کلمه جو
صفحه اصلی

on the job


1- حین انجام کار، 2- (خودمانی) دارای دقت در کار، دقیق، هوشیار، زبل 3- در محل کار (یا کارگاه)

انگلیسی به فارسی

در شغل


انگلیسی به انگلیسی

• working
on-the-job training or experience is training or experience which you are given or gain while you are working.

جملات نمونه

1. Could you just concentrate on the job in hand?
[ترجمه ترگمان]میشه فقط روی کارت تمرکز کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید فقط در مورد کار در دست تمرکز کنید؟

2. They fell down on the job.
[ترجمه ترگمان] اونا تو کار افتادن
[ترجمه گوگل]آنها به کار افتادند

3. He was fired when he loafed on the job.
[ترجمه ترگمان] وقتی تو کار پرسه می زد، اخراج شده بود
[ترجمه گوگل]وقتی او در این کار خفه شد، او را اخراج کرد

4. So you are walking out on the job, aren't you?
[ترجمه ترگمان]پس تو داری از این کار میری بیرون، مگه نه؟
[ترجمه گوگل]بنابراین شما در حال کار کردن هستید، آیا شما نیستید؟

5. Keep your mind on the job!
[ترجمه ترگمان]حواست به کار باشه
[ترجمه گوگل]ذهن خود را در این کار نگه دارید

6. She was prepared to take on the job, with all its associated risks.
[ترجمه ترگمان]او آماده بود که این کار را با تمام خطرات مرتبط با آن انجام دهد
[ترجمه گوگل]او آماده بود تا کار را با تمام خطرات مربوط به آن انجام دهد

7. He was intent on the job he was doing.
[ترجمه ترگمان]اون دنبال کاری بود که داشت انجام می داد
[ترجمه گوگل]او قصد کار خود را داشت

8. The boss reamed them out for sleeping on the job.
[ترجمه ترگمان]رئیس آن ها را برای خوابیدن در محل کار اخراج کرد
[ترجمه گوگل]رئیس آنها را به خاطر خواب در محل کار به سر برد

9. To spare no effort on the job would be to break a butterfly on the wheel.
[ترجمه ترگمان]برای اینکه هیچ تلاشی برای انجام این کار صورت نگیرد، یک پروانه را از روی چرخ متلاشی خواهد کرد
[ترجمه گوگل]برای صرفه جویی در هیچ تلاش در کار می خواهد به شکستن پروانه بر روی چرخ

10. We've got some of our best people on the job.
[ترجمه ترگمان]ما تعدادی از بهترین آدم های این کار را داریم
[ترجمه گوگل]ما برخی از بهترین افراد ما را در این کار قرار داده ایم

11. Your mind's not on the job.
[ترجمه ترگمان]ذهن تو در کار نیست
[ترجمه گوگل]ذهن شما در کار نیست

12. He died on the job while repairing a streetlamp.
[ترجمه ترگمان]او در حین تعمیر یکی از چراغ های کنار خیابان مرد
[ترجمه گوگل]او در هنگام تعمیر یک چراغ خیابانی درگذشت

13. You will receive training on the job.
[ترجمه ترگمان]شما در این شغل آموزش خواهید دید
[ترجمه گوگل]شما در این کار آموزش خواهید یافت

14. The instructors were slacking on the job.
[ترجمه ترگمان]مربیان در حال طفره رفتن از این شغل بودند
[ترجمه گوگل]مربیان در حال شستن بودند

پیشنهاد کاربران

ضمن خدمت

درحین تحصیل، کار کردن

سر کار بودن ، در حین انجام کار و وظیفه

Dan got fired for drinking on the job. .
دن به دلیل خوردن الکل در حین کارش اخراج شد


کلمات دیگر: