کلمه جو
صفحه اصلی

optimum


معنی : حالت مطلوب، مقدار مطلوب، درجه لازم، بهینه
معانی دیگر : دلپسندترین، دلخواه ترین، مساعدترین، مطلوب ترین

انگلیسی به فارسی

بازده، مطلوب


بهینه، دلپسندترین، دلخواه‌ترین، مساعدترین، مطلوب‌ترین، مقدار مطلوب، حالت مطلوب


بهینه، حالت مطلوب، مقدار مطلوب، درجه لازم


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: optima, optimums
• : تعریف: the situation, quantity, degree, or other condition that is most desirable.

- Fifteen students is the optimum for a kindergarten class.
[ترجمه ترگمان] پانزده دانش آموز برای کلاس مهد کودک بهینه هستند
[ترجمه گوگل] پانزده دانش آموز برای یک کلاس مهد کودک مطلوب است
صفت ( adjective )
• : تعریف: most wanted or desirable; producing the best result; optimal.

- What is the optimum temperature for most humans?
[ترجمه ترگمان] دمای بهینه برای بیشتر انسان ها کدام است؟
[ترجمه گوگل] برای بیشتر انسانها درجه حرارت مطلوب است؟

• maximum; most efficient; best
maximum, best
optimum means the best that is possible; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] مطلوب
[عمران و معماری] بهینه - اپتیمم - حد مطلوب
[کامپیوتر] بهنیه .
[برق و الکترونیک] بهینه
[بهداشت] بهینه - حدمطلوب
[نساجی] مقدار مطلوب - مناسب ترین - بهینه - حد مطلوب
[ریاضیات] اپتیمم، حداکثر، بهترین، مطلوب، بهینه، بهترین، حد بهینه، بهین، حد متناسب، دلخواه، وضع مطلوب، حد مطلوب، مناسب، به حد مطلوب
[پلیمر] بهینه
[آب و خاک] بهینه، مطلوب، مناسب

مترادف و متضاد

best


حالت مطلوب (اسم)
optimum

مقدار مطلوب (اسم)
optimum

درجه لازم (اسم)
optimum

بهینه (صفت)
optimized, optimum

Synonyms: A1, ace, capital, -carat, choice, choicest, excellent, flawless, gilt-edge, greatest, highest, ideal, matchless, maximum, most advantageous, most favorable, optimal, peak, peerless, perfect, select, solid gold, superlative, world class


Antonyms: least, poorest, worst


جملات نمونه

1. an optimum return on capital
بیشترین بازده سرمایه

2. the optimum speed on this mountainous road
سرعت مناسب در این راه کوهستانی

3. the optimum temperature for incubation
حرارت بهینه برای جوجه کشی

4. we must combine the various methods to optimum advantage
بایستی این روش های گوناگون را به منظور حداکثر بهره گیری با هم تلفیق کنیم.

5. A mixture of selected funds is an optimum choice for future security and return on investment.
[ترجمه ترگمان]ترکیبی از صندوق های انتخاب شده یک انتخاب بهینه برای امنیت آتی و بازگشت سرمایه است
[ترجمه گوگل]مخلوطی از بودجه انتخاب شده، انتخاب مطلوب برای امنیت آینده و بازگشت سرمایه است

6. Do you know the optimum temperature for the growth of plants?
[ترجمه ترگمان]آیا درجه حرارت بهینه برای رشد گیاهان را می دانید؟
[ترجمه گوگل]آیا درجه حرارت مطلوب برای رشد گیاهان را می دانید؟

7. Now your advice is very optimum.
[ترجمه ترگمان]اکنون نظر شما بسیار بهینه است
[ترجمه گوگل]اکنون توصیه های شما بسیار مطلوب است

8. This design makes the optimum use of the available space.
[ترجمه ترگمان]این طراحی استفاده بهینه از فضای موجود را می سازد
[ترجمه گوگل]این طراحی باعث استفاده مطلوب از فضای موجود می شود

9. The hot sun enables the grapes to reach optimum ripeness.
[ترجمه ترگمان]آفتاب داغ انگور را قادر می سازد که به حد مطلوب برسد
[ترجمه گوگل]آفتاب گرم باعث می شود تا انگور به رسیدن به مطلوب برسد

10. It isn't obvious what the optimum trade-off is between, say, milk production and running speed.
[ترجمه ترگمان]واضح نیست که چه ارتباطی مطلوب بین تولید شیر و سرعت دویدن وجود دارد
[ترجمه گوگل]بدیهی است که کمبود مطلوب بین تولیدات شیر ​​و سرعت در حال انجام است

11. The optimum size seems to be A this is easily copied and circulated but is large enough to contain considerable detail.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که اندازه بهینه A باشد، به راحتی کپی شده و پخش می شود اما به اندازه کافی بزرگ است که جزییات قابل توجهی داشته باشد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد اندازه بهینه این است که به راحتی کپی و پخش می شود، اما به اندازه کافی بزرگ است که حاوی جزئیات قابل توجهی باشد

12. Predators have an optimum size range for prey items.
[ترجمه ترگمان]شکارچیان یک محدوده اندازه بهینه برای موارد شکار دارند
[ترجمه گوگل]شکارچیان دارای دامنه مطلوب برای اقلام شکار هستند

13. Optimum fat content imparts good body and flavor to ice cream.
[ترجمه ترگمان]محتوای چربی بهینه بدن خوب و طعم را به بستنی می دهد
[ترجمه گوگل]محتوای چربی به طور مطلوب بدن و عطر و طعم خوبی برای بستنی است

14. Aim to do some physical activity three times a week for optimum health.
[ترجمه ترگمان]هدف تلاش برای انجام برخی فعالیت های فیزیکی ۳ بار در هفته برای سلامت بهینه
[ترجمه گوگل]هدف از انجام فعالیت بدنی سه بار در هفته برای سلامتی مطلوب

15. For efficient fuel consumption a speed of 60 mph is about the optimum.
[ترجمه ترگمان]برای مصرف سوخت کارآمد سرعت ۶۰ مایل بر ساعت در حدود بهینه است
[ترجمه گوگل]برای مصرف سوخت کارآمد، سرعت 60 مایل در ساعت در مورد مطلوب است

the optimum temperature for incubation.

حرارت بهینه برای جوجه‌کشی.


we must combine the various methods to optimum advantage.

بایستی این روش‌های گوناگون را به منظور حداکثر بهره‌گیری با هم تلفیق کنیم.


the optimum speed on this mountainous road.

سرعت مناسب در این راه کوهستانی.


an optimum return on capital.

بیشترین بازده سرمایه.


پیشنهاد کاربران

approve, suit
optimal به کمال مطلوب
بهینه، درجه ی مطلوب optimum


مربوط به درجه کمال

optimum and marriageable
دلخواه و بالغ، درخور عروسی، تنه شوهر

به نقل از هزاره:
1. بهترین، مناسب ترین، مطلوب، مناسب
2. حد مطلوب، بهترین حد

نقطه بیهنه

مطلوب، خوب بودن

بهینه
مطلوب

مطلوب و بهینه
Optimal


کلمات دیگر: