کلمه جو
صفحه اصلی

huckster


معنی : دوره گرد، دستفروش، ادم مزدور، ادم پست و خسیس، چک و چانه زدن
معانی دیگر : (دکاندار یا سوداگر) چانه زن، گرانفروش، مغبون کننده، دستفروشی کردن، طوافی کردن، (در فروش و تبلیغ برای کالا) دغلکاری کردن، عیب پوشی کردن، رندی کردن، چانه زدن و اصرار کردن، دستفروش (به ویژه میوه و سبزی)، (فروشنده ی) دوره گرد، (امریکا - عامیانه) تبلیغات چی (به ویژه در رسانه ها)، مامور آگهی های تجارتی

انگلیسی به فارسی

دوره گرد، دست فروش، آدم مزدور، آدم پست وخسیس، چکوچانه زدن


هاتبرد، دوره گرد، ادم پست و خسیس، دستفروش، ادم مزدور، چک و چانه زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: (informal) one who writes advertising or promotional material, often of an extravagant or misleading type.

(2) تعریف: (informal) an aggressive, high-pressure salesman.

(3) تعریف: one who peddles small goods on the street or door to door.
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: hucksters, huckstering, huckstered
مشتقات: hucksterism (n.)
• : تعریف: to sell or advertise by hawking or other verbally intensive methods.

• peddler, vendor; advertising agent
a huckster is someone who sells small, cheap things in the street or at the doors of houses; used in american english.

مترادف و متضاد

دوره گرد (اسم)
badger, huckster, caird, costermonger, crier, peripatetic

دستفروش (اسم)
badger, huckster, crier, vendor, peddler, vender, duffer

ادم مزدور (اسم)
huckster, hessian

ادم پست و خسیس (اسم)
huckster

چک و چانه زدن (فعل)
huckster

peddler


Synonyms: colporteur, costermonger, hawker, pitchperson, salesperson, seller, street seller, street vendor


جملات نمونه

1. javad used to huckster tomatoes
جواد،فروشنده دوره گرد گوجه فرنگی بود.

2. They tried to huckster red socks to me.
[ترجمه ترگمان]سعی کردند جوراب های قرمز را به من بدهند
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند که جوراب قرمز را به من بفروشند

3. I don't think it's necessary for us to huckster the date.
[ترجمه Betty] فکر نمی کنم لازم باشه سر زمان ملاقات چونه بزنیم.
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم برای ما لازم باشد که سر قرار ملاقات کنیم
[ترجمه گوگل]من فکر نمی کنم که این تاریخ برای ما ضروری باشد

4. Be in China, every does the big huckster that flowers trades, do not know without the person " Kunming is fought south " .
[ترجمه ترگمان]در چین باشید، هر یک از بازرگانان بزرگ در مورد این که گل ها معامله می کنند، نمی دانند که \"Kunming\" در جنوب جنگیده است
[ترجمه گوگل]در چین چکار می کنید، هرکسی که بزرگ می کند، گل هایی را می فروشد، نمی دانند بدون آنکه کسی 'Kunming South' جنگ کند

5. You can huckster over prices on the black market.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید در بازار سیاه با قیمت رو به رو باشید
[ترجمه گوگل]شما می توانید بیش از قیمت در بازار سیاه است

6. So it is that any medical huckster promising that A will cure B has only to advertise a handful of successful anecdotes in the form of testimonials.
[ترجمه ترگمان]این است که هر پزشک متخصص در این باره وعده می دهد که آ ره فقط باید یک مشت داستان های موفق را در فرم testimonials تبلیغ کند
[ترجمه گوگل]بنابراین این است که هر نوع هات پزشکی که امیدوار است که A را درمان کند، تنها برای تبلیغ چند عادت موفق در قالب توصیفات است

7. The men of peddling the word for profit" in another version of Bible described as "huckster.
[ترجمه ترگمان]مردانی که از کلمه \"سود\" استفاده می کردند، در نسخه دیگری از کتاب مقدس که \"عامی\" توصیف می شد
[ترجمه گوگل]مردانی که از کلمه 'سود' استفاده می کنند، در نسخه دیگری از کتاب مقدس به عنوان 'huckster' توصیف می شود

8. He decided to start a "huckster" route into the town of Stone Harbor on the beach.
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفت که مسیر \"مرد عامی\" را در شهر of در ساحل آغاز کند
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت تا مسیر «هاتبار» را به شهر سنگ غربی در ساحل آغاز کند

9. It is with reason to huckster.
[ترجمه ترگمان]با عقل جور در می آید
[ترجمه گوگل]این است که با دلیلی برای خرج کردن

10. Web page design has evolved from original "huckster" style business brief introduction to concentration on individuation, and been promoted to present the cultural intension of certain business.
[ترجمه ترگمان]طراحی صفحه وب از مقدمه و معرفی مختصری از سبک متداول تجاری \"فروشنده\" به تمرکز بر روی individuation ساخته شده است، و به منظور ارایه the فرهنگی یک کسب وکار خاص ارتقا پیدا کرده است
[ترجمه گوگل]طراحی وب سایت از معرفی اولیه کوتاهی به سبک 'huckster' تا تمرکز بر فردا تکامل یافته است و به منظور ارائه پیشینه فرهنگی کسب و کار خاص، پیشرفت کرده است

11. The speed-reading huckster Evelyn Wood claimed that a professor boasted of consuming more than 500 words per minute "with outstanding recall and comprehension. "
[ترجمه ترگمان](اولین چوب)با سرعت خواندن (اولین چوب)ادعا کرد که استاد بیش از ۵۰۰ کلمه در هر دقیقه \"با یادآوری و درک برجسته\" لاف می زند
[ترجمه گوگل]اکلین وود، مددکار سرعت خواندن ادعا می کند که یک استاد دانشگاه از مصرف بیش از 500 کلمه در دقیقه با یادآوری و درک کامل برجسته برخوردار است '

12. I can't quite give up the huckster, because of the porridge!
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم مرد عامی را به خاطر فرنی از دست بدهم!
[ترجمه گوگل]من نمی تونم به خاطر فرنی که می خورم، کاملا از دستش بر بیاد!

13. But he still demonstrates fluency in the language of the huckster.
[ترجمه ترگمان]اما او هنوز به زبان مرد عامی حرف می زند
[ترجمه گوگل]اما او همچنان در زبان هاتبرد تسلط دارد

14. My father voted Republican with the regularity of a huckster for Metamucil.
[ترجمه ترگمان]پدرم با نظم و ترتیب یک مرد عامی با نظم و ترتیب به جمهوری خواهان رای داد
[ترجمه گوگل]پدرم با جمهوریخواهان به طور منظم از هاتبرد برای Metamucil رای داد

The car was not what the hucksters had promised to them.

اتومبیل، آن چیزی نبود که فروشندگان نادرست به آنها قول داده بودند.


Javad used to huckster tomatoes.

جواد، فروشنده دوره‌گرد گوجه‌فرنگی بود.


Salesmen huckstered over prices.

فروشندگان سر قیمت دغل‌بازی می‌کردند.


پیشنهاد کاربران

دست فروش

۱ - فروشنده دوره گرد، یا فروشنده ای که در یک دکه و یا مغاره کوچک خرت و پرت می فروشه
۲ - فروشنده ای که با زور میخواد اجناس کم ارزش رو به زور بفروشه به مشتری
An extremely pushy salesman who tries to sell cheap goods

• The new phenomenon of internet hucksters


کلمات دیگر: