کلمه جو
صفحه اصلی

hindered

انگلیسی به فارسی

مانع شد، مانع شدن، پاگیرشدن، بازمانده کردن، بتاخیر انداختن، منع کردن


جملات نمونه

1. snow hindered the army's progress
برف جلو پیشرفت قشون را گرفت.

2. he is hindered by a lack of education
نداشتن تحصیلات وبال گردن او شده است.

3. needless governmental restraints have hindered production
اشکال تراشی های بیجای دولت جلو تولید را گرفته است.

4. a shortage of building materials has hindered the completion of the project
کمبود مصالح ساختمانی اجرای طرح را عقب انداخته است.

پیشنهاد کاربران

مانع شدن

جلوگیری کردن


کلمات دیگر: