بطور قابل درک، چنانکه بتوان درک کرد، بطور محسوس، واضحا
perceptibly
بطور قابل درک، چنانکه بتوان درک کرد، بطور محسوس، واضحا
انگلیسی به فارسی
قابل درک
انگلیسی به انگلیسی
• sensibly, perceivably, discernibly
جملات نمونه
1. They brisked up perceptibly at the good news.
[ترجمه ترگمان]به طور محسوسی در خبره ای خوش ظاهر شدند
[ترجمه گوگل]آنها در اخبار خوب ظاهر شدند
[ترجمه گوگل]آنها در اخبار خوب ظاهر شدند
2. It was perceptibly colder.
[ترجمه ترگمان]به طور محسوسی سردتر شد
[ترجمه گوگل]ظاهرا سردتر بود
[ترجمه گوگل]ظاهرا سردتر بود
3. His voice softened perceptibly.
[ترجمه ترگمان]صدایش محسوس شد
[ترجمه گوگل]صدای او قابل درک شد
[ترجمه گوگل]صدای او قابل درک شد
4. Income per head rose perceptibly.
[ترجمه ترگمان]درآمد بر سر هر سر نمایان می شد
[ترجمه گوگل]درآمد در هر سرش به طرز قابل توجهی افزایش یافت
[ترجمه گوگل]درآمد در هر سرش به طرز قابل توجهی افزایش یافت
5. The tension was mounting perceptibly.
[ترجمه ترگمان]تنش نمایان می شد
[ترجمه گوگل]تنش در حال ظهور بود
[ترجمه گوگل]تنش در حال ظهور بود
6. The mood had changed perceptibly.
[ترجمه ترگمان]حالت به نحو محسوسی عوض شده بود
[ترجمه گوگل]خلق و خوی قابل توجهی تغییر کرده است
[ترجمه گوگل]خلق و خوی قابل توجهی تغییر کرده است
7. The patient has improved perceptibly.
[ترجمه ترگمان]بیمار به طور محسوس بهبود پیدا کرده است
[ترجمه گوگل]بیمار به طور قابل توجهی بهبود یافته است
[ترجمه گوگل]بیمار به طور قابل توجهی بهبود یافته است
8. The skin under the eyes was perceptibly darker than it had been earlier.
[ترجمه ترگمان]پوستش به طور محسوسی تیره تر از قبل شده بود
[ترجمه گوگل]پوست زیر چشم به طور قابل توجهی تیره تر از قبل بود
[ترجمه گوگل]پوست زیر چشم به طور قابل توجهی تیره تر از قبل بود
9. The delay did not perceptibly weaken her resolve.
[ترجمه ترگمان]این تاخیر باعث نشد تصمیمش را بگیرد
[ترجمه گوگل]تاخیر متوجه نمی شد که او تصمیم گیری کند
[ترجمه گوگل]تاخیر متوجه نمی شد که او تصمیم گیری کند
10. Pasterns of moderate length perceptibly finer in bone than the leg, and slightly slanting.
[ترجمه ترگمان]pasterns از طول متوسط به طور محسوس در استخوان بهتر از ساق پا و کمی کج است
[ترجمه گوگل]مچ پا از طول متوسط که در استخوان نسبت به پایه ظاهری شفاف تر و کمی اندک است
[ترجمه گوگل]مچ پا از طول متوسط که در استخوان نسبت به پایه ظاهری شفاف تر و کمی اندک است
11. With just this measure the driving dynamics are perceptibly improved.
[ترجمه ترگمان]با این اندازه گیری، پویایی رانندگی به طور محسوس بهبود پیدا می کند
[ترجمه گوگل]با این اندازه گیری، دینامیک رانندگی به طرز قابل توجهی بهبود می یابد
[ترجمه گوگل]با این اندازه گیری، دینامیک رانندگی به طرز قابل توجهی بهبود می یابد
12. The wheat sprouts grew perceptibly after the rain.
[ترجمه ترگمان]پس از باران، جوانه گندم به طور محسوس رشد کرد
[ترجمه گوگل]جوانه گندم پس از باران ظاهرا رشد کرد
[ترجمه گوگل]جوانه گندم پس از باران ظاهرا رشد کرد
13. In the proposition the thought is expressed perceptibly through the senses.
[ترجمه ترگمان]در این پیشنهاد، این اندیشه به طور محسوس از طریق حواس نشان داده می شود
[ترجمه گوگل]در گزاره، اندیشه از طریق حواس ظاهری بیان می شود
[ترجمه گوگل]در گزاره، اندیشه از طریق حواس ظاهری بیان می شود
کلمات دیگر: