کلمه جو
صفحه اصلی

consanguinity


معنی : قوم و خویشی، خویشی صلبی
معانی دیگر : هم خونی، هم تباری، هم نیایی، خویشی، خویشاوندی، همبستگی، هم پیوندی، رابطه ی نزدیک، قرابت

انگلیسی به فارسی

خویشی صلبی، قوم وخویشی


مسیحیت، قوم و خویشی، خویشی صلبی


انگلیسی به انگلیسی

• kinship, blood relation, connection through common ancestry

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] همخونی، خویشاوندی رابطه ژنتیک که بین سنگهای آذرینی وجود دارد که احتمالاً از یک ماگمای والد مشابه مشتق شده اند. چنین سنگهایی در زمان و مکان رابطه نزدیکی با هم دارند و معمولاً دارای رخداد زمین شناسی و خصوصیات کانی شناسی و شیمیایی مشترک می باشند. صفت: هم خون، هم سرشت. نیز ببینید: هم ماگما comagmatic.

مترادف و متضاد

family relationship


Synonyms: affiliation, affinity, agnate, blood-relationship, brotherhood, cognate, connection, family tie, filiation, kin, kindred, kindredship, kinship, lineage, race, sisterhood, strain


قوم و خویشی (اسم)
kinship, consanguinity

خویشی صلبی (اسم)
consanguinity

جملات نمونه

bonds of consanguinity

رشته‌های قرابت خانوادگی


the consanguinity of some religions

قرابت برخی مذاهب با یکدیگر


1. the consanguinity of some religions
قرابت برخی مذاهب با یکدیگر

2. bonds of consanguinity
رشته های قرابت خانوادگی

3. The belief in, if not the fact of, consanguinity has its uses.
[ترجمه ترگمان]به این باور که اگر این واقعیت وجود نداشته باشد، خویشاوندی از آن استفاده می کند
[ترجمه گوگل]اعتقاد، اگر نه، حقیقتی است که ارتباطی با استفاده از آن دارد

4. The intermarriage scope and consanguinity natural diffuseness can stand for the situations in shanghai and in large parts of south China.
[ترجمه ترگمان]حوزه ازدواج فامیلی و خویشاوندی طبیعی خویشاوندی می تواند در شرایط شانگهای و بخش های بزرگ جنوب چین بایستد
[ترجمه گوگل]محدوده ازدواج و تمایز طبیعی منشوری میتواند در موقعیتهای در شانگهای و در بخشهای عمده جنوب چین ایستاد

5. According to the book, consanguinity is usually mixed for the application and significance.
[ترجمه ترگمان]با توجه به این کتاب، خویشاوندی معمولا برای کاربرد و اهمیت ترکیب می شود
[ترجمه گوگل]بر طبق این کتاب، منحنی به طور معمول برای کاربرد و اهمیت است

6. The lawsuit developed into a test of the consanguinity of the claimant to the estate.
[ترجمه ترگمان]این دادخواست به آزمایش ازدواج های فامیلی مدعی دارایی تبدیل شد
[ترجمه گوگل]دعوی قضایی به تست کلامی از متهم به املاک تبدیل شد

7. Her family history was unremarkable in terms of consanguinity and following ultrasound findings were discovered.
[ترجمه ترگمان]تاریخچه خانواده او از نظر خویشاوندی قابل توجه بود و یافته های سونوگرافی دنبال شده کشف شد
[ترجمه گوگل]سابقه خانوادگی او از لحاظ ارتباط بینایی غیر قابل علاج بود و یافته های فراوانی کشف شد

8. But there are two kind of difference in consanguinity approving between ancient nationalities and clans.
[ترجمه ترگمان]اما دو نوع تفاوت در خویشاوندی بین اقوام و اقوام کهن وجود دارد
[ترجمه گوگل]اما دو نوع نوعی تفاوت در تداوم ارتباط بین ملت های باستانی و قبیله وجود دارد

