نامعقول، غیر منطقی، بیعقل
unreasoning
نامعقول، غیر منطقی، بیعقل
انگلیسی به فارسی
نامعقول، غیر منطقی
ناقادر به تعقل، بیعقل
بی دلیل
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
مشتقات: unreasoningly (adv.)
مشتقات: unreasoningly (adv.)
• : تعریف: not using, produced by, or controlled by reason; irrational.
• متضاد: intelligent
• متضاد: intelligent
• not thinking logically
unreasoning feelings or beliefs are not logical, sensible, or controlled; a literary word.
unreasoning feelings or beliefs are not logical, sensible, or controlled; a literary word.
جملات نمونه
1. Niki's voice provoked a new bout of unreasoning anger.
[ترجمه ترگمان]صدای نیکی احساس تازه ای از خشم بی دلیل کرد
[ترجمه گوگل]صدای نیکی باعث خشم جدیدی شد
[ترجمه گوگل]صدای نیکی باعث خشم جدیدی شد
2. No, Minter was motivated more by the unreasoning malice which individual achievement seemed often to inspire in others.
[ترجمه ترگمان]نه، minter بیش از این از خصومت unreasoning که به نظر می رسید موفقیت فردی به دیگران الهام می بخشد بیشتر تحریک شده بود
[ترجمه گوگل]نه، مینتر بیشتر توسط بدبختی غیر منطقی انگیزه می گیرد که دستاورد فردی اغلب به دیگران القا می کند
[ترجمه گوگل]نه، مینتر بیشتر توسط بدبختی غیر منطقی انگیزه می گیرد که دستاورد فردی اغلب به دیگران القا می کند
3. Her desperate, unreasoning terror had left her the moment Penry Vaughan hurtled through the door.
[ترجمه ترگمان]وحشت بی desperate لحظه ای او را ترک کرده بود و با سرعت از در وارد شد
[ترجمه گوگل]ترور وحشیانه و ناخوشایند او لحظه ای از لحاظ لحظه ای از جنس ووهان به بیرون در آمد
[ترجمه گوگل]ترور وحشیانه و ناخوشایند او لحظه ای از لحاظ لحظه ای از جنس ووهان به بیرون در آمد
4. But there was something disturbing about the sheer unreasoning rage behind them.
[ترجمه ترگمان]اما چیزی نگران کننده درباره خشم بی دلیل پشت سرشان وجود داشت
[ترجمه گوگل]اما چیزی در مورد خشم بی قید و شرطی پشت سر آنها چیزی نگران کننده بود
[ترجمه گوگل]اما چیزی در مورد خشم بی قید و شرطی پشت سر آنها چیزی نگران کننده بود
5. Damn Lori and her unreasoning jealousy; but for her she would never have been in this position.
[ترجمه ترگمان]لعنت به لری و حسادت بی دلیل، اما به خاطر او هرگز در این موقعیت قرار نمی گرفت
[ترجمه گوگل]لعنتی لری و حسادت بی دلیلش؛ اما برای او او هرگز در این موقعیت نبوده است
[ترجمه گوگل]لعنتی لری و حسادت بی دلیلش؛ اما برای او او هرگز در این موقعیت نبوده است
6. Their unreasoning hostility and violence is merely a psychological projection of our own self-destructive impulses.
[ترجمه ترگمان]خصومت و خشونت unreasoning آن ها صرفا یک تصویر روانی از انگیزه های خود - مخرب است
[ترجمه گوگل]خصومت و خشونت بی دلیل آنها صرفا یک نمایش روان شناختی از تحریکات خود تخریبی ما است
[ترجمه گوگل]خصومت و خشونت بی دلیل آنها صرفا یک نمایش روان شناختی از تحریکات خود تخریبی ما است
7. To inspire with unreasoning love or attachment.
[ترجمه ترگمان]الهام بخشیدن به عشق و دلبستگی بی دلیل
[ترجمه گوگل]برای الهام گرفتن از عشق بی اعتمادی یا دلبستگی
[ترجمه گوگل]برای الهام گرفتن از عشق بی اعتمادی یا دلبستگی
8. Hastiness, imprudence, unreasoning caution or fear, emotional immaturity.
[ترجمه ترگمان]hastiness، بی احتیاطی، احتیاط بی دلیل، fear احساسی
[ترجمه گوگل]شدت، بی احتیاطی، احتیاط یا ترس بی دلیل، عدم بلوغ عاطفی
[ترجمه گوگل]شدت، بی احتیاطی، احتیاط یا ترس بی دلیل، عدم بلوغ عاطفی
9. They kept their dignity by retreating behind an unreasoning authoritarian.
[ترجمه ترگمان]آن ها شان شان را با عقب نشینی در پشت یک استبداد بی دلیل حفظ کردند
[ترجمه گوگل]آنها از طریق عقب نشینی یک اقتدارگرای بی قید و شرط، شأن خود را حفظ کردند
[ترجمه گوگل]آنها از طریق عقب نشینی یک اقتدارگرای بی قید و شرط، شأن خود را حفظ کردند
10. After his embarrassment and his unreasoning joy he was consumed with wonder at her presence.
[ترجمه ترگمان]پس از خجالت و شادی his در حضور او از پا در آمد
[ترجمه گوگل]پس از شرمساری و شادی بی دلیل، او با حضور خود از تعجب فرار کرد
[ترجمه گوگل]پس از شرمساری و شادی بی دلیل، او با حضور خود از تعجب فرار کرد
11. Good sense has triumphed over unreasoning impetuosity.
[ترجمه ترگمان]حس خوب بر impetuosity بی دلیل پیروز شده
[ترجمه گوگل]حس خوبی بر تظاهر غیرمنصفانه پیروز شده است
[ترجمه گوگل]حس خوبی بر تظاهر غیرمنصفانه پیروز شده است
12. I very not bear regarding yours unreasoning passion, you know?
[ترجمه ترگمان]می دانی که من در مورد علاقه بی دلیل شما تاب تحمل ندارم
[ترجمه گوگل]من خیلی از اشتیاق بی دلیل شما خسته نمی شوم، می دانید؟
[ترجمه گوگل]من خیلی از اشتیاق بی دلیل شما خسته نمی شوم، می دانید؟
13. Firstly, the paper dissertates unreasoning prejudice against the Jews.
[ترجمه ترگمان]در درجه اول، این مقاله تعصب غیرمنطقی علیه یهودیان را توجیه می کند
[ترجمه گوگل]اولا، این مقاله، پیش بینی غیر قانونی علیه یهودیان را مطرح می کند
[ترجمه گوگل]اولا، این مقاله، پیش بینی غیر قانونی علیه یهودیان را مطرح می کند
14. She returned in thought to his unreasoning and seemingly consuming enthusiasm for her.
[ترجمه ترگمان]به این فکر افتاد که برای او شور و شوق unreasoning و ظاهرا consuming داشته باشد
[ترجمه گوگل]او به فکر فروپاشی و شور و شوق ظاهرا برای او بود
[ترجمه گوگل]او به فکر فروپاشی و شور و شوق ظاهرا برای او بود
15. The same expression of unreasoning submission with which seven years before he had listened to the Tsar's commands on the field of Austerlitz remained fixed now on his face.
[ترجمه ترگمان]همان حالت تسلیم unreasoning که هفت سال پیش از استماع فرمان امپراطور در میدان اوسترلیتس بر چهره او ثابت مانده بود
[ترجمه گوگل]همان بیان بی قید و شرطی که هفت سال قبل از آن که به دستورات تزار در حوزه Austerlitz گوش فرا داده بود، همچنان ثابت شد
[ترجمه گوگل]همان بیان بی قید و شرطی که هفت سال قبل از آن که به دستورات تزار در حوزه Austerlitz گوش فرا داده بود، همچنان ثابت شد
کلمات دیگر: