کلمه جو
صفحه اصلی

decision making


(به ویژه در سازمان های بزرگ و دستگاه دولت) تصمیم گیری، تصمیم سازی، تصمیم گیری

انگلیسی به فارسی

تصمیم سازی، تصمیم گیری


انگلیسی به انگلیسی

• process of deciding or settling something

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] تصمیم گیری
[عمران و معماری] تصمیم گیری
[صنعت] تصمیم گیری
[نساجی] تصمیم گیری
[ریاضیات] تصمیم گیری، اخذ تصمیم، نظریه ی تصمیم گیری
[روانپزشکی] تصمیم گری. اصطلاحی پوششی برای
[آمار] تصمیم سازی

جملات نمونه

1. Strategic direction and decision making are about choosing the right road, and they need a high degree of external information.
[ترجمه ترگمان]جهت استراتژیک و تصمیم گیری در مورد انتخاب مسیر درست هستند، و آن ها به درجه بالایی از اطلاعات خارجی نیاز دارند
[ترجمه گوگل]جهت گیری و تصمیم گیری استراتژیک در مورد انتخاب مسیر درست است و آنها نیاز به درجه بالایی از اطلاعات خارجی دارند

2. To talk of planning and decision making is, to these people, to indulge in self-delusion.
[ترجمه ترگمان]صحبت کردن درباره برنامه ریزی و تصمیم گیری برای این افراد، برای شرکت دادن به خود توهم است
[ترجمه گوگل]برای صحبت از برنامه ریزی و تصمیم گیری، به این افراد، به پر از خود اشتیاق است

3. In both periods, the decision making of governments and enterprises was greatly complicated by the changes in the financial structure.
[ترجمه ترگمان]در هر دو دوره، تصمیم گیری در مورد دولت ها و شرکت ها با تغییرات ساختار مالی بسیار پیچیده بود
[ترجمه گوگل]در هر دو دوره، تصمیم گیری دولت ها و شرکت ها با تغییرات ساختار مالی بسیار پیچیده بود

4. Proxy consent, decision making on another's behalf, is well known to the law.
[ترجمه ترگمان]رضایت پیشکار، تصمیم گیری از طرف دیگر، به خوبی شناخته شده است
[ترجمه گوگل]رضایت پروکسی، تصمیم گیری از سوی دیگر، به قانون شناخته شده است

5. Many things can interfere with effective decision making.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از چیزها می توانند در تصمیم گیری موثر دخالت کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از چیزها می توانند در تصمیم گیری موثر دخالت کنند

6. In the private sector, decision making can be guided and implemented by considerations that are subject to reasonably accurate escalation.
[ترجمه ترگمان]در بخش خصوصی، تصمیم گیری می تواند توسط ملاحظاتی که منوط به تشدید دقیق و منطقی است، هدایت و اجرا شود
[ترجمه گوگل]در بخش خصوصی، تصمیم گیری می تواند به وسیله ملاحظاتی که به طور دقیق تشدید می شود، هدایت و اجرا شود

7. If that means delay, so be it; prudent decision making takes time.
[ترجمه ترگمان]اگر این به معنای تاخیر است، پس آن تصمیم گیری عاقلانه، زمان می برد
[ترجمه گوگل]اگر این به معنای تاخیر است، پس باید باشد؛ تصمیم گیری محتاطانه زمان می برد

8. A central decision making process involving Inspectors and civilian decision makers was established and developed . . . .
[ترجمه ترگمان]فرآیند تصمیم گیری مرکزی شامل بازرسان و تصمیم گیرندگان غیرنظامی ایجاد و توسعه یافت
[ترجمه گوگل]یک فرایند تصمیم گیری مرکزی شامل بازرسان و تصمیم گیرندگان غیرنظامی ایجاد و توسعه یافته است

9. Despite these criticisms, recent approaches to decision making have sought to pursue the rational approach.
[ترجمه ترگمان]علی رغم این انتقادات، رویکردهای اخیر برای تصمیم گیری به دنبال دستیابی به رویکرد منطقی هستند
[ترجمه گوگل]علی رغم این انتقادات، رویکردهای اخیر تصمیم گیری به دنبال رویکرد منطقی است

10. The decision making process can be likened to one of those great lumbering steam locomotives seen in Western films.
[ترجمه ترگمان]فرآیند تصمیم گیری را می توان به یکی از آن لکوموتیو بزرگ بخار که در فیلم های غربی دیده شد تشبیه کرد
[ترجمه گوگل]فرایند تصمیم گیری را می توان به یکی از آن لکوموتیو های بخار بزرگ که در فیلم های غربی دیده می شود، مقایسه می کنند

11. Commercial intelligence is essential for informed decision making.
[ترجمه ترگمان]اطلاعات تجاری برای تصمیم گیری آگاهانه ضروری است
[ترجمه گوگل]هوش تجاری برای تصمیم گیری آگاهانه ضروری است

12. Whether this has resulted in better clinical decision making, patient satisfaction, or use of resources is as yet unknown.
[ترجمه ترگمان]اینکه آیا این امر منجر به تصمیم گیری بهتر بالینی، رضایت بیمار، یا استفاده از منابع نشده است، هنوز ناشناخته است
[ترجمه گوگل]این که آیا این به تصمیم گیری بالینی بهتر، رضایت بیمار و یا استفاده از منابع منجر شده است هنوز شناخته نشده است

13. You'd better consider this and factor this into your decision making.
[ترجمه ترگمان]بهتر است این را در نظر بگیری و این مساله را در تصمیم گیری خودت مطرح کنی
[ترجمه گوگل]شما بهتر است این را در نظر بگیرید و این عامل را در تصمیم گیری خود قرار دهید

14. The purpose of evaluation is to collect and analyse information that can be used for rational decision making.
[ترجمه ترگمان]هدف از ارزیابی جمع آوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات است که می تواند برای تصمیم گیری منطقی مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه گوگل]هدف ارزیابی جمع آوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات است که می تواند برای تصمیم گیری منطقی مورد استفاده قرار گیرد

15. The use of linear programming as an aid to decision making when allocating scarce investment funds has been widely advocated.
[ترجمه ترگمان]استفاده از برنامه نویسی خطی به عنوان یک کمک برای تصمیم گیری در زمان تخصیص بودجه سرمایه گذاری اندک به طور گسترده ای مورد حمایت قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]استفاده از برنامه ریزی خطی به عنوان کمک به تصمیم گیری در هنگام اختصاص منابع مالی کمیاب به طور گسترده ای مورد حمایت قرار گرفته است

پیشنهاد کاربران

تصمیم گیری با قاطعیت

تصمیم گیری

اخذ تصمیم

decision making ( روان شناسی )
واژه مصوب: تصمیم گیری
تعریف: فرایند شناختی انتخاب یک موضوع یا مورد از میان چند گزینه


کلمات دیگر: