1. fetch me a hammer
برو یک چکش برام بیار.
2. fetch and carry (for somebody)
خر حمالی کردن (برای کسی)،کار (برای کسی) انجام دادن،کار خانه کردن (برای کسی)
3. fetch up
1- (عامیانه) رسیدن به،توقف کردن در 2- (محلی) بزرگ کردن (بچه)،پروراندن (بچه یا جانور)
4. he doesn't fetch the girls the way his brother does
او همانند برادرش دخترها را به طرف خود جلب نمی کند.
5. hustle and fetch furs . . .
خیزید و خز آرید . . .
6. she could not fetch a laugh from the audience
نتوانست حضار را بخنداند.
7. she was expected to fetch and carry all day
از او انتظار داشتند که صبح تا شب فرمانبری کند.
8. spring (to your feet) and fetch fur . . .
خیزید و خز آرید . . .
9. i left the wounded ones and went to fetch the doctor
زخمی ها را گذاشتم و رفتم دنبال دکتر.
10. inside the station, i waited for my friends to fetch me
در درون ایستگاه ماندم تا دوستانم بیایند و مرا ببرند.
11. These shots were not sufficient to fetch the bear down.
[ترجمه ترگمان]این شات کافی نبود تا خرس را به زمین بیاورند
[ترجمه گوگل]این عکس ها برای خرد کردن خرس کافی نبود
12. Please fetch the children in for dinner.
[ترجمه ترگمان]لطفا بچه ها رو برای شام بیار
[ترجمه گوگل]لطفا بچه ها را برای شام بیاورید
13. Why don't you fetch your new girlfriend over? We'd like to meet her.
[ترجمه ترگمان]چرا دوست دختر جدیدت رو با خودت نمی بری؟ دوست داریم او را ببینیم
[ترجمه گوگل]چرا دوست دختر جدید خود را به دست نیاورید؟ ما می خواهیم او را ملاقات کنیم
14. This glass has been used - please fetch me a clean one.
[ترجمه ترگمان]این شیشه استفاده میشه لطفا برام یه دونه تمیز بیار
[ترجمه گوگل]این شیشه مورد استفاده قرار گرفته است - لطفا من را پاک کنید
15. I have to fetch my mother from the station.
[ترجمه ترگمان]باید مادرم رو از ایستگاه خارج کنم
[ترجمه گوگل]من باید مادرم را از ایستگاه بیاورم