1. his pretext was that he was sick
بهانه ی او این بود که بیمار است.
2. under the pretext of
به بهانه ی
3. The incident provided the pretext for war.
[ترجمه ترگمان]این حادثه به بهانه جنگ بود
[ترجمه گوگل]حادثه بهانه ای برای جنگ فراهم کرد
4. He came to see me on/under the pretext of asking my advice when he really wanted to borrow money.
[ترجمه ترگمان]او برای دیدن من آمد، به بهانه پرسیدن نصیحت من وقتی که واقعا می خواست پول قرض بگیرد
[ترجمه گوگل]او به بهانه درخواست مشاوره من آمد و به من نگاه کرد، وقتی که واقعا می خواست پول قرض دهد
5. The border dispute was used as a pretext for military intervention.
[ترجمه ترگمان]این اختلاف مرزی به عنوان بهانه ای برای مداخله نظامی مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه گوگل]اختلاف مرزی بعنوان یک بهانه برای مداخله نظامی استفاده شد
6. He used his sore finger as a pretext for not going to school.
[ترجمه ترگمان]از انگشت his به بهانه رفتن به مدرسه استفاده کرد
[ترجمه گوگل]او انگشت خود را به عنوان بهانه ای برای رفتن به مدرسه مورد استفاده قرار داد
7. This provided a pretext for the authorities to cancel the elections.
[ترجمه ترگمان]این امر بهانه ای برای مقامات برای لغو انتخابات ارائه کرد
[ترجمه گوگل]این بهانه ای برای مقامات برای لغو انتخابات بود
8. He got into the house on the pretext of checking the gas .
[ترجمه ترگمان]به بهانه چک کردن گاز به خانه رسید
[ترجمه گوگل]او به بهانه چک کردن گاز وارد خانه شد
9. He left immediately on the pretext that he had a train to catch.
[ترجمه ترگمان]او بلافاصله به بهانه اینکه قطار دارد حرکت کرد
[ترجمه گوگل]او بلافاصله با بهانه ای که او قطار برای گرفتن گرفته بود، ترک کرد
10. He disappeared into his study on the pretext that he had work to do there.
[ترجمه ترگمان]به بهانه اینکه کاری برای انجام دادن دارد، در اتاق مطالعه اش ناپدید شد
[ترجمه گوگل]او به بهانه کارهایی که در آنجا انجام داده است به مطالعه خود ناپدید شد
11. The incident was used as a pretext for intervention in the area.
[ترجمه ترگمان]این حادثه به عنوان بهانه ای برای مداخله در منطقه مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه گوگل]این حادثه به عنوان یک بهانه برای مداخله در منطقه مورد استفاده قرار گرفت
12. They wanted a pretext for subduing the region by force.
[ترجمه ترگمان]آن ها بهانه ای برای تسخیر منطقه به زور می خواستند
[ترجمه گوگل]آنها می خواستند بهانه ای برای محکوم کردن منطقه به وسیله نیروها باشد
13. He used his headache as a pretext for not going to school.
[ترجمه ترگمان]او از سردرد خود به عنوان بهانه ای برای رفتن به مدرسه استفاده کرد
[ترجمه گوگل]او سردرد را به عنوان بهانه ای برای رفتن به مدرسه مورد استفاده قرار داد
14. I called her on the pretext of needing more information.
[ترجمه ترگمان]به بهانه نیاز به اطلاعات بیشتر بهش زنگ زدم
[ترجمه گوگل]من او را به بها دادن به اطلاعات بیشتری نیاز داشتم
15. He didn't attend that meeting under the pretext of sickness.
[ترجمه ترگمان]او به این ملاقات با بهانه بیماری توجهی نکرد
[ترجمه گوگل]او به بهانه بیماری به این جلسه شرکت نکرد