کلمه جو
صفحه اصلی

trepidation


معنی : وحشت، لرزش، رعشه، بیم و هراس، اشتفگی
معانی دیگر : ترس و لرز، آسیمگی، دلهره، واهمه، نگرانی، لرزه

انگلیسی به فارسی

بیم وهراس، اشتفگی، لرزش، رعشه، وحشت


هیجان، بیم و هراس، لرزش، وحشت، اشتفگی، رعشه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a condition of anxiety or dread; alarm.
مترادف: alarm, anxiety, apprehension, disquiet, dread, fear, nervousness
متضاد: calm, collectedness
مشابه: consternation, horror, misgiving, panic, qualm

- She was filled with trepidation, but she finally found the courage to ask for a promotion.
[ترجمه ترگمان] او با ترس و لرز پر شده بود، اما بالاخره شهامت این را پیدا کرد که از او یک ترفیع بگیرد
[ترجمه گوگل] او با ترس و وحشت پر شده بود، اما در نهایت شجاعت برای درخواست ارتقاء پیدا کرد

(2) تعریف: a quiver or vibration.
مترادف: quiver, tremor, vibration
مشابه: jar, jolt, quake, shake

- Trepidations from the eruption were felt for some months afterward.
[ترجمه ترگمان] پس از چند ماه فوران آتشفشان سپری شد
[ترجمه گوگل] ترس از فوران چند ماه بعد از آن احساس شد

• tremulous agitation or fear; trembling movement
trepidation is fear or anxiety; a formal word.

مترادف و متضاد

وحشت (اسم)
fear, dread, abhorrence, panic, terror, horror, fray, fright, funk, awe, jitters, trepidation

لرزش (اسم)
shake, vibration, palpitation, flutter, succussion, quake, tremor, quivering, tremolo, friskiness, tremour, trepidation

رعشه (اسم)
paralysis, tremble, tremor, tremour, trepidation

بیم و هراس (اسم)
trepidation

اشتفگی (اسم)
trepidation

anxiety, worry


Synonyms: agitation, alarm, apprehension, blue funk, butterflies, cold feet, cold sweat, consternation, creeps, dismay, disquiet, disturbance, dread, emotion, excitement, fear, fright, goose bumps, horror, jitters, nervousness, palpitation, panic, perturbation, shock, terror, trepidity, uneasiness, worriment


Antonyms: calm, contentment, happiness


جملات نمونه

1. we read the list of the casualties with trepidation
با ترس و لرز فهرست تلفات را خواندیم.

2. With some trepidation, I opened the door.
[ترجمه ترگمان]با ترس و لرز در را باز کردم
[ترجمه گوگل]با کمی هیجان، من درب را باز کردم

3. It was with some trepidation that I viewed the prospect of cycling across Uganda.
[ترجمه ترگمان]با ترس و لرز بود که دورنمای دوچرخه سواری در میان اوگاندا را مشاهده کردم
[ترجمه گوگل]این با برخی از بحران بود که چشم انداز دوچرخه سواری در سراسر اوگاندا را دیدم

4. He knocked on the door with some trepidation.
[ترجمه ترگمان]با ترس و لرز به در زد
[ترجمه گوگل]او با برخی از ترس ها در درب افتاد

5. We view future developments with some trepidation.
[ترجمه ترگمان]ما تحولات آینده را با ترس و لرز می بینیم
[ترجمه گوگل]ما با پیشرفت های آینده با برخی از ترس ها روبرو هستیم

6. The men set off in fear and trepidation.
[ترجمه ترگمان]مردان با ترس و لرز به راه افتادند
[ترجمه گوگل]مردان در حال ترس و ترس هستند

7. I have written of hypnotism with fear and trepidation.
[ترجمه ترگمان]من از هیپنوتیزم با ترس و وحشت نوشته ام
[ترجمه گوگل]من از هیپنوتیزم با ترس و ترس نوشته ام

8. It was with some trepidation that I slid a 5-pound chicken with peeled, quartered potatoes into the 500-degree oven.
[ترجمه ترگمان]با ترس و لرز بود که من یک مرغ پنج پوندی را باز کردم و سیب زمینی را در ظرف ۵۰۰ درجه تقسیم کردم
[ترجمه گوگل]با یک تردید بود که یک مرغ 5 پوند را با سیب زمینی خرد شده و چهارماهه به اجاق 500 درجه رسیده بودم

9. It is thus with some trepidation that I say the cohabitation rule makes sense.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه با ترس و لرز گفتم که قانون هم زیستی منطقی به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]بنابراین، با برخی از بحران که من می گویم قانون زندگی مشترک است منطقی است

10. Some of this apparent trepidation is due to overwhelming self criticism of the proposal.
[ترجمه ترگمان]برخی از این هراس ظاهری ناشی از انتقاد شدید از این پیشنهاد است
[ترجمه گوگل]برخی از این آشفتگی ظاهری ناشی از انتقاد شدید خود از پیشنهاد است

11. The threat of an epidemic caused great alarm and trepidation.
[ترجمه ترگمان]این تهدید یک بیماری همه گیر بود که موجب ترس و نگرانی شدید می شد
[ترجمه گوگل]تهدید یک اپیدمی موجب زلزله و نگرانی شدید شد

12. I threw in my entire savings toward the down-payment and, with trepidation, agreed to manage the building.
[ترجمه ترگمان]من کل پس انداز خود را به سمت پیش پرداخت کردم و با دلواپسی موافقت کردم که ساختمان را اداره کنم
[ترجمه گوگل]من کل پس اندازم را به سمت پایین پرداخت کردم و با ترس و وحشت موافقت کردم تا ساختمان را مدیریت کنم

13. When the world descended on Sydney last month it was with trepidation.
[ترجمه ترگمان]ماه پیش که دنیا در سیدنی به سر می برد با ترس و لرز بود
[ترجمه گوگل]وقتی جهان در ماه گذشته در سیدنی فرود آمد، با ترس و واهمه بود

14. Like all bathroom scales, ours are trod with hope and trepidation.
[ترجمه ترگمان]مانند همه فلس های حمام با بیم و هراس گام بر می دارند
[ترجمه گوگل]مانند همه مقیاس های حمام، ما با امید و ترس و وحشت می مانیم

15. Concern that others will discover the secrets in the dark rooms of our mind fills us with trepidation and mistrust.
[ترجمه ترگمان]نگرانی ای که دیگران اسرار اتاق های تاریک ذهن ما را کشف خواهند کرد، ما را با ترس و بدگمانی پر می کند
[ترجمه گوگل]نگرانی که دیگران اسرار را در اتاق تاریک ذهن ما کشف می کنند ما را با ترس و بی اعتمادی فرا می گیرند

We read the list of the casualties with trepidation.

با ترس و لرز فهرست تلفات را خواندیم.


پیشنهاد کاربران

هیجان

Oilprice. com@

The ongoing JCPOA discussions, involving European countries, Russia, Iran, and, on the sidelines, the U. S. , are being watched by international oil markets with trepidation


کلمات دیگر: