کلمه جو
صفحه اصلی

access


معنی : دسترسی، دسترس، دست یابی، راه، راه دسترس، مدخل، اجازه دخول، تقریب، وسیله حصول، بروز مرض، اصابت، دسترسی یا مجال مقاربت، تقرب به خدا، حمله
معانی دیگر : نزدیک شدن به، راه رسیدن (به چیزی)، مدخل ورود، اجازه (برای دخول یا کاربرد)، دست یافتن، دسترسی داشتن به، (کامپیوتر) دسترسی داشتن، برداشت کردن، (بیماری) بروز، افزایش

انگلیسی به فارسی

دسترس، دسترسی، راه، تقریب، اجازه دخول، افزایش، الحاق، (پزشکی) بروز مرض، حمله، اصابت، (حقوق) دسترسی یا مجال مقاربت، (در مسیحیت) تقرب به خدا


دستیابی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a way of approaching or entering a place.
مترادف: approach, entrance, entranceway, entry, way
متضاد: egress, outlet
مشابه: adit, avenue, course, highway, ingress, inlet, passage, road, route, street

- Access to the castle was over a drawbridge and through heavy gates.
[ترجمه احسان] دسترسی به قلعه از راه یک پل متحرک و دروازه سنگین بود
[ترجمه ترگمان] دسترسی به قلعه بالای یک پل متحرک و از دروازه سنگین بود
[ترجمه گوگل] دسترسی به قلعه بیش از یک قطار و از طریق دروازه های سنگین بود

(2) تعریف: authorization or ability to enter, look at, or use something.
مترادف: admittance
متضاد: egress
مشابه: admission, entr�e, entrance, passage

- She has access to our offices and records.
[ترجمه ترگمان] اون به دفتر و سوابق ما دسترسی داره
[ترجمه گوگل] او به دفاتر و پرونده های ما دسترسی دارد
- How did the thief gain access to the premises?
[ترجمه ترگمان] چطور دزد به این ساختمون دسترسی پیدا کرد؟
[ترجمه گوگل] چگونه دزد به دسترسی به محل دسترسی پیدا کرد؟
- Some students do not have easy access to a computer outside of school.
[ترجمه ترگمان] برخی از دانش آموزان دسترسی آسان به کامپیوتر خارج از مدرسه ندارند
[ترجمه گوگل] برخی از دانشجویان دسترسی آسان به کامپیوتر خارج از مدرسه ندارند

(3) تعریف: the characteristic of being able to be reached.
مترادف: accessibility, approachability, entry

- Access to the school is excellent by train.
[ترجمه ترگمان] دسترسی به مدرسه با قطار عالی است
[ترجمه گوگل] دسترسی به مدرسه عالی است با قطار
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: accesses, accessing, accessed
(1) تعریف: to obtain access to.
مترادف: enter, reach

- The firefighters accessed the upper floors via the roof.
[ترجمه ترگمان] آتش نشان ها از طریق سقف به طبقات بالا دسترسی داشتند
[ترجمه گوگل] آتش نشانان از طریق سقف به طبقه بالا دسترسی پیدا کردند

(2) تعریف: to retrieve (information) from a computer.
مترادف: retrieve
مشابه: acquire, gain, get, obtain

- Your computer is useless unless you know how to access the information it stores.
[ترجمه ترگمان] کامپیوتر شما بی فایده است مگر اینکه بدانید چطور به اطلاعات انبار دسترسی داشته باشید
[ترجمه گوگل] کامپیوتر شما بی فایده است، مگر اینکه شما بدانید که چگونه به اطلاعات ذخیره شده در آن دسترسی پیدا کنید

• database software manufactured by microsoft (computers)
approach; entry; attack of a disease; permission to enter a computer system and/or retrieve data (computers)
gain entrance to, get at
if you gain access to a building or other place, you succeed in getting into it; a formal use.
access is also the opportunity or right to use or see something or someone.
if you access information from a computer, you get it.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] دسترسی
[عمران و معماری] دسترسی - مواصلاتی - دستیابی
[کامپیوتر] دسترسی، دستیابی .
[برق و الکترونیک] دسترسی، دستیابی
[بهداشت] بروز بیماری
[حقوق] دسترسی، دستیابی، مدخل، حق مراجعه
[ریاضیات] دسترس، دستیابی، ورود، کمکی، دخول
[] دسترسی
[آب و خاک] دستیابی

مترادف و متضاد

دسترسی (اسم)
access, availability, accessibility, approachability, range

دسترس (اسم)
access, disposal

دست یابی (اسم)
access, achievement, attainment

راه (اسم)
pass, access, way, road, path, route, avenue, entry, manner, method, how, autobahn, highway, track

راه دسترس (اسم)
access

مدخل (اسم)
access, entry, portal, entrance, gateway, gate, entree, mouth, firth, estuary, foreword, ostium

اجازه دخول (اسم)
access

تقریب (اسم)
approximation, access

وسیله حصول (اسم)
access

بروز مرض (اسم)
access

اصابت (اسم)
impact, strike, access, hit, onset

دسترسی یا مجال مقاربت (اسم)
access

تقرب به خدا (اسم)
access

حمله (اسم)
fit, offense, rush, access, onset, attack, assault, offensive, onslaught, charge, onrush, spell, epilepsy, inroad, hysteria, foray, sally

admission, means of entry, approach


Synonyms: admittance, approach, avenue, connection, contact, course, door, entrance, entree, entry, in, ingress, introduction, key, open arms, open door, passage, path, road, route, way


Antonyms: egress, outlet


جملات نمونه

1. gain access (to)
دسترسی پیدا کردن

2. he has access to some of the best physicians
او به برخی از بهترین دکترها دسترسی دارد.

3. a country with no access to the sea
کشوری که راه به دریا ندارد.

4. security clearance of those with access to secret atomic information
تایید صلاحیت امنیتی کسانی که به اطلاعات محرمانه ی اتمی دسترسی دارند

5. Only authorized personnel have access to the computer system.
[ترجمه ترگمان]تنها پرسنل مجاز به سیستم کامپیوتر دسترسی دارند
[ترجمه گوگل]فقط پرسنل مجاز به سیستم کامپیوتری دسترسی دارند

6. Dropped kerbs make wheelchair access easier.
[ترجمه ترگمان]او نیاز به دسترسی به صندلی چرخدار را آسان تر کرد
[ترجمه گوگل]محدودیت های کاهش یافته، دسترسی آسان به صندلی چرخدار را آسان می کند

7. They now have access to the mass markets of Japan and the UK.
[ترجمه ترگمان]آن ها اکنون به بازارهای انبوه ژاپن و بریتانیا دسترسی دارند
[ترجمه گوگل]آنها اکنون به بازارهای جمعی ژاپن و انگلیس دسترسی دارند

8. The software enables you to access the Internet in seconds.
[ترجمه ترگمان]این نرم افزار به شما این امکان را می دهد که در عرض چند ثانیه به اینترنت دسترسی داشته باشید
[ترجمه گوگل]این نرم افزار به شما امکان می دهد تا در عرض چند ثانیه به اینترنت دسترسی پیدا کنید

9. The hotel has exclusive access to the beach.
[ترجمه ترگمان]این هتل دسترسی انحصاری به ساحل دارد
[ترجمه گوگل]این هتل دسترسی منحصر به فرد به ساحل دارد

10. A child's access to schooling varies greatly from area to area.
[ترجمه ترگمان]دسترسی یک کودک به مدرسه به شدت از ناحیه به منطقه متفاوت است
[ترجمه گوگل]دسترسی کودک به تحصیل در مناطق مختلف به شدت متفاوت است

11. The only access to the city is across the bridge.
[ترجمه Macani girl] تنها راه دسترسی به شهر این پل است
[ترجمه ترگمان]تنها دسترسی به شهر از طریق پل است
[ترجمه گوگل]تنها دسترسی به شهر در سراسر پل است

12. Does the theatre have disabled access?
[ترجمه ترگمان]آیا تئاتر دسترسی معلولین را از دست داده است؟
[ترجمه گوگل]آیا تئاتر دسترسی غیر فعال شده است؟

13. The company provides cheap Internet access. In addition, it makes shareware freely available.
[ترجمه ترگمان]این شرکت دسترسی به اینترنت ارزان را تامین می کند علاوه بر این، shareware را به راحتی در دسترس قرار می دهد
[ترجمه گوگل]این شرکت دسترسی ارزان به اینترنت را فراهم می کند علاوه بر این، نرم افزار به صورت رایگان در دسترس است

14. Disabled visitors are welcome; there is good wheelchair access to most facilities.
[ترجمه ترگمان]بازدیدکنندگان معلول خوشامد می گویند؛ دسترسی چرخدار مناسب به اغلب امکانات وجود دارد
[ترجمه گوگل]بازدید کنندگان غیرفعال خوش آمدید؛ دسترسی آسان به صندلی چرخدار به اکثر امکانات وجود دارد

15. There is no access to the street through that door.
[ترجمه ترگمان]هیچ دسترسی به خیابان از اون در وجود نداره
[ترجمه گوگل]از طریق آن درب دسترسی به خیابان وجود ندارد

16. The diploma course would offer remote access to course materials via the Internet's world wide web.
[ترجمه ترگمان]این دوره دیپلم، دسترسی از راه دور را به مطالب درسی از طریق وب گسترده جهانی اینترنت عرضه خواهد کرد
[ترجمه گوگل]دوره دیپلم دسترسی از راه دور به مواد آموزشی را از طریق وب جهانی اینترنت ارائه می دهد

17. The police gained access through a broken window.
[ترجمه ترگمان]پلیس از پنجره شکسته وارد شد
[ترجمه گوگل]پلیس از طریق یک پنجره شکسته دسترسی پیدا کرد

18. I had access to a wide range of documents which corroborated the story.
[ترجمه ترگمان]من به طیف وسیعی از اسنادی که این داستان را تایید می کند دسترسی داشتم
[ترجمه گوگل]من به طیف وسیعی از اسناد دسترسی داشتم که این داستان را تأیید میکرد

He has access to some of the best physicians.

او به برخی از بهترین دکترها دسترسی دارد.


A country with no access to the sea.

کشوری که راه به دریا ندارد.


اصطلاحات

gain access (to)

دسترسی پیدا کردن


پیشنهاد کاربران

Disabled access: ( راه ) دسترسی معلولین

دَسترِسیدن به چیزی/کسی/جایی.

bill of material

A way to go into a place or to use something

اجازه دسترسی ( دادن یا اعطا کردن ) ، اعطای مجوز دسترسی

شانس استفاده یا داشتن چیزی

اکسس یکی از برنامه های icdl هفت گانه است که شامل اینترنت . اکسل . ورد . . . می باشد . هر کدام پنجره ای از نرم افزارهای قدیمی داس . سی . آن سی . پاسکال . فاکس . . . که گرافیک وای تی و it . pq . . . ورود پیداکردن . برنامه های حسابداری و حسابداری صنعتی هم افزوده شده . خب . جداول وامار مربوطه و نمودارها . همه صحن و سرا ی بازی و سرگرمی گرفته تا علم و عمل و هنر علمی و کاربردی . . . . . hi green word .

internet access
دسترسی به اینترنت

Noun :

entrance
entry
way in
approach


means of approach
means of entry



access ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: دسترسی 1
تعریف: امکان استفاده از خدمات یا مراکزی که در شبکه موجود است


کلمات دیگر: