lied

او با دروغگویی شغل بدست آورد.

او به زن خودش هم دروغ گفت.

او درباره سنش به آنها دروغ گفت.

می دانست که اگر دروغ بگوید پدرش او را شلاق خواهد زد.

[ترجمه ترگمان]او به شدت این پیشنهاد را رد کرد که به پارلمان دروغ گفته است
[ترجمه گوگل]او قاطعانه این پیشنهاد را که او به مجلس داده بود دروغ گفت

[ترجمه ترگمان]بعد از مرگش، معلوم شد که اون در مورد سنش دروغ گفته
[ترجمه گوگل]پس از مرگ او، بیرون آمد که او در مورد سن او دروغ گفتن

[ترجمه ترگمان]وقتی گفتم ازت خوشم نمیاد دروغ گفتم وقتی گفتم اهمیت نمیدم دروغ گفتم هر دفعه که سعی می کنم به خودم به گم که هیچ وقت گول نمی خورم، دروغ می گم
[ترجمه گوگل]من دروغ گفتم که تو را دوست نداشتم من دروغ گفتم که من اهمیتی ندادم من هر بار که سعی می کنم به خودم بگویم من هرگز برای شما سقوط نمی کنم

[ترجمه ترگمان]احساس وحشتناکی دارم که به ما دروغ گفته
[ترجمه گوگل]من احساس وحشتناکی به او دروغ گفتم

[ترجمه ترگمان]زیرا دروغ گفته بود
[ترجمه گوگل]او در حقیقت ناامید بود چرا که دروغ گفته بود

[ترجمه ترگمان]کودک به معلم درباره دلایل خود برای دیر بودن دروغ گفت
[ترجمه گوگل]فرزند دروغ گفتن به معلم در مورد دلایل او برای دیرکردن

[ترجمه ترگمان]پذیرش سناتور که به کنگره دروغ گفته بود بسیاری از آمریکایی ها را شوکه کرد
[ترجمه گوگل]پذیرش سناتور که به کنگره دروغ گفته بود، بسیاری از آمریکایی ها را شوکه کرد

[ترجمه ترگمان]این طور نیست که او دقیقا دروغ گفته، اما درباره مبالغه هم فکر می کرد
[ترجمه گوگل]این دقیقا دروغ نیست، اما او تمایل به اغراق داشت

[ترجمه ترگمان]خجالت می کشم بگویم که به او دروغ گفتم
[ترجمه گوگل]من شرمنده می گویم که من به او دروغ گفتم

[ترجمه ترگمان]درباره آن از رنجش و رنجش دروغ گفته بود
[ترجمه گوگل]او در مورد آن از پیکه دروغ می گوید