9. Brothers and cousins are united by ties of consanguinity.
[ترجمه ترگمان]قوم و خویش های قوم consanguinity قوم consanguinity با هم متحد شده اند
[ترجمه گوگل]برادران و عموزاده ها با همدستی یکدیگر ارتباط دارند

10. There is also the issue of consanguinity, she says, as many Somalis marry cousins.
[ترجمه ترگمان]او می گوید که مساله خویشاوندی نیز وجود دارد، همان طور که بسیاری از سومالی ها با عموزاده ازدواج می کنند
[ترجمه گوگل]او می گوید، همچنین بسیاری از مسیحیان ازدواج می کنند

11. Aside from a thorough medical family history, there is no need to offer any genetic testing on the basis of consanguinity alone.
[ترجمه ترگمان]گذشته از سابقه خانواده پزشکی کامل، هیچ نیازی به ارائه هیچ تست ژنتیکی براساس خویشاوندی وجود ندارد
[ترجمه گوگل]گذشته از یک تاریخچه پزشکی کامل پزشکی، نیازی به ارائه آزمایش های ژنتیکی تنها بر اساس مناسک وجود ندارد

12. They, too, have been deaf to the voice of justice and consanguinity.
[ترجمه ترگمان]آنان نیز نسبت به صدای عدالت و consanguinity ناشنوا بودند
[ترجمه گوگل]آنها نیز به صدای عدالت و صمیمیت ناشنوا بوده اند

13. The concern in setting a limit is the genetic risk of consanguinity.
[ترجمه ترگمان]نگرانی در تنظیم یک حد خطر ژنتیکی خویشاوندی است
[ترجمه گوگل]نگرانی در تنظیم محدودیت خطر ژنتیکی ارتباط قومی است

14. When the seigneur swore fealty to gods on the feudal ceremony, the king had got a permanent affiliation with the seigneur except lineal consanguinity, which was supervised by gods every time.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که ارباب سوگند وفاداری به خدایان در مراسم فئودالی سوگند یاد کرد، پادشاه وابستگی دایمی با ارباب داشت، به جز خویشاوندی خویشاوندی که هر بار تحت نظارت خدایان بود
[ترجمه گوگل]وقتی شاهزاده به خدایان در مراسم فئودال قسم داد، پادشاه وابستگی دائمی به سیهوره داشت، به جز منحنی خطی که همواره تحت نظارت خدایان بود

پیشنهاد کاربران

consanguinity ( زیست شناسی - ژن شناسی و زیست فنّاوری )
واژه مصوب: هم خونی
تعریف: خویشاوندی به علت داشتن دستِکم یک نیای مشترک

همخونی ( انگلیسی: Consanguinity ) در ژنتیک هنگامی است که فردی بستگی خانوادگی و خویشاوندی با فرد دیگر داشته باشد. از این دیدگاه همخونی یک فرد با فردی دیگر، فرزندزاده بودن آن فرد از نیا ( پدربزرگ یا مادربزرگ دور یا نزدیک ) فرد دیگر می باشد. به عبارتی دیگر دو فرد هنگامی همخون هستند که دارای یک نیای مشترک در دودمان خود باشند.

همخونی در زندگی روزمره و در آیین و قانون بسیاری از کشورها تا جایی مهم است که ازدواج دو نفر و ارث و میراث داراییها از فردی به فردی دیگر، بسته به آن انجام می پذیرد.

درجه خویشاوندی
در ژنتیک منظور از خویشاوند درجه یک ( First – Degree Relative ) والدین، فرزندان یک زوج والد، یا فرزندان یک والد می باشد.

منظور از خویشاوند درجه دو ( Second – Degree Relative ) عمه ( خاله ) ، عمو ( دایی ) ، پدربزرگ و مادربزرگ، نوه ها، خواهرزاده ها، برادرزاده ها، یا برادران و خواهران ناتنی می باشد.

Property of being from the same kinship as another person

Consanguinity ( "blood relation", from Latin consanguinitas ) is the characteristic of having a kinship with another person ( being descended from a common ancestor )


کلمات دیگر: