کلمه جو
صفحه اصلی

stare


معنی : خیره شدن، خیره نگاه کردن، سیخ ایستادن، رک نگاه کردن
معانی دیگر : (از روی شگفتی یاخشم یا کنجکاوی و غیره)خیره نگاه کردن، زل زدن، چشم دوختن، چشم زهره رفتن، زل زل نگاه کردن، چشمگیر بودن، نمایان بودن، به چشم خوردن، (بازل زدن) به حالت ویژه ای در آوردن، چشم دوزی، نگاه خیره، (به ویژه مو) سیخ شدن، شق ایستادن، از روی تعجب ویا ترس نگاه کردن

انگلیسی به فارسی

خیره نگاه کردن، رک نگاه کردن، از روی تعجب ویا ترسنگاه کردن، خیره شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: stares, staring, stared
• : تعریف: to look at in a fixed and intense way, usu. with one's eyes open wide.
مشابه: gape, gawk, gaze, glare, glower, goggle, look, ogle, peer, regard, rubberneck, watch

- She stared at him in amazement.
[ترجمه ترگمان] با حیرت به او خیره شد
[ترجمه گوگل] او با شگفتی به او خیره شد
فعل گذرا ( transitive verb )
عبارات: stare down, stare one in the face
• : تعریف: to gaze at intently.
مشابه: eye, eyeball, look, ogle, scrutinize, watch

- He stared me up and down.
[ترجمه Zcr] او به سر تا پای من خیره شد
[ترجمه ترگمان] او به من خیره شد و پایین را نگاه کرد
[ترجمه گوگل] او به من نگاه کرد و بالا رفت
اسم ( noun )
• : تعریف: an intense, fixed look or gaze.
مشابه: gaze

• penetrating gaze, fixed look
gaze fixedly at someone or something, look at with a steady gaze
if you stare at something, you look at it for a long time. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...a dreamy stare.
if a situation or the answer to a problem is staring you in the face, it is very obvious although you may not be immediately aware of it.

مترادف و متضاد

خیره شدن (فعل)
be amazed, gaze, stare, be dazzled, be astonished, be dazed, grow bold, grow impertinent, grow impudent

خیره نگاه کردن (فعل)
glower, gaze, stare, glare, gape, gloat, gorgonize

سیخ ایستادن (فعل)
stare

رک نگاه کردن (فعل)
stare

gape, watch


Synonyms: beam, bore, eagle eye, eye, eyeball, fix, focus, gawk, gaze, glare, glim, goggle, lay eyes on, look, look fixedly, ogle, peer, rivet, rubberneck, take in


Antonyms: ignore


جملات نمونه

There was hostility in his stare.

نگاه خیره‌ی او خصومت‌آمیز بود.


1. stare down
متقابلا به کسی خیره شدن و او را از رو بردن

2. stare someone in the face
1- به صورت کسی خیره شدن،به کسی براق شدن 2- روبرو شدن با،مواجه شدن،رودررو شدن

3. don't stare at the neighbor's daughter!
به دختر همسایه زل نزن !

4. to stare somebody into confusion
با خیره شدن به کسی او را دستپاچه کردن

5. her glacial stare
نگاه سرد او

6. the incontinent man's stare at the girls
نگاه های خیره ی مرد شهوت پرست به دختران

7. it is impolite to stare at people
خیره شدن به مردم بی ادبی است.

8. dirty old men who always stare at other people's wives
پیرمردان هیزی که مرتب به زن های سایرین خیره می شوند

9. there was hostility in his stare
نگاه خیره ی او خصومت آمیز بود.

10. The guard looked at us with a frigid stare.
[ترجمه ترگمان]نگهبان با نگاهی سرد و سرد به ما نگاه کرد
[ترجمه گوگل]گارد نگاه ما را با نگاه خیره ای به ما نگاه کرد

11. It isn't good manners to stare at people.
[ترجمه ترگمان]نگاه کردن به مردم خوب نیست
[ترجمه گوگل]این رفتار خوب نیست که مردم را خیره کند

12. It's rude to stare at other people.
[ترجمه FF] خیره شدن به مردم، بی ادبانه است.
[ترجمه ترگمان]به دیگران خیره می شوم
[ترجمه گوگل]این بی ادب است که به دیگران خیره شود

13. Don't stare at people like that, it's rude.
[ترجمه ترگمان]به مردم مثل این نگاه نکن، بی ادبیه
[ترجمه گوگل]در مورد افرادی که چنین چیزی را دوست ندارید، این بی ادبی نیست

14. Carr wouldn't meet Feng's stare, which was openly hostile .
[ترجمه ترگمان]با نگاه خیره Feng که آشکارا خصمانه بود، روبه رو نمی شد
[ترجمه گوگل]کار فریاد می زد که آشکارا خصمانه بود

15. She gave him a long stare but didn't answer his question.
[ترجمه ترگمان]او نگاهی طولانی به او انداخت، اما به سوال او جواب نداد
[ترجمه گوگل]او به او خیره شد اما به سوالش پاسخ نداد

16. With a glazed stare she revived for one last instant.
[ترجمه ترگمان]برای آخرین لحظه جان سالم به در برد
[ترجمه گوگل]با یک نگاه شیشه ای، او برای آخرین لحظه زنده شد

17. She gave him a blank stare.
[ترجمه ترگمان]مات و مبهوت به او خیره شد
[ترجمه گوگل]او خیره خیره ای به او داد

It is impolite to stare at people.

خیره‌شدن به مردم بی‌ادبی است.


she stared into my eyes and said "you're lying!"

به چشمانم خیره شد و گفت: «دروغ می‌گی!»


don't stare at the neighbor's daughter!

به دختر همسایه زل نزن!


Loneliness stares between the lines of his poetry.

تنهایی در لابه‌لای سطرهای شعر او به چشم می‌خورد.


to stare somebody into confusion

با خیره شدن به کسی او را دستپاچه کردن


Danger stared us in the face.

با خطر رودررو شدیم.


اصطلاحات

stare down

متقابلاً به کسی خیره شدن و او را از رو بردن


stare someone in the face

1- به صورت کسی خیره شدن، به کسی براق شدن 2- روبه‌رو شدن با، مواجه شدن، رودررو شدن


پیشنهاد کاربران

خیره شدن، زل زدن

خیره شدن به هرچیزی یا نگاه کردن طولانی به هر چیزی، تعریفstare:
To look at something for a long time

زل زدن و خیره نگاه کردن به چیزی یا کسی از روی تعجب، ترس، عصبانیت و. . .
با حرف اضافه at می آید.

خیره شدن
نگاه کردن
زل زدن
look at somebody or something

زل زدن

To look at some body carefully for a long time

معنی: خیره شدن، خیره نگاه کردن، سیخ ایستادن، رک نگاه کردن
معانی دیگر: ( از روی شگفتی یاخشم یا کنجکاوی و غیره ) خیره نگاه کردن، زل زدن، چشم دوختن، چشم زهره رفتن، زل زل نگاه کردن، چشمگیر بودن، نمایان بودن، به چشم خوردن، ( بازل زدن ) به حالت ویژه ای در آوردن، چشم دوزی، نگاه خیره، ( به ویژه مو ) سیخ شدن، شق ایستادن، از روی تعجب ویا ترس نگاه کردن

زل زدن به یک چیزی یا کسی - بادقت به چیزی نگاه کردن


خیرِهیدَن به کسی.
برِبِریدَن به کسی.
زُلیدَن به کسی.


کلمات دیگر: