کلمه جو
صفحه اصلی

internals

انگلیسی به فارسی

داخلی


انگلیسی به انگلیسی

• intestines, entrails, bowels

جملات نمونه

1. enjoy warm in time. I forget blooms in the internal.
[ترجمه ترگمان]در زمان لذت ببرید من تو بخش داخلی blooms رو فراموش کردم
[ترجمه گوگل]لذت بردن از زمان گرم من شکوفه در داخل را فراموش کرده ام

2. External causes become operative through internal causes.
[ترجمه ترگمان]عوامل خارجی از طریق عوامل درونی فعال می شوند
[ترجمه گوگل]علل بیرونی از طریق علل داخلی عمل می کنند

3. Many spent decades in labour camps or in internal exile.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از آن ها دهه ها در اردوگاه های کار یا تبعید داخلی بوده اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از ده ها سال در اردوگاه های کار و یا در تبعید داخلی گذراندن

4. Researchers have found that internal inconsistencies in hospital case notes are common.
[ترجمه ترگمان]محققان دریافته اند که ناهماهنگی داخلی در موارد بیمارستان مشترک هستند
[ترجمه گوگل]محققان دریافتند که ناسازگاری داخلی در پرونده های بیمارستانی رایج است

5. He sustained injuries to his arms, legs and several internal organs.
[ترجمه ترگمان]او متحمل جراحاتی در بازوها، پاها و چندین اندام داخلی شد
[ترجمه گوگل]او دست ها، پاها و چندین اندام داخلی خود را آسیب دید

6. He is talking to Tom on the internal telephone.
[ترجمه ترگمان]با تام روی تلفن داخلی حرف می زند
[ترجمه گوگل]او با تلفن در حال صحبت با تام است

7. The country stepped up internal security.
[ترجمه ترگمان]این کشور امنیت داخلی را افزایش داد
[ترجمه گوگل]این کشور امنیت داخلی را تقویت کرد

8. We have no interest in interfering in the internal affairs of other countries.
[ترجمه ترگمان]ما هیچ علاقه ای به دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر نداریم
[ترجمه گوگل]ما علاقه ای به دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر نداریم

9. Any attempt to discuss the issue of human rights was rejected as an unwarranted interference in the country's internal affairs.
[ترجمه ترگمان]هر گونه تلاش برای بحث در مورد مساله حقوق بشر به عنوان یک دخالت غیرقابل توجیه در امور داخلی کشور رد شد
[ترجمه گوگل]هر گونه تلاش برای بحث در مورد مسائل حقوق بشر به عنوان مداخلات غیرمجاز در امور داخلی کشور رد شد

10. They had the right to administer their own internal affairs.
[ترجمه ترگمان]آن ها حق داشتند اداره امور داخلی خود را اداره کنند
[ترجمه گوگل]آنها حق اداره امور داخلی خود را داشتند

11. The President was ruthless in dealing with any hint of internal political dissent.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور در برخورد با هر نشانه ای از مخالفت سیاسی داخلی بی رحم بود
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور در برخورد با هر گونه مخالفت سیاسی داخلی بی رحم بود

12. There is an internal circuit breaker to protect the instrument from overload.
[ترجمه ترگمان]یک قطع کننده مدار داخلی برای حفاظت از دستگاه از اضافه بار وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک وسیله قطع کننده داخلی برای محافظت از دستگاه از بارگیری وجود دارد

13. There was a rapid increase in the internal trade.
[ترجمه ترگمان]رشد سریعی در تجارت داخلی به وجود آمد
[ترجمه گوگل]افزایش سریع تجارت داخلی وجود داشت

14. They were accused of interfering in China's internal affairs .
[ترجمه ترگمان]آن ها متهم به دخالت در امور داخلی چین بودند
[ترجمه گوگل]آنها به دخالت در امور داخلی چین متهم شدند

پیشنهاد کاربران

افراد داخل سازمان

دَرونیات.


کلمات دیگر: