بسختی، سخت، بطورمحکم، باسخت گیری، بادقت
rigidly
بسختی، سخت، بطورمحکم، باسخت گیری، بادقت
انگلیسی به فارسی
محکم
بسختی،سخت،(بطورمحکم)،باسخت گیری،بادقت
انگلیسی به انگلیسی
• stiffly, inflexibly; strictly, severely; fixedly, unchangingly
if you stay rigidly in one position, you do not move.
if you do something rigidly, you do it in a strict way with no possibility of variation or change.
if you stay rigidly in one position, you do not move.
if you do something rigidly, you do it in a strict way with no possibility of variation or change.
جملات نمونه
1. i attached the legs rigidly to the table
پایه ها را محکم به میز وصل کردم.
2. He maintains a rigidly right-wing political stance.
[ترجمه ترگمان]او موضع سیاسی جناح راست خود را حفظ کرده است
[ترجمه گوگل]او موضع سیاسی جناح راست راست را حفظ می کند
[ترجمه گوگل]او موضع سیاسی جناح راست راست را حفظ می کند
3. Many writers at this time held rigidly dogmatic views.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از نویسندگان در این زمان دیدگاه های متعصبانه داشتند
[ترجمه گوگل]بسیاری از نویسندگان در این زمان دیدگاه های سختگیرانه دگرگونی داشتند
[ترجمه گوگل]بسیاری از نویسندگان در این زمان دیدگاه های سختگیرانه دگرگونی داشتند
4. The curriculum is rigidly prescribed from an early age.
[ترجمه ترگمان]برنامه آموزشی به شدت از سن پایین تجویز می شود
[ترجمه گوگل]برنامه درسی از سنین کم سن و سال تجویز می شود
[ترجمه گوگل]برنامه درسی از سنین کم سن و سال تجویز می شود
5. I have to plan my academic work very rigidly and set myself clear objectives.
[ترجمه ترگمان]من باید کار علمی خود را به طور کامل برنامه ریزی کرده و اهداف خود را مشخص کنم
[ترجمه گوگل]من باید کارهای علمی خود را به شدت برنامه ریزی کنم و اهداف روشن خود را تنظیم کنم
[ترجمه گوگل]من باید کارهای علمی خود را به شدت برنامه ریزی کنم و اهداف روشن خود را تنظیم کنم
6. All the units interlock with one another rigidly.
[ترجمه ترگمان]همه واحدها به طور کامل درهم قفل می شوند
[ترجمه گوگل]تمام واحدها به صورت یکدست به یکدیگر متصل می شوند
[ترجمه گوگل]تمام واحدها به صورت یکدست به یکدیگر متصل می شوند
7. My correspondence happens to be rigidly controlled.
[ترجمه ترگمان]مکاتبه من کاملا تحت کنترل است
[ترجمه گوگل]مکاتبات من به طور محرمانه کنترل می شود
[ترجمه گوگل]مکاتبات من به طور محرمانه کنترل می شود
8. The speed limit must be rigidly enforced.
[ترجمه ترگمان]حد سرعت باید به طور کامل اجرا شود
[ترجمه گوگل]محدودیت سرعت باید به شدت اجرا شود
[ترجمه گوگل]محدودیت سرعت باید به شدت اجرا شود
9. The company's structure is rigidly hierarchical.
[ترجمه ترگمان]ساختار شرکت به طور کامل سلسله مراتبی است
[ترجمه گوگل]ساختار این شرکت به صورت سلسله مراتبی است
[ترجمه گوگل]ساختار این شرکت به صورت سلسله مراتبی است
10. Life today is rigidly compartmentalized into work and leisure.
[ترجمه ترگمان]زندگی امروزه به شدت به کار و زندگی اختصاص داده شده است
[ترجمه گوگل]امروزه زندگی به سادگی به کار و اوقات فراغت تعلق دارد
[ترجمه گوگل]امروزه زندگی به سادگی به کار و اوقات فراغت تعلق دارد
11. The play, whose style is rigidly formal, is typical of the period.
[ترجمه ترگمان]نمایش، که سبک آن بسیار رسمی است، معمولی است
[ترجمه گوگل]این بازی که سبک آن به طور صریح رسمی است، نوعی دوره است
[ترجمه گوگل]این بازی که سبک آن به طور صریح رسمی است، نوعی دوره است
12. In a traditional Chinese family filial piety is rigidly observed.
[ترجمه ترگمان]در یک خانواده سنتی، تقوا فرزندی به طور کامل مراعات می شود
[ترجمه گوگل]در یک خانواده سنتی خانواده چینی تقلید از نظر جسمی دیده می شود
[ترجمه گوگل]در یک خانواده سنتی خانواده چینی تقلید از نظر جسمی دیده می شود
13. His gaze was rigidly fixed ahead.
[ترجمه ترگمان]نگاهش را سخت به جلو دوخته بود
[ترجمه گوگل]نگاه او سخت به جلو پیش رفت
[ترجمه گوگل]نگاه او سخت به جلو پیش رفت
14. If you insist, we shall rigidly enforce that provision, in the courts if necessary which would ruin your career once and for all.
[ترجمه ترگمان]اگر شما اصرار داشته باشید، در صورت لزوم، آن بند را در دادگاه ها به اجرا خواهیم گذاشت که کار شما را یک بار و برای همیشه خراب خواهد کرد
[ترجمه گوگل]اگر اصرار داشته باشید، در صورت لزوم، ما این قانون را با احتیاط اجرا خواهیم کرد، که یک بار برای همه شما خراب خواهد شد
[ترجمه گوگل]اگر اصرار داشته باشید، در صورت لزوم، ما این قانون را با احتیاط اجرا خواهیم کرد، که یک بار برای همه شما خراب خواهد شد
15. It represented a form of opposition to the rigidly hierarchical structures of Rome.
[ترجمه ترگمان]این نشان دهنده شکلی از مخالفت با ساختارهای سخت سلسله مراتبی رم بود
[ترجمه گوگل]این یک شکل مخالفت با ساختارهای سرسختانه سلسله مراتبی رم بود
[ترجمه گوگل]این یک شکل مخالفت با ساختارهای سرسختانه سلسله مراتبی رم بود
پیشنهاد کاربران
به سختی، دقیقا
سختگیرانه
به طور صلب و بدون تغییر
به طور محکم و سفت ( که تکان نخوره )
سفت و سخت و یا دقت . . . ( کاملا ثابت بمونه )
سفت و سخت و یا دقت . . . ( کاملا ثابت بمونه )
1. but she had stipulated that her secret should be rigidly kept.
اما شرط کرده بود که راز او باید به سختی حفظ شود.
2. These clients rely upon the company to develop quality, competitively priced products in accordance with rigidly monitored specifications.
این مشتریان برای تولید محصولات با کیفیت و با قیمت مناسب و مطابق با مشخصات دقیق کنترل شده ، به شرکت اعتماد می کنند.
3. I shook my head rigidly.
سرم را محکم تکان دادم.
4. It's very difficult for anyone who's been rigidly trained in a certain style of dance.
برای هر کسی که به سختی در سبک خاصی از رقص آموزش دیده باشد ، بسیار دشوار است.
5. In those arenas in which segregation was either law or custom, it was applied strictly and rigidly.
در آن عرصه هایی که تفکیک یا قانون یا عرف بود ، سخت و به سختی اعمال می شد.
Rigidly= به سختی، به طور سفت و سخت، به طور دقیق، به طور محکم
معانی دیگر>>>> به شدت ، با دقت ، با سخت گیری
اما شرط کرده بود که راز او باید به سختی حفظ شود.
2. These clients rely upon the company to develop quality, competitively priced products in accordance with rigidly monitored specifications.
این مشتریان برای تولید محصولات با کیفیت و با قیمت مناسب و مطابق با مشخصات دقیق کنترل شده ، به شرکت اعتماد می کنند.
3. I shook my head rigidly.
سرم را محکم تکان دادم.
4. It's very difficult for anyone who's been rigidly trained in a certain style of dance.
برای هر کسی که به سختی در سبک خاصی از رقص آموزش دیده باشد ، بسیار دشوار است.
5. In those arenas in which segregation was either law or custom, it was applied strictly and rigidly.
در آن عرصه هایی که تفکیک یا قانون یا عرف بود ، سخت و به سختی اعمال می شد.
Rigidly= به سختی، به طور سفت و سخت، به طور دقیق، به طور محکم
معانی دیگر>>>> به شدت ، با دقت ، با سخت گیری
با جدیت، خیلی جدی
کلمات دیگر: