کلمه جو
صفحه اصلی

devour


معنی : خوردن، بلعیدن، حریصانه خوردن
معانی دیگر : اوباردن، اوباشتن، باولع خوردن، لمباندن، (با خشونت و شدت) نابود کردن، در کام خود فرو بردن، فراگرفتن، (با ولع) گوش کردن، نگریستن، دریافتن، سراپای وجود کسی را فراگرفتن، فرو بردن

انگلیسی به فارسی

بلعیدن، فرو بردن، حریصانه خوردن


انگلیسی به انگلیسی

• prey upon, tear to pieces; gobble, consume, gorge
to devour something means to eat it quickly and eagerly.

مترادف و متضاد

خوردن (فعل)
fit, gnaw, feed, strike, hit, match, eat, grub, drink, corrode, hurtle, devour, erode, take a meal

بلعیدن (فعل)
guzzle, gorge, pouch, swizzle, devour, swallow, engorge, ingurgitate

حریصانه خوردن (فعل)
gut, guzzle, gull, devour, engorge, gobble, lap, wolf

swallow, consume


Synonyms: absorb, annihilate, appreciate, be engrossed by, be preoccupied, bolt, bolt down, chow down, cram, delight in, destroy, dispatch, do compulsively, do voraciously, drink in, eat, enjoy, exhaust, feast on, feed on, gloat over, gobble, gorge, go through, gulp, guzzle, hoover, imbibe, ingest, inhale, partake of, pig out, polish off, ravage, rejoice in, relish, revel in, scarf down, spend, stuff, take, take in, use up, waste, wipe out, wolf, wolf down


Antonyms: abstain, pick


جملات نمونه

1. It was a horrid sight to see the lion devour the lamb.
صحنه وحشتناکی بود که دیدیم شیر بره را خورد

2. The animal doctor was pleased to see the terrier devour the dog food.
دامپزشک خوشحال شد که دید "تری یِر" (نوعی سگ شکاری)، غذای مخصوص سگ ها را خورد

3. My aunt devours four or five mystery books each week.
عمه ام هر هفته 4 یا 5 کتاب پلیسی را با اشتیاق می خواند

4. children devour fairy tales
بچه ها کشته و مرده داستان های جن و پری هستند.

5. Men live like fish, the great ones devour the small.
[ترجمه شکرنابی] انسانها همانند ماهی ها زندگی می کنند، بزرگها کوچک ها را می بلعند.
[ترجمه ترگمان]مردان مانند ماهی زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]انسانها مثل ماهی زندگی می کنند، آنهایی که بزرگ می خورند

6. A medium-sized dog will devour at least one can of food per day.
[ترجمه ترگمان]یک سگ با سایز متوسط حداقل می تواند هر روز حداقل یک غذا بخورد
[ترجمه گوگل]یک سگ متوسط ​​می تواند حداقل یک قاشق غذا را در روز مصرف کند

7. Devour all on your deadly pyre!
[ترجمه ترگمان]!! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !!
[ترجمه گوگل]همه چیز را در کوره مرگبار خود بکشید!

8. The seasons would devour one another.
[ترجمه ترگمان]فصل ها یکی دیگر را می خورند
[ترجمه گوگل]فصل ها یکدیگر را می خوردند

9. Sometimes they burrow through the cheeks and devour the tongue. '.
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات آن ها در گونه ها نقب می زنند و زبان را می بلعند
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات آنها از طریق گونه ها روبرو می شوند و زبان را می خورند '

10. Not so natural to put her down with a thud and devour her with a kiss.
[ترجمه ترگمان]خیلی طبیعی نبود که او را با یک ضربه محکم کند و او را با یک بوسه بخورد
[ترجمه گوگل]نه خیلی طبیعی است که او را با یک رانندگی پایین بیاورید و او را با یک بوسه بخورید

11. Likewise the ground, the concrete, which did not cleave to devour or entomb him.
[ترجمه ترگمان]همچنین زمین، بتون، که برای بلعیدن و یا کشتن او از هم جدا نشده بود
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، زمین، بتن، که به نفس کشیدن یا غرق شدن او نپیوست

12. Shove his face into his own shit, they were learning, and he will devour it, smacking his lips.
[ترجمه ترگمان]صورتش را به گوه خودش فرو می کند، آن ها یاد می گیرند، و او آن را می بلعد و لب هایش را به هم می زند
[ترجمه گوگل]چهره خود را به گناه خود بچسبانید، آنها یاد گرفتند، و او آن را می بخشد، لبخند زد

13. Hundreds of fans will be in the audience over the next two nights just waiting to devour those lines.
[ترجمه ترگمان]صدها طرفدار در دو شب آینده فقط منتظر هستند تا این خطوط را ببلعند
[ترجمه گوگل]صدها نفر از طرفداران در طی دو شب آینده در انتظار تماشای این خطوط هستند

14. The plants grow naturally in impoverished peat bogs, and they devour insects as a source of protein.
[ترجمه ترگمان]گیاهان به طور طبیعی در باتلاق های peat فقیر رشد می کنند و حشرات را به عنوان یک منبع پروتئین می دانند
[ترجمه گوگل]گیاهان به طور طبیعی در بوته های زیرزمینی فقیر زندگی می کنند و حشرات را به عنوان منبع پروتئین مصرف می کنند

15. An exotic beauty, with fire at her heart, a flame that could easily devour an unwary man.
[ترجمه ترگمان]یک زیبایی عجیب، با آتش در قلبش، آتشی که به راحتی می تواند یک مرد بی احتیاط را ببلعد
[ترجمه گوگل]یک زیبایی عجیب و غریب، با آتش در قلب او، شعله ای است که می تواند به راحتی یک مرد بی رحمانه را می خورد

16. They would tear to pieces the wild creatures they met and devour the bloody shreds of flesh.
[ترجمه ترگمان]موجودات وحشی را تکه پاره می کنند و تکه های گوشت خون آلود را می خورند
[ترجمه گوگل]آنها به قطعات موجودات وحشی که آنها ملاقات کرده اند را می شکند و قطعه های خونین گوشت را می خورند

17. Then the ghoul will rob the corpse of the interred jewellery and devour the newly dead flesh with its sharp fangs.
[ترجمه ترگمان]سپس غول جسد جواهرات را از زمین جدا خواهد کرد و گوشت تازه مردگان را با دندان های تیز خود می بلعد
[ترجمه گوگل]سپس قهرمان، جسد جواهرات باستانی را از بین می برد و گوشت تازه مرده را با زخم های تیز خود می خورد

The lion devoured the mouse.

شیر موش را بلعید.


He devoured the food on his plate.

خوراک روی بشقابش را با ولع خورد.


The building was devoured by fire.

ساختمان در کام آتش فرو رفت.


Children devour fairy tales.

بچه‌ها کشته و مرده داستان‌های جن و پری هستند.


Curiosity devoured her.

کنجکاوی سراپای وجودش را فرا گرفت.


پیشنهاد کاربران

با اشتیاق فراوان خواندن یا تماشا کردن یا گوش کردن
He was already devouring detective fiction as a young child.
She devoured everything she could lay her hands on: books, magazines, and newspapers.
He devoured science fiction books.

با سرعت زیاد خوردن

( در مورد آتش سوزی ) طعمه خود کردن

مثال: آتش ساختمان را طعمه خود کرد.

یک لقمه چپ کردن

لُنبوسیدَن.

درونبجیدن.

خوردن و خواندن با اشتیاق


کلمات دیگر: