کلمه جو
صفحه اصلی

autocratic


معنی : استبدادی
معانی دیگر : مطلق، مستقل

انگلیسی به فارسی

مطلق، مستقل، استبدادی


خودکامه، استبدادی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: autocratically (adv.)
(1) تعریف: pertaining to or having the powers of an autocrat; absolute.
مترادف: dictatorial
مشابه: absolute, authoritarian, totalitarian, tyrannical, unlimited

- The country was under autocratic rule for centuries.
[ترجمه ترگمان] این کشور برای قرن ها تحت حکومت استبدادی بود
[ترجمه گوگل] این کشور برای قرن ها تحت حکومت خودکامه بود

(2) تعریف: resembling an autocrat; domineering.
مترادف: despotic, dictatorial, domineering, imperious, tyrannical
مشابه: bossy, high-handed, overbearing, peremptory

- He has an autocratic habit of making all the decisions.
[ترجمه ترگمان] او یک عادت استبدادی دارد که همه تصمیم گیری ها را انجام دهد
[ترجمه گوگل] او یک عادت استبدادی برای تصمیم گیری است

• dictatorial, despotic, all-powerful
someone who is autocratic has complete power and makes decisions without asking anyone else's advice.

مترادف و متضاد

استبدادی (صفت)
absolute, autocratic, reactionary

holding power exclusively


Synonyms: absolute, all-powerful, arbitrary, bossy, czarlike, despotic, dictatorial, domineering, driving, imperious, monocratic, pushing, tyrannical, tyrannous


Antonyms: democratic


جملات نمونه

1. The autocratic government call out the army to suppress the workers'strike.
[ترجمه ترگمان]دولت استبدادی از ارتش خواست تا اعتصاب کارگران را سرکوب کند
[ترجمه گوگل]دولت مستبد از ارتش خواست تا سرکوب کارگران را سرکوب کند

2. Some feudal states were ruled by autocratic kings.
[ترجمه ترگمان]برخی ایالات فئودالی توسط پادشاهان استبدادی اداره می شدند
[ترجمه گوگل]برخی از دولتهای فئودالی توسط پادشاهان مستبد اداره می شدند

3. The President resigned after 30 years of autocratic rule.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور بعد از ۳۰ سال حکومت استبدادی از سمت خود استعفا داد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور پس از 30 سال حکومت خودگردان استعفا داد

4. It can be autocratic and invade our privacy in ways that earlier generations could not have envisioned.
[ترجمه ترگمان]این می تواند استبدادی باشد و به گونه ای به حریم خصوصی ما تجاوز کند که نسل های پیشین قادر به پیش بینی آن نبودند
[ترجمه گوگل]این می تواند خودکامه و به حریم خصوصی ما در راه هایی که نسل های پیشین نمی توانست پیش بینی کنند، تهاجم کنند

5. Subservience was expected from children, and sometimes the autocratic power of the father was enforced by law.
[ترجمه ترگمان]Subservience از کودکان انتظار می رفت، و گاهی قدرت استبدادی پدرش به وسیله قانون اجرا می شد
[ترجمه گوگل]از کودکان انتظار می رفت که ازدواج کند، و گاهی اوقات قدرت استبدادی پدر با قانون اجرا شد

6. But critics have accused him of being autocratic and intolerant of dissent.
[ترجمه ترگمان]اما منتقدان وی را متهم به استبدادی و تحمل مخالفت کرده اند
[ترجمه گوگل]اما منتقدان او را متهم به استبداد و عدم تحمل مخالفت کرده اند

7. His was a dark, autocratic face, with clear-cut features that held an austere masculine beauty.
[ترجمه ترگمان]چهره ای تاریک و استبدادی بود، با ویژگی هایی که زیبایی مردانه ساده ای داشت
[ترجمه گوگل]او یک صورت تاریک و خودکامه بود، با ویژگی های روشن که دارای زیبایی مردانه ریز بود

8. Boys in an autocratic group were more dependent on their leader, and submissive; their hostility was towards each other.
[ترجمه ترگمان]پسران در یک گروه مستبدانه بیشتر به رهبری خود وابسته بودند و اطاعت می کردند؛ خصومت آن ها نسبت به یکدیگر بود
[ترجمه گوگل]پسران در یک گروه مستبد، بیشتر وابسته به رهبر و مطیع بودند؛ خصومت آنها نسبت به یکدیگر بود

9. This unequal relationship was reflected in the autocratic, all-powerful state headed usually by one person.
[ترجمه ترگمان]این رابطه نابرابر در استبدادی که معمولا توسط یک نفر رهبری می شود، منعکس شده است
[ترجمه گوگل]این رابطه نابرابر در حکومت استبدادی و قدرتمندی که معمولا توسط یک شخص رهبری می شود، منعکس می شود

10. In a kind of republican primogeniture, autocratic leaders groom their sons to succeed them.
[ترجمه ترگمان]در نوعی از رهبران جمهوری خواه، رهبران autocratic پسران خود را برای جانشینی شان آماده می کنند
[ترجمه گوگل]در نوعی نخستوزیر جمهوری خواه، رهبران مستبدانه فرزندان خود را به قتل می رسانند

11. Management critique A bit more autocratic than he would like to believe, stemming from a conviction that he is right.
[ترجمه ترگمان]انتقاد مدیریتی کمی more از آنچه او می خواهد باور کند، ناشی از اعتقاد به اینکه حق با او است
[ترجمه گوگل]نقد مدیریت کمی بیشتر خودخواهانه از او دوست دارد به باور، که منجر به اعتقاد بر این است که او درست است

12. I think we have to be autocratic about officers, at first, in order to start something.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم باید در ابتدا باید در مورد افسران استبدادی باشیم تا چیزی را شروع کنیم
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم که ما باید ابتدا در مورد افسران خود به عنوان خودکامه باشیم تا چیزی را شروع کنیم

13. So the government system is not autocratic monarchy or absolute monarchy.
[ترجمه ترگمان]بنابراین نظام حکومتی پادشاهی استبدادی یا سلطنت مطلقه نیست
[ترجمه گوگل]بنابراین نظام حکومتی پادشاهی استبدادی یا سلطنت مطلقه نیست

14. During feudal and autocratic rule system, history had proved that "running the country morally", compared with "running the country lawfully ", has more graciousity and vitality .
[ترجمه ترگمان]در طول سیستم حکومت مستبدانه و مستبدانه، تاریخ ثابت کرده بود که \"اداره کردن کشور از نظر اخلاقی\"، در مقایسه با \"اداره کشور به طور قانونی\"، graciousity و سرزندگی بیشتری دارد
[ترجمه گوگل]در دوران حکومت فئودالی و استبدادی، تاریخ ثابت کرده است که "اخلاقی بودن کشور را" ثابت می کند، در مقایسه با "اجرای قانونی کشور"، مهربانی و سرزندگی بیشتر است

پیشنهاد کاربران

خودکامه

ease sb out
[Phrasal verb]
to make someone leave a job or powerful position
. E. g
The head teacher was eased out of his job after teachers and parents accused him of being autocratic
Cambridge Dictionary@


کلمات دیگر: