کلمه جو
صفحه اصلی

assigned


معنی : معین، موعود
معانی دیگر : واگذار کردن، ارجاع کردن، تعیین کردن، مقرر داشتن، گماشتن، قلمداد کردن، اختصاص دادن، بخش کردن، ذکرکردن

انگلیسی به فارسی

اختصاص داده، معین، موعود


انگلیسی به انگلیسی

• allocated, allotted, apportioned; given as a requirement

مترادف و متضاد

معین (صفت)
certain, helping, given, aiding, specified, determined, defined, auxiliary, appointed, fixed, assigned, regular, supporting, thetic, thetical

موعود (صفت)
appointed, promised, assigned

جملات نمونه

1. they assigned a day for thanksgiving
آنها یک روز را به شکرگزاری تخصیص دادند.

2. i was assigned to watch the road
مقرر شده بود که من جاده را بپایم.

3. jealousy was assigned as the motive for that crime
حسادت به عنوان انگیزه ی آن جنایت قلمداد شد.

4. the bed assigned to me was large but uncomfortable
تختخوابی که برای من تعیین شده بود بزرگ ولی ناراحت بود.

5. the reporter assigned to report the trial
خبرگزار مامور گزارش دادن محاکمه

6. the teacher assigned a new lesson for tomorrow
معلم درس تازه ای را برای فردا تکلیف کرد.

7. every officer is assigned to a mess
هر افسر را مامور یک گروه هم خوراک می کنند.

8. two detectives were assigned to shadow the russian spy everywhere
دو کارآگاه مامور شدند که جاسوس روسی را در همه جا تعقیب کنند.

9. two men were assigned to groom the horses
دو نفر مرد مامور قشو زدن به اسب ها شدند.

10. he played the role assigned to him very well
نقشی را که به او محول شده بود خیلی خوب اجرا کرد.

11. he seated the guests at their assigned seats
او مهمانان را در جاهای از پیش معین شده ی خودشان نشاند.

12. The ship was assigned to beacon the shoals.
[ترجمه ترگمان]کشتی به امواج دریا سپرده شد
[ترجمه گوگل]این کشتی به بوکوحرام متصل بود

13. The monitors were assigned to take notes for the meeting.
[ترجمه ترگمان]ناظران موظف بودند برای جلسه یادداشت بردارند
[ترجمه گوگل]مانیتور ها برای یادداشت برداری برای جلسه تعیین شدند

14. The monitor was assigned to take notes for the meeting.
[ترجمه ترگمان]نظارت بر این نظارت بر عهده گرفتن یادداشت برای جلسه بود
[ترجمه گوگل]مانیتور به یادداشت ها برای جلسه اختصاص داده شد

15. Have you assigned a day for the interviews yet?
[ترجمه ترگمان]هنوز یک روز برای مصاحبه اختصاص داده اید؟
[ترجمه گوگل]آیا تا به حال یک روز برای مصاحبه اختصاص داده اید؟

16. A different policeman has been assigned to the case.
[ترجمه ترگمان]یک پلیس مختلف به این پرونده اختصاص داده شده است
[ترجمه گوگل]یک پلیس دیگر به پرونده اختصاص داده شده است

17. The teacher assigned each of the children a different task.
[ترجمه ترگمان]معلم به هر کدام از بچه ها تکلیف متفاوتی داد
[ترجمه گوگل]معلم هر یک از فرزندان یک کار متفاوت را اختصاص داد

پیشنهاد کاربران

محول شدن

واگذار می شوند

درنظر گرفتن

انتخاب کردن


گماردن ، I was assigned here to watch the road منو اینجا گذاشتن تا جاده را بپام. برادر کانتکس دیگه assigned readings دروس و خواندنی های درسی ( دوره تحصیلات ) و در متن های دیگر ت�تعیین ومعین کردن معنی می دهد . پدر آخر به معنای واگذار کردن کاری به کسی مثلا I assigned them to do this . این کار رو به آنها واگذار کردم .

گماردن


اختصاص یافته


کلمات دیگر: