بیشتر، اغلب، معمولا
for the most part
بیشتر، اغلب، معمولا
انگلیسی به انگلیسی
• generally, mostly, in most cases, usually
عبارت ( phrase )
• : تعریف: to a large degree; usually.
• مترادف: chiefly, generally, mainly, principally, usually
• مترادف: chiefly, generally, mainly, principally, usually
- For the most part he is a good worker.
[ترجمه ترگمان] بیشتر اوقات او کارگر خوبی است
[ترجمه گوگل] برای اکثر اوقات یک کارمند خوب است
[ترجمه گوگل] برای اکثر اوقات یک کارمند خوب است
جملات نمونه
1. For the most part he left the books to his managers and accountants.
[ترجمه ترگمان]او بیشتر کتاب ها را برای مدیران و حسابداران جا گذاشت
[ترجمه گوگل]برای اکثر اوقات کتاب ها را به مدیران و حسابدارانش ترک کرد
[ترجمه گوگل]برای اکثر اوقات کتاب ها را به مدیران و حسابدارانش ترک کرد
2. Professors, for the most part, are firmly committed to teaching, not research.
[ترجمه ترگمان]استادان، در اکثر موارد، به آموزش، و نه تحقیقات، متعهد هستند
[ترجمه گوگل]اساتید، به طور عمده، به طور جدی متعهد به تدریس و تحقیق نیستند
[ترجمه گوگل]اساتید، به طور عمده، به طور جدی متعهد به تدریس و تحقیق نیستند
3. He was, for the most part, quite helpful.
[ترجمه ترگمان]او هم به نوبه خود، بسیار مفید بود
[ترجمه گوگل]او در بیشتر موارد بسیار مفید بود
[ترجمه گوگل]او در بیشتر موارد بسیار مفید بود
4. The contributors are, for the most part, professional scientists.
[ترجمه ترگمان]مشارکت کنندگان در اکثر موارد، دانشمندان حرفه ای هستند
[ترجمه گوگل]مشارکت کنندگان به طور عمده، دانشمندان حرفه ای هستند
[ترجمه گوگل]مشارکت کنندگان به طور عمده، دانشمندان حرفه ای هستند
5. For the most part he worked patiently.
[ترجمه ترگمان]بیشتر او صبورانه کار می کرد
[ترجمه گوگل]در بیشتر موارد او صبورانه کار کرد
[ترجمه گوگل]در بیشتر موارد او صبورانه کار کرد
6. These small parcels of land were purchased for the most part by local people.
[ترجمه ترگمان]این بسته های کوچک زمین برای اکثر مردم محلی خریداری شدند
[ترجمه گوگل]این قطعات کوچک زمین اغلب توسط مردم محلی خریداری شده است
[ترجمه گوگل]این قطعات کوچک زمین اغلب توسط مردم محلی خریداری شده است
7. Summers in the south of France are for the most part dry and sunny.
[ترجمه ترگمان]تابستان ها در جنوب فرانسه اغلب خشک و آفتابی است
[ترجمه گوگل]سامرز در جنوب فرانسه عمدتا خشک و آفتابی است
[ترجمه گوگل]سامرز در جنوب فرانسه عمدتا خشک و آفتابی است
8. Japanese TV sets are, for the most part, of excellent quality.
[ترجمه ترگمان]مجموعه های تلویزیونی ژاپنی بیش از همه از کیفیت عالی برخوردار هستند
[ترجمه گوگل]تلویزیون های ژاپنی بیشتر از کیفیت عالی هستند
[ترجمه گوگل]تلویزیون های ژاپنی بیشتر از کیفیت عالی هستند
9. For the most part, people seemed pretty friendly.
[ترجمه مسعود همراز] بیشتر مواقع، مردم خیلی دوستانه بنظر میرسند.
[ترجمه ترگمان]بیشتر آدم ها دوستانه به نظر می رسیدند[ترجمه گوگل]برای اکثر مردم، خیلی دوستانه به نظر می رسید
10. Here and there the stuffing bulged, but for the most part it was in reasonable shape.
[ترجمه ترگمان]اینجا و آنجا stuffing از حدقه بیرون زده بود، اما قسمت اعظم آن به شکلی معقول شکل می گرفت
[ترجمه گوگل]در اینجا و آنجا چاشنی زده شده بود، اما در بیشتر موارد آن را به شکل معقول
[ترجمه گوگل]در اینجا و آنجا چاشنی زده شده بود، اما در بیشتر موارد آن را به شکل معقول
11. Struggling peasants they'd be for the most part, trying to keep body and soul together in difficult times.
[ترجمه ترگمان]در تلاش برای حفظ جسم و روح در زمان های سخت تلاش می کردند
[ترجمه گوگل]دهقانانی که در حال مبارزه هستند بیشتر از این تلاش می کنند تا بدن و روح را در زمان های سخت نگه دارند
[ترجمه گوگل]دهقانانی که در حال مبارزه هستند بیشتر از این تلاش می کنند تا بدن و روح را در زمان های سخت نگه دارند
12. For the most part students receive an hour of each subject, changing rooms and teachers halfway through the period.
[ترجمه ترگمان]برای اکثر دانش آموزان یک ساعت از هر موضوع، تغییر اتاق و معلمان در نیمه راه را دریافت می کنند
[ترجمه گوگل]برای اکثر دانش آموزان، یک ساعت از هر موضوع، اتاق و معلم را در نیمه راه از این دوره دریافت می کنید
[ترجمه گوگل]برای اکثر دانش آموزان، یک ساعت از هر موضوع، اتاق و معلم را در نیمه راه از این دوره دریافت می کنید
13. He continued his travels, but for the most part lived quietly in Sussex.
[ترجمه ترگمان]او به سفره ای خود ادامه داد، ولی بیشتر اوقات به آرامی در ساسکس زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]او سفرهای خود را ادامه داد، اما اکثر اوقات در ساسیکس زندگی می کردند
[ترجمه گوگل]او سفرهای خود را ادامه داد، اما اکثر اوقات در ساسیکس زندگی می کردند
14. The experimenters there for the most part snubbed the newcomer.
[ترجمه ترگمان]The که اکثرا به تازه وارد بی اعتنا بودند، در آنجا حضور داشتند
[ترجمه گوگل]این آزمایشکنندگان در بیشتر قسمت ها تازه وارد ظاهر شدند
[ترجمه گوگل]این آزمایشکنندگان در بیشتر قسمت ها تازه وارد ظاهر شدند
15. For the most part, the land was covered with grass.
[ترجمه ترگمان]بیشتر زمین پوشیده از علف بود
[ترجمه گوگل]برای اکثر قسمت ها، زمین با چمن پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]برای اکثر قسمت ها، زمین با چمن پوشیده شده بود
پیشنهاد کاربران
SYNS
By and large
On the whole
بطور کلی, در کل, روی هم رفته
By and large
On the whole
بطور کلی, در کل, روی هم رفته
در اکثر موارد
بیشتر، بطور اساسی، تا حدود زیادی
اغلب اوقات
بیشتر، اغلب، تا حدود زیادی؛ در بیشتر موارد؛ در کل، روی هم رفته
عموما
کلمات دیگر: