کلمه جو
صفحه اصلی

inexperience


معنی : خام دستی، خامی، بی تجربگی، نا ازمودگی
معانی دیگر : نا آزمودگی، نا ورزیدگی، نا کارکشتگی، نا کاردیدگی

انگلیسی به فارسی

نا ازمودگی، بی تجربگی، خامی، خام دستی


بی تجربه، بی تجربگی، خامی، خام دستی، نا ازمودگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: inexperienced (adj.)
• : تعریف: lack of experience or of the knowledge or skill gained thereby.
متضاد: experience

- Because of her inexperience, she didn't get the job.
[ترجمه ترگمان] به خاطر بی تجربگی او، کار را به دست نیاورده بود
[ترجمه گوگل] به خاطر بی تجربگی او، او کار را نکرد

• lack of experience, state of being unfamiliar with something; lack of knowledge or ability due to little experience
if you refer to someone's inexperience, you are referring to the fact that they have little or no experience of a particular activity.

مترادف و متضاد

خام دستی (اسم)
callowness, gaucherie, inexperience

خامی (اسم)
crudity, callowness, inexperience, verdancy

بی تجربگی (اسم)
inexperience

نا ازمودگی (اسم)
inexperience

جملات نمونه

1. the inexperience of a physician who has just received his diploma
بی تجربگی پزشکی که تازه مدرک خود را گرفته است

2. She showed her inexperience by asking lots of trivial questions.
[ترجمه ترگمان]او بدون پرسیدن سوال های جزیی، inexperience را به او نشان داد
[ترجمه گوگل]او بی تجربگی خود را با پرسیدن بسیاری از سوالات بی اهمیت نشان داد

3. As a leader, he's been criticized for his inexperience in foreign affairs.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک رهبر، او بخاطر بی تجربگی او در امور خارجه مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک رهبر، از بی تجربگی او در امور خارجی انتقاد کرد

4. She realized that her youth and inexperience were being exploited.
[ترجمه ترگمان]او متوجه شد که جوانان و بی تجربگی او مورد سو استفاده قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]او متوجه شد که جوانان و بی تجربگی او مورد سوء استفاده قرار گرفته است

5. Your inexperience is an asset and will allow you to think in original and unconventional ways.
[ترجمه ترگمان]بی تجربگی شما یک دارایی است و به شما این امکان را می دهد که به روش های اصیل و غیر مرسوم فکر کنید
[ترجمه گوگل]بی تجربگی شما یک دارایی است و به شما اجازه می دهد تا به شیوه های اصلی و غیر متعارف فکر کنید

6. As a concession to her inexperience they allowed her to have some help.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک امتیاز برای بی تجربگی او به او اجازه کمک دادن به او را دادند
[ترجمه گوگل]به عنوان یک امتیاز برای بی تجربگی او، او اجازه داد تا کمک کند

7. He failed because of inexperience.
[ترجمه ترگمان]اون به خاطر بی تجربگی شکست خورد
[ترجمه گوگل]او به دلیل بی تجربگی شکست خورد

8. He charged the mistake to inexperience.
[ترجمه ترگمان]اون اشتباه رو به inexperience متهم کرد
[ترجمه گوگل]او اشتباه را به بی تجربگی متهم کرد

9. Inexperience can work against a candidate looking for a job.
[ترجمه ترگمان]inexperience می توانند علیه نامزدی که به دنبال کار می گردند، کار کنند
[ترجمه گوگل]بی تجربه می تواند در برابر یک نامزد که به دنبال یک شغل است کار کند

10. You must forgive my inexperience in these matters.
[ترجمه ترگمان]تو باید بی تجربگی منو ببخشی
[ترجمه گوگل]شما باید بی تجربگی خود را در این زمینه ها ببخشید

11. He put his mistakes down to inexperience.
[ترجمه ترگمان]اشتباه ات خود را به صورت بی تجربگی گذاشت
[ترجمه گوگل]او اشتباهات خود را به بی تجربگی قرار داد

12. His mistake was due to youth and inexperience.
[ترجمه ترگمان]اشتباه او نسبت به جوانی و بی تجربگی بود
[ترجمه گوگل]اشتباه او به دلیل جوانان و بی تجربگی بود

13. He charged off the mistake to inexperience.
[ترجمه ترگمان]اون اشتباه رو به بی تجربگی تبدیل کرده بود
[ترجمه گوگل]او اشتباه را به بی تجربگی پرداخت

14. Critics attacked the youth and inexperience of his staff.
[ترجمه ترگمان]منتقدان به جوانان و بی تجربگی کارکنان خود حمله کردند
[ترجمه گوگل]منتقدان به جوانان و بی تجربگی کارکنان خود حمله کردند

15. The team's defensive errors were down to inexperience.
[ترجمه ترگمان]اشتباه ات دفاعی تیم کاهش نیافته بود
[ترجمه گوگل]خطاهای دفاعی این تیم به بی تجربگی رسید

the inexperience of a physician who has just received his diploma

بی‌تجربگی پزشکی که تازه مدرک خود را گرفته است


پیشنهاد کاربران

Inexperience can work against someone looking for a job
بی تجربگی می تونه کار رو دشوارتر بکنه واسه کسی که دنبال یه شغل/کار میگرده


کلمات دیگر: