوقف نشد
[ترجمه گوگل]معمولا او با جریان به سنگ پرتاب کرد، اما امروز او متوقف نشد

پیشنهاد کاربران

در هنگام خرید
ی چیزی به کسی رایگان بدی
اشانتیون

چاشنی کردن
I bought a new sofa and they threw in a chair.

اضافه کردن

He threw in:
او افزود ( به ادامه حرفش ) /یا او اضافه کرد ( به ادامه حرفش )


کلمات دیگر: