کلمه جو
صفحه اصلی

punctuate


معنی : تاکید کردن، نقطه گذاری کردن، نشان گذاری کردن
معانی دیگر : (صحبت یا عمل و غیره را) قطع کردن، (دستور زبان) نقطه گذاری کردن، نقطه دار

انگلیسی به فارسی

نقطه گذاری کردن، نشان گذاری کردن، نقطه دار


نقطه گذاری کردن، تاکید کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: punctuates, punctuating, punctuated
(1) تعریف: to place punctuation marks in.

- He punctuated the sentence incorrectly.
[ترجمه ترگمان] او جمله را اشتباه تلفظ کرد
[ترجمه گوگل] او این جمله را اشتباه مرتب کرد

(2) تعریف: to place at intervals within.
مشابه: sprinkle

- Her song was punctuated with sighs.
[ترجمه ترگمان] صدای او با آه و ناله شنیده می شد
[ترجمه گوگل] ترانه او با آه ها نوشته شده بود

(3) تعریف: to emphasize; highlight; stress.
مشابه: underscore
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: punctuator (n.)
• : تعریف: to place punctuation marks in a group of written words.

• add punctuation marks; interrupt, cut off; emphasize, stress
if an activity is punctuated by something, it is regularly interrupted by it.

مترادف و متضاد

تاکید کردن (فعل)
accent, stress, accentuate, underline, enforce, play up, punctuate

نقطه گذاری کردن (فعل)
point, zero, punctuate

نشان گذاری کردن (فعل)
punctuate

lay stress on


Synonyms: accent, accentuate, break, divide, emphasize, interject, interrupt, intersect, intersperse, mark, pepper, point, point up, separate, sprinkle, stress, underline


جملات نمونه

1. We have not yet learned to punctuate correctly.
[ترجمه ترگمان]هنوز یاد نگرفته ایم که به درستی گفتار کنیم
[ترجمه گوگل]ما هنوز نفهمیدیم که به درستی کد گذاری شده است

2. The children have not yet learned to punctuate correctly.
[ترجمه ترگمان]کودکان هنوز یاد نگرفته اند که به درستی سفارش دهند
[ترجمه گوگل]بچه ها هنوز به طور صحیح دقت نکرده اند

3. The pupils have not yet learned to punctuate correctly.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان هنوز یاد نگرفته اند که به درستی عمل کنند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان هنوز به درستی نشانه گذاری نکرده اند

4. He did not bother to punctuate the telegraph message.
[ترجمه ترگمان]برای درست کردن پیام تلگرافی به خود زحمت نداد
[ترجمه گوگل]او برای رسم پیام تلگراف مزاحم نشود

5. They are taught to write and punctuate complete sentences.
[ترجمه ترگمان]به آن ها آموزش داده می شود که جملات کامل را بنویسند و مرتب کنند
[ترجمه گوگل]آنها به نوشتن و تفسیر جملات کامل آموزش داده می شوند

6. This allows his bandmates the freedom to punctuate and build on his foundation at will.
[ترجمه ترگمان]این کار به همکارانش اجازه می دهد که آزادی خود را بر پایه اراده خود تقویت و بنا کنند
[ترجمه گوگل]این اجازه می دهد bandmates خود را به آزادی برای اشاره و ساخت و ساز بر اساس اراده خود را

7. Hay bales punctuate a characteristically tree - poor British landscape.
[ترجمه ترگمان]Hay به طور اختصاصی به یک منظره خاص در بریتانیا اشاره کرد
[ترجمه گوگل]باطله های یونجه به طور مشخص درختان - چشم انداز فقیر بریتانیا

8. You should punctuate the whole passage with correct marks in order to make its meaning.
[ترجمه ترگمان]شما باید تمام راهرو را با نشانه های درست سازی کنید تا معنای آن را بیان کنید
[ترجمه گوگل]شما باید کل علامت را با علامت های صحیح مشخص کنید تا معنای آن را به کار ببندید

9. Punctuate person, pay close attention to also.
[ترجمه ترگمان]به هر فرد، توجه زیادی به آن معطوف کنید
[ترجمه گوگل]شخص متضاد، توجه دقیق به آن نیز داشته باشید

10. Then we had pulsatile evolution, now punctuate evolution.
[ترجمه ترگمان]سپس در حال تکامل pulsatile، و در حال حاضر به تکامل ادامه دادیم
[ترجمه گوگل]سپس ما تکامل سستی داشتیم، در حال حاضر تکامل ما را تکمیل می کنیم

11. Halloween will punctuate this glorious month on October 31 with a fun exclamation mark.
[ترجمه ترگمان]هالووین در روز ۳۱ اکتبر با علامت تعجب و شگفتی به این ماه باشکوه ادامه می دهد
[ترجمه گوگل]هالووین این ماه باشکوه را در 31 اکتبر با علامت تعجب سرگرم کننده پرچین خواهد کرد

12. He made gestures to punctuate his speech.
[ترجمه ترگمان]به گفتار خود اشاره می کرد
[ترجمه گوگل]او برای بیان سخنرانی خود حرکات کرد

13. Be sure to punctuate your sentences with the correct marks in the right places.
[ترجمه ترگمان]دقت کنید که جملات خود را با علائم درست در مکان های مناسب مرتب کنید
[ترجمه گوگل]حتما جملات خود را با علامت های صحیح در مکان های مناسب تعریف کنید

14. You must know how to properly punctuate and use proper grammar.
[ترجمه ترگمان]باید یاد بگیری که چطور با حال کردن و از دستور زبان درست استفاده کنی
[ترجمه گوگل]شما باید بدانید که چگونه به درستی اشاره و استفاده از دستور زبان مناسب

His speech was regularly punctuated by the clapping of the audience.

کف‌زدن حضار مرتب نطق او را قطع می‌کرد.


پیشنهاد کاربران

علامت گذاری کردن ( در متن )

to happen or cause something to happen repeatedly while something else is happening; to interrupt something repeatedly

به هم زدن، تداخل ایجاد کردن، قطع کردن، بُریدن

به یاد موندنی


کلمات دیگر: