معنی : روزنه، شکاف، فرجه، رخ، درز، چاک، غاز، بریدگی، چاک دادن، دریدن، شکافتن
معانی دیگر : (گوش تا گوش یا سرتاسر) بریدن، (دراز و راست) بریدگی، تیریز، به صورت نوار بریدن، باریکه باریکه کردن، قطع کردن، (بریدن و) کندن، از بیخ بریدن
شکاف، چاک، روزنه، درز، رخ، بریدگی، غاز، فرجه، چاک دادن، شکافتن، دریدن
چاک، شکاف، درز، چاک دادن، شکافتن، دریدن
small opening, cut
Synonyms: aperture, breach, cleavage, cleft, crack, crevice, fissure, gash, hole, incision, rent, split, tear
Antonyms: closure
cut open
Synonyms: gash, incise, knife, lance, pierce, rip, sever, slash, slice, slot, split open, tear
Antonyms: close, mend, sew
They slit his throat from ear to ear.
سرش را گوش تا گوش بریدند.
The motor boat was slitting the calm waters of the lake and approaching us.
قایق موتوری آبهای آرام دریاچه را میشکافت و به ما نزدیک میشد.
There was a long slit on either side of her skirt.
در هر یک از طرفین دامن او یک چاک بلند وجود داشت.