کلمه جو
صفحه اصلی

bankruptcy


معنی : ورشکستگی، افلاس، توقف بازرگان
معانی دیگر : وازدگی، واخوردگی، مردودیت، شکست

انگلیسی به فارسی

ورشکستگی، افلاس، توقف بازرگان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: bankruptcies
(1) تعریف: the condition of being legally insolvent or bankrupt; impoverishment or destitution.
متضاد: solvency

- The business was forced to declare bankruptcy after several bad years.
[ترجمه ترگمان] این شرکت پس از چندین سال بد، مجبور به اعلام ورشکستگی شد
[ترجمه گوگل] پس از چند سال بد، کسب و کار مجبور شد اعلام ورشکستگی کند

(2) تعریف: a condition of utter failure, ruin, or lack.

- They declared the ethical bankruptcy of the government's policies.
[ترجمه ترگمان] آن ها اعلام ورشکستگی اخلاقی سیاست های دولت را اعلام کردند
[ترجمه گوگل] آنها ورشکستگی اخلاقی سیاست های دولت را اعلام کردند
- Some say that the decline of the Roman Empire was due to moral bankruptcy.
[ترجمه ترگمان] برخی می گویند که انحطاط امپراطوری روم ناشی از ورشکستگی اخلاقی است
[ترجمه گوگل] برخی می گویند که کاهش امپراتوری روم ناشی از ورشکستگی اخلاقی است

• state of losing property to one's creditors due to unpaid debts
bankruptcy is the state of being bankrupt.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] ورشکستگی
[حقوق] ورشکستگی

مترادف و متضاد

ورشکستگی (اسم)
failure, bankruptcy

افلاس (اسم)
bankruptcy

توقف بازرگان (اسم)
bankruptcy

inability to pay debts


Synonyms: Chapter 11, defalcation, default, destituteness, destitution, disaster, exhaustion, failure, indebtedness, indigence, insolvency, lack, liquidation, loss, nonpayment, overdraft, pauperism, privation, repudiation, ruin, ruination


Antonyms: richness, solvency, wealth


جملات نمونه

1. bankruptcy made him cynical about everything and everyone
ورشکستگی او را نسبت به همه چیز و همه کس دژمان کرد.

2. the bankruptcy of the company has become not only possible but also probable
ورشکستگی شرکت نه تنها ممکن بلکه محتمل هم شده است.

3. the bankruptcy of their foreign policy
ورشکستگی سیاست خارجی آنها

4. to declare bankruptcy
اعلام ورشکستگی کردن

5. overspending will lead to bankruptcy
ولخرجی به ورشکستگی منجر خواهد شد.

6. the company verges to bankruptcy
شرکت رو به ورشکستگی می رود.

7. a quagmire of debts and bankruptcy
منجلاب قرض و ورشکستگی

8. some factories survived and others went into bankruptcy
برخی کارخانه ها دوام آوردند و بقیه ورشکست شدند.

9. at this rate, we will have to declare bankruptcy
اگر این وضع پیش برود مجبور خواهیم شد اعلام ورشکستگی بکنیم.

10. he saved the company from the brink of bankruptcy
او شرکت را از آستانه ی ورشکستگی نجات داد.

11. he borrowed more money in order to stave off bankruptcy
برای جلوگیری از ورشکستگی پول بیشتری قرض کرد.

12. Many established firms were facing bankruptcy.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از شرکت های تاسیس شده با ورشکستگی مواجه هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از شرکتهای تاسیس شده با ورشکستگی روبرو بودند

13. Bankruptcy is a common phenomenon in an economic recession.
[ترجمه ترگمان]Bankruptcy پدیده ای رایج در رکود اقتصادی است
[ترجمه گوگل]ورشکستگی یک پدیده رایج در رکود اقتصادی است

14. The company landed up in bankruptcy for lack of funds.
[ترجمه ترگمان]این شرکت به دلیل کمبود بودجه در ورشکستگی به زمین نشست
[ترجمه گوگل]این شرکت به دلیل کمبود بودجه در ورشکستگی قرار گرفت

15. The economy slid further into bankruptcy when several foreign banks called in unpaid loans.
[ترجمه ترگمان]اقتصاد در زمانی که چندین بانک خارجی وام های پرداخت نشده را درخواست کردند، دچار ورشکستگی شد
[ترجمه گوگل]وقتی چندین بانک خارجی وام های پرداخت نشده را خواستار شدند ، اقتصاد به ورشکستگی بیشتر کشید

16. His failure knelled the bankruptcy of the company.
[ترجمه ترگمان]شکست او باعث ورشکستگی این شرکت شد
[ترجمه گوگل]عدم موفقیت وی ورشکستگی شرکت را به زانو درآورد

17. It is the only country to have declared bankruptcy.
[ترجمه ترگمان]این تنها کشوری است که اعلام ورشکستگی کرده است
[ترجمه گوگل]این تنها کشوری است که اعلام ورشکستگی کرده است

18. The club faced bankruptcy until a wealthy local businessman bailed them out.
[ترجمه ترگمان]این باشگاه با ورشکستگی مواجه شد تا اینکه یک تاجر ثروتمند محلی آن ها را آزاد کرد
[ترجمه گوگل]این باشگاه با ورشکستگی روبرو شد تا اینکه یک تاجر ثروتمند محلی آنها را وثیقه داد

to declare bankruptcy

اعلام ورشکستگی کردن


the bankruptcy of their foreign policy

ورشکستگی سیاست خارجی آنها


پیشنهاد کاربران

پولشوئی

ناکارآمدی

[ حسابداری ] درماندگی مالی ، ورشکستگی

ورشکستگی بهترین معنیه


کلمات دیگر: