1. the inexperience of a physician who has just received his diploma
بی تجربگی پزشکی که تازه مدرک خود را گرفته است
2. She showed her inexperience by asking lots of trivial questions.
[ترجمه ترگمان]او بدون پرسیدن سوال های جزیی، inexperience را به او نشان داد
[ترجمه گوگل]او بی تجربگی خود را با پرسیدن بسیاری از سوالات بی اهمیت نشان داد
3. As a leader, he's been criticized for his inexperience in foreign affairs.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک رهبر، او بخاطر بی تجربگی او در امور خارجه مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک رهبر، از بی تجربگی او در امور خارجی انتقاد کرد
4. She realized that her youth and inexperience were being exploited.
[ترجمه ترگمان]او متوجه شد که جوانان و بی تجربگی او مورد سو استفاده قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]او متوجه شد که جوانان و بی تجربگی او مورد سوء استفاده قرار گرفته است
5. Your inexperience is an asset and will allow you to think in original and unconventional ways.
[ترجمه ترگمان]بی تجربگی شما یک دارایی است و به شما این امکان را می دهد که به روش های اصیل و غیر مرسوم فکر کنید
[ترجمه گوگل]بی تجربگی شما یک دارایی است و به شما اجازه می دهد تا به شیوه های اصلی و غیر متعارف فکر کنید
6. As a concession to her inexperience they allowed her to have some help.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک امتیاز برای بی تجربگی او به او اجازه کمک دادن به او را دادند
[ترجمه گوگل]به عنوان یک امتیاز برای بی تجربگی او، او اجازه داد تا کمک کند
7. He failed because of inexperience.
[ترجمه ترگمان]اون به خاطر بی تجربگی شکست خورد
[ترجمه گوگل]او به دلیل بی تجربگی شکست خورد
8. He charged the mistake to inexperience.
[ترجمه ترگمان]اون اشتباه رو به inexperience متهم کرد
[ترجمه گوگل]او اشتباه را به بی تجربگی متهم کرد
9. Inexperience can work against a candidate looking for a job.
[ترجمه ترگمان]inexperience می توانند علیه نامزدی که به دنبال کار می گردند، کار کنند
[ترجمه گوگل]بی تجربه می تواند در برابر یک نامزد که به دنبال یک شغل است کار کند
10. You must forgive my inexperience in these matters.
[ترجمه ترگمان]تو باید بی تجربگی منو ببخشی
[ترجمه گوگل]شما باید بی تجربگی خود را در این زمینه ها ببخشید
11. He put his mistakes down to inexperience.
[ترجمه ترگمان]اشتباه ات خود را به صورت بی تجربگی گذاشت
[ترجمه گوگل]او اشتباهات خود را به بی تجربگی قرار داد
12. His mistake was due to youth and inexperience.
[ترجمه ترگمان]اشتباه او نسبت به جوانی و بی تجربگی بود
[ترجمه گوگل]اشتباه او به دلیل جوانان و بی تجربگی بود
13. He charged off the mistake to inexperience.
[ترجمه ترگمان]اون اشتباه رو به بی تجربگی تبدیل کرده بود
[ترجمه گوگل]او اشتباه را به بی تجربگی پرداخت
14. Critics attacked the youth and inexperience of his staff.
[ترجمه ترگمان]منتقدان به جوانان و بی تجربگی کارکنان خود حمله کردند
[ترجمه گوگل]منتقدان به جوانان و بی تجربگی کارکنان خود حمله کردند
15. The team's defensive errors were down to inexperience.
[ترجمه ترگمان]اشتباه ات دفاعی تیم کاهش نیافته بود
[ترجمه گوگل]خطاهای دفاعی این تیم به بی تجربگی رسید