کلمه جو
صفحه اصلی

cancel


معنی : لغو کردن، باطل کردن، خنثی نمودن، خنثی کردن، فسخ کردن، قلم زدن
معانی دیگر : به هم زدن، کنسل کردن، واداد کردن، وادادن، وازدن، پس گرفتن، (بلیط و چک و غیره) باطل کردن، خط بطلان کشیدن بر، (تمبر و غیره) با مهر باطل کردن، ملغی کردن، از اعتبار انداختن، (معمولا با out) جبران کردن، موازنه کردن، سر به سر کردن، (ریاضی) ساده کردن، صفر کردن، تحویل کسر، ساده کردن کسر، افکندن، (چاپ) حذف کردن، حذف، از قلم اندازی، مطلب از قلم افتاده، فس  کردن

انگلیسی به فارسی

خط زدن، قلم گرفتن، حذف کردن


(توافق، قرار، ملاقات) لغو کردن، به هم زدن، (قرارداد) فسخ کردن، الغا کردن، (چک، تمبر) باطل کردن، (سفارش) پس گرفتن


لغو، لغو کردن، باطل کردن، خنثی کردن، فسخ کردن، قلم زدن، خنثی نمودن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cancels, canceling, canceled
(1) تعریف: to do away with, nullify, or eliminate, as an appointment or reservation.
مترادف: call off, scrub
مشابه: abolish, abort, abrogate, annul, blot out, dispense with, drop, eliminate, jettison, nullify, overturn, remit, rescind, retract, revoke, terminate, void

- Tonight's performance has been canceled.
[ترجمه ترگمان] نمایش امشب لغو شده است
[ترجمه گوگل] عملکرد امشب لغو شده است
- He canceled his subscription to the news magazine.
[ترجمه ترگمان] He رو به مجله اخبار کنسل کرد
[ترجمه گوگل] او اشتراک خود را به مجله خبری لغو کرد
- We had to cancel our vacation plans.
[ترجمه ترگمان] ما مجبور بودیم برنامه های تعطیلات خود را لغو کنیم
[ترجمه گوگل] ما مجبور بودیم برنامه های تعطیلاتمان را لغو کنیم
- She called the restaurant to cancel their reservations.
[ترجمه ترگمان] او این رستوران را برای لغو their فراخواند
[ترجمه گوگل] او رستوران را برای رزرو خود لغو کرد

(2) تعریف: to mark or otherwise alter (a check, stamp, or the like) so as to prevent reuse.
مترادف: invalidate, nullify, void
مشابه: annul, blue-pencil, cross off, cross out, dele, delete, edit, erase, expunge

- Each check is canceled by the bank.
[ترجمه ترگمان] هر چک توسط بانک لغو می شود
[ترجمه گوگل] هر چک توسط بانک لغو شده است

(3) تعریف: to counteract, neutralize, or offset (often fol. by "out").
مترادف: compensate for, counteract, counterbalance, counterpoise, negative, offset
مشابه: annul, countercheck, frustrate, neutralize, nullify

- Her rudeness cancel her attractive appearance.
[ترجمه ترگمان] بی نزاکتی اون، ظاهر جذاب اون رو کنسل می کنه
[ترجمه گوگل] شادابی او ظاهر جذاب خود را از بین می برد
- By supporting opposing candidates, they tend to cancel out each other's vote.
[ترجمه ترگمان] آن ها با حمایت از کاندیداهای مخالف تمایل دارند رای خود را لغو کنند
[ترجمه گوگل] با حمایت از نامزدهای مخالف، آنها تمایل دارند رای رای یکدیگر را لغو کنند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: of two factors, to compensate for or neutralize one another (often fol. by out).
مترادف: compensate, counterbalance, countervail
مشابه: neutralize

- Her income and expenses exactly cancel out.
[ترجمه ترگمان] درآمد و مخارج او دقیقا منتفی است
[ترجمه گوگل] درآمد و هزینه های او دقیقا از بین می رود
اسم ( noun )
مشتقات: canceler (n.)
• : تعریف: the act or result of canceling.
مترادف: cancellation
مشابه: deletion, omission

- The hotel received numerous cancels due to the weather.
[ترجمه ترگمان] این هتل شرایط بسیاری را به دلیل آب و هوا دریافت کرده است
[ترجمه گوگل] هتل به دلیل شرایط آب و هوایی، لغو های متعددی را دریافت کرد

• call off, repeal, revoke, erase
if you cancel something that has been arranged, you stop it from happening.
if you cancel something such as a hotel room or theatre seat, you tell the management that you no longer want it.
if you cancel something such as a cheque or a business arrangement, you cause it to be no longer valid.
if two things cancel each other out, they have opposite effects which combine to produce no real effect.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] باطل کردن
[کامپیوتر] لغو کردن . متوقف ساختن - متوقف ساختن اجرای یک فرمان بیشتر کادرهای گفتگو دارای یک دکمه cancel هستند این دکمه کادر گفتگو را بدون هر گون اقدامی پاک می کند . - حذف
[حقوق] لغو کردن، باطل کردن، فسخ کردن، حذف کردن
[ریاضیات] باطل کردن، ساده شدن، حذف کردن، ساده کردن، صفر کردن، از بین بردن، تحویل کسر، حذف کردن

مترادف و متضاد

لغو کردن (فعل)
abrogate, annul, nullify, repeal, cancel, override, countermand, disannul, rescind, revoke, supersede

باطل کردن (فعل)
abrogate, annul, cancel, override, undo, invalidate, void, frank, derogate, dispense, frustrate, disannul, invalid, quash, strike out

خنثی نمودن (فعل)
nullify, cancel, annihilate, thwart, neutralize, negate, frustrate

خنثی کردن (فعل)
negative, annul, nullify, cancel, undo, stultify, neuter, thwart, neutralize, negate, frustrate, counteract, foil, offset, counterbalance, countervail, discomfit

فسخ کردن (فعل)
annul, cancel, countermand, derogate, disannul, rescind, terminate

قلم زدن (فعل)
scratch, cancel, etch, enchase, engrave

call off; erase


Synonyms: abolish, abort, abrogate, annul, ax, black out, blot out, break, break off, countermand, cross out, cut, deface, delete, destroy, do away with, do in, efface, eliminate, eradicate, expunge, finish off, go back on one’s word, kill, obliterate, off, omit, quash, remove, render invalid, repeal, repudiate, rescind, revoke, rub out, scratch out, scrub, sink, smash, squash, stamp across, strike out, torpedo, total, trash, trim, undo, wash out, wipe out, wipe slate clean, X-out, zap


Antonyms: allow, approve, arrange, establish, permit, uphold


equal out


Synonyms: abort, abrogate, annul, balance out, call off, compensate for, counteract, counterbalance, countercheck, countermand, counterpoise, declare invalid, discard, discharge, frustrate, ignore, invalidate, make up for, negate, neutralize, nullify, offset, overthrow, put an end to, recall, recant, redeem, redress, refute, render inert, render null and void, repeal, repudiate, rescind, retract, revoke, rule out, set aside, suppress, vacate, void


Antonyms: imbalance, tip


جملات نمونه

1. The stamp was only partially canceled.
تنها بخشی از تمبر باطل شده بود

2. Because the first shipment contained defective parts, Mr. Zweben canceled the rest of the order.
چونکه محموله ی اول شامل قطعات معیوب بود,آقایزوبن بقیه ی سفارش را لغو کرد

3. Having found just the right man for the job, Captain Mellides canceled all further interviews.
وقتیکه کاپیتان ملیدس فرد مناسبی را برای شغل مورد نظر پیدا کرد,تمام مصاحبه های دیگر را لغو کرد

4. he is entitled to cancel the contract any time he wishes
او حق دارد هر وقت بخواهد قرارداد را فسخ کند.

5. the advantages and disadvantages of this job cancel each other out
مزایای این شغل جنبه های منفی آن را خنثی می کند.

6. It is vitally important to cancel the order immediately.
[ترجمه ترگمان]مهم است که سفارش را فورا لغو کنید
[ترجمه گوگل]مهم است که بلافاصله آن را لغو کنید

7. If you cancel now I'm afraid you forfeit your deposit.
[ترجمه ترگمان]اگه الان کنسل کنی می ترسم که deposit رو از دست بدی
[ترجمه گوگل]اگر اکنون من را لغو میکنم، میترسم سپرده خود را از دست بدهم

8. I'm sorry, but I have to cancel my reservation.
[ترجمه ترگمان]متاسفم، اما باید رزرو رو کنسل کنم
[ترجمه گوگل]متاسفم، اما من باید رزرو خود را لغو کنم

9. The gains and losses are expected to cancel out.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که سود و زیان از بین برود
[ترجمه گوگل]انتظار می رود که سود و زیان از بین برود

10. They've had to cancel tomorrow's football match because of the bad weather.
[ترجمه ترگمان]آن ها باید مسابقه فوتبال فردا را به خاطر آب و هوای بد کنسل کنند
[ترجمه گوگل]آنها به خاطر آب و هوای بد برای بازی فوتبال فردا لغو شده بودند

11. This provided a pretext for the authorities to cancel the elections.
[ترجمه ترگمان]این امر بهانه ای برای مقامات برای لغو انتخابات ارائه کرد
[ترجمه گوگل]این بهانه ای برای مقامات برای لغو انتخابات بود

12. Passengers who cancel their reservations will forfeit their deposit.
[ترجمه ترگمان]مسافرانی که رزرو خود را لغو می کنند، سپرده آن ها را از بین خواهند برد
[ترجمه گوگل]مسافران که رزرو خود را لغو می کنند، سپرده خود را از دست خواهند داد

13. His secretary was instructed to cancel all his engagements.
[ترجمه ترگمان]به منشی اش دستور داده شده که تمام engagements را لغو کند
[ترجمه گوگل]دبیرش دستور داده بود که تمام اعمال او را لغو کند

14. That being the case, we have to cancel off the plan.
[ترجمه ترگمان]موضوع اینه که ما باید نقشه رو کنسل کنیم
[ترجمه گوگل]در این صورت ما باید برنامه را لغو کنیم

15. For some inexplicable reason, he's decided to cancel the project.
[ترجمه ترگمان]به دلایلی غیرقابل توضیح، تصمیم گرفت پروژه را لغو کند
[ترجمه گوگل]برای برخی از دلایل غیر قابل توضیح، تصمیم گرفته است که پروژه را لغو کند

16. Don't forget to cancel the newspaper before going away.
[ترجمه ترگمان]فراموش نکنید که روزنامه را قبل از رفتن لغو کنید
[ترجمه گوگل]فراموش نکنید که قبل از رفتن به روزنامه را لغو کنید

17. He wonders if the different influences might not cancel each other out.
[ترجمه ترگمان]او تعجب می کند که آیا تاثیرات مختلف ممکن است یکدیگر را خنثی نکنند
[ترجمه گوگل]او تعجب می کند که آیا تأثیرات مختلف ممکن است یکدیگر را از بین ببرند

18. The best option would be to cancel the trip altogether.
[ترجمه ترگمان]بهترین گزینه کنسل کردن کل سفر است
[ترجمه گوگل]بهترین گزینه این است که سفر را به طور کامل لغو کنید

19. Fair's fair-you can't expect them to cancel everything just because you can't make it.
[ترجمه ترگمان]منصفانه است - تو نمی توانی انتظار داشته باشی که همه چیز را فقط به خاطر این که نمی توانی درست کنی، لغو کنند
[ترجمه گوگل]منصفانه عادلانه است - شما نمی توانید انتظار داشته باشید که همه چیز را لغو کنید زیرا شما نمی توانید آن را انجام دهید

He cancelled his trip.

او سفر خود را لغو کرد.


a canceled stamp

تمبر باطل‌شده


a canceled check

چک باطل‌شده


The advantages and disadvantages of this job cancel each other out.

مزایای این شغل جنبه‌های منفی آن را خنثی می‌کند.


cancel something out

(ریاضی) حذف کردن، ساده کردن، (مجازی) خنثی کردن، تعدیل کردن


پیشنهاد کاربران

کَنسِل - واژه ای انگلیسی و در فارسی به این معنا کاربرد دارد:
حذف، نقض، باطل، رد، لغو، فسخ، به هم زدن!، وا دادن! -
به شمار نیامدن، حساب نکردن، نادیده گرفتن ( ندید گرفتن ) ، خط زدن، از قلم انداختن!
مثال: پرواز های امروزم را همشون رو "کنسل کن" >>> لغو کن
رابطه دوستم با من "کنسل شد" >>> به هم خورد
فعلاً این جنسو "کنسلش کن" >>> فعلاً این جنسو ندید بگیر


بر هم زدن ، بر هم خوردن ، کنار گذاشتن ، در نظر نگرفتن

به حساب نیاوردن

بی خیال، انصراف

پس - اَفکند ( به معنای عقب انداختن و متضاد پیش انداختن: برای نمونه عقب انداختن پرداخت شهریه یا برگزارنشدن موقت یک رویداد ورزشی. . . . )

برگزار نکردن

۱. خط زدن
۲. علامت گذاری کردن برای اینکه نتوان از آن استفاده کرد
۳. از بین بردن
۴. لغو کردن

طرد شدن، طرد کردن ( مثل مفهوم cancel culture که پس از روی کار آمدن بایدن در امریکا رواج فراوانی یافته )

لغو کردن، خنثی کردن.

Call off
Cancle

They mean the same thing in some contexts. Call off is more casual.

You can cancel an order at a restaurant but you would not say call off the order.
You can cancel an event, and saying call off the event means the same thing.

I don't entirely agree with the other post .
Though they have overlapping meanings, there are times you can't use "call off".
For example, you wouldn't "call off" your ATM transaction, in that case, it's always "cancel".

"Call off" is mainly used when you're talking about a plan. So, you wouldn't call off a Google search, but you would call off a search for a missing person.

You wouldn't call off a hotel reservation, but you would call of a party. Hope that helps. You can write and say both.

Call off is more verbal, and cancel is more formal.

در زبان فرانسوی به تخته و چوب بریده شده از درخت به شکل مسطح Conseil ( بریده شده یا تخته ) گفته می شود . این واژه با کَسیل ترکی که همان معنی بریده می باشد سنجیدنی است . در زبان کامپیوتر cancel به معنی قطع شدن و باطل شدن از ریشه ی Conseil فرانسوی است که در انگلیسی به cancel تغییر یافته که در زبان ترکی با مصدر کسیلمک به معنی بریده شدن و کَسیلی به معنی بریده شده سنجیدنی است . به واژه ی Conseil در زبان لاتین tabula و در انگلیسی board گفته می شود . واژه tabula در زبان فارسی به تابلو تغییر یافته است .

لَغویدن.

cancel somebody
کنسل کردن یک نفر
فرهنگ ترد کردن Cancel culture نوعی تبعید مدرن است
میشه ترد کردن/تبعیدکردن یک نفر ( معمولا معروف ) از اجتماع یا گروه های اجتماعی، گفته میشه. که بخاطر یک رفتار یا صحبت بحث برانگیز یا غیراخلاقی یا سطحی اش، سطح شعورش رو برا بقیه رو میکنه و دیگه کسی بهش احترام سابق رو نمیذاره

هَگَرزیدن.


کلمات دیگر: