کلمه جو
صفحه اصلی

fetch


معنی : بهانه، واکشی، واکشیدن، رفتن و اوردن، اوردن
معانی دیگر : (رفتن و) آوردن، آمدن و بردن، بازآوردن، (استدلال یا شواهد و غیره) گرفتن، - رساندن، - آوردن، (قیمت و غیره) داشتن، جلب (توجه یا محبت و غیره) کردن، گیرایی داشتن، (معمولا با: round) مجاب کردن، پذیراندن، (نفس یا آه یا نعره و غیره) کشیدن، -کردن، (باکشتی بادبانی یا اتوبوس و غیره) رسیدن به، وارد شدن به، (در مورد قایق یا کشتی) آمدن، (خودمانی - ضربه یا سیلی و غیره) زدن، وارد آوردن، ترفند، حیله، جاخالی (دادن)، (باد یا موج آب) فاصله ی طی شده بدون برخورد با مانع، روح آدم زنده (که بر کسی ظاهر شود)، شبح، طفره

انگلیسی به فارسی

رفتن و آوردن، بازگشت با، آوردن، بهانه، طفره


واکشیدن، واکشی


رفتن و آوردن، واکشی، بهانه، اوردن، واکشیدن، رفتن و اوردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fetches, fetching, fetched
(1) تعریف: to go for (something) and bring back, or cause (a person) to come.
مشابه: bring, collect, get, retrieve

- The plumber's fetching some tools from his truck.
[ترجمه محسن] لوله کش داره از کامیونش ابزار میاره
[ترجمه amitiss] لوله کش در حال آوردن چندین ابزار از کامیونش است.
[ترجمه ترگمان] لوله کش مقداری ابزار از کامیون آورده
[ترجمه گوگل] لوله کش برخی از ابزار از کامیون خود را
- We need someone to fetch a doctor.
[ترجمه amitiss] ما به یک نفر برای آوردن دکتر نیاز داریم.
[ترجمه A.A] یکنفنر را نیاز داریم بره دکتر بیاره
[ترجمه ترگمان] ما به یه نفر احتیاج داریم که یه دکتر بیاره
[ترجمه گوگل] ما یک نفر را برای اخذ یک دکتر نیاز داریم

(2) تعریف: to bring in as a purchase price; sell for.
مشابه: bring, cost

- The antique vase fetched a good price.
[ترجمه محسن] قیمت زیرخاکیه خیلی بالا رفت
[ترجمه james] گلدان عتیقه به قیمت خوبی رسید. ( برای مثال موقع فروش در حراجی )
[ترجمه ترگمان] گلدان باستانی قیمت خوبی به دست آورد
[ترجمه گوگل] گلدان آنتیک قیمت خوبی به دست آورد

(3) تعریف: to draw in (a deep breath) or utter (a sigh).
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to go after and bring or retrieve things.
مشابه: retrieve

- The dog is trained to fetch.
[ترجمه ترگمان] سگ آموزش دیده است تا بیاورد
[ترجمه گوگل] سگ آموزش داده می شود تا جمع آوری کند
اسم ( noun )
مشتقات: fetcher (n.)
• : تعریف: the act of fetching.

• go after and bring back; call, gather; charm; deliver a blow; bring forth (sound, sigh, etc.); inhale; execute; bring in a certain amount of money
if you fetch something or someone, you go and get them from where they are.
if something fetches a particular amount of money, it is sold for that amount.
see also far-fetched, fetching.
if you fetch up somewhere, you arrive there, usually without intending to; used in american english.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] موجگاه
[کامپیوتر] واکشی مکان یابی و بار کردن چند دستورالعمل یا داده از حافظه . - واکشی ؛واکشیدن
[زمین شناسی] مسافت موج مسافتی یا طولی از سطح آب که باد در آبهای آزاد طی می کند.
[آب و خاک] موجگاه فش

مترادف و متضاد

بهانه (اسم)
fiction, excuse, pretense, alibi, pretext, plea, fetch, allegation, evasion, subterfuge, stall, put-off, essoin, salvo, lame excuse

واکشی (اسم)
fetch

واکشیدن (فعل)
fetch

رفتن و اوردن (فعل)
fetch

اوردن (فعل)
bring, fetch, bring in, immigrate

go get, bring in


Synonyms: back, bear, be sold for, bring, bring back, bring to, buck, call for, carry, conduct, convey, deliver, draw forth, earn, elicit, escort, get, give rise to, go for, gun, heel, lead, lug, make, obtain, pack, piggyback, produce, realize, retrieve, ride, sell, sell for, schlepp, shoulder, tote, transport, truck, yield


Antonyms: free, let go


جملات نمونه

Fetch me a hammer.

برو یک چکش برام بیار.


I left the wounded ones and went to fetch the doctor.

زخمی‌ها را گذاشتم و رفتم دنبال دکتر.


Inside the station, I waited for my friends to fetch me.

در درون ایستگاه ماندم تا دوستانم بیایند و مرا ببرند.


the souvenirs which he fetched back from Europe

هدایایی که از اروپا با خود آورد


1. fetch me a hammer
برو یک چکش برام بیار.

2. fetch and carry (for somebody)
خر حمالی کردن (برای کسی)،کار (برای کسی) انجام دادن،کار خانه کردن (برای کسی)

3. fetch up
1- (عامیانه) رسیدن به،توقف کردن در 2- (محلی) بزرگ کردن (بچه)،پروراندن (بچه یا جانور)

4. he doesn't fetch the girls the way his brother does
او همانند برادرش دخترها را به طرف خود جلب نمی کند.

5. hustle and fetch furs . . .
خیزید و خز آرید . . .

6. she could not fetch a laugh from the audience
نتوانست حضار را بخنداند.

7. she was expected to fetch and carry all day
از او انتظار داشتند که صبح تا شب فرمانبری کند.

8. spring (to your feet) and fetch fur . . .
خیزید و خز آرید . . .

9. i left the wounded ones and went to fetch the doctor
زخمی ها را گذاشتم و رفتم دنبال دکتر.

10. inside the station, i waited for my friends to fetch me
در درون ایستگاه ماندم تا دوستانم بیایند و مرا ببرند.

11. These shots were not sufficient to fetch the bear down.
[ترجمه ترگمان]این شات کافی نبود تا خرس را به زمین بیاورند
[ترجمه گوگل]این عکس ها برای خرد کردن خرس کافی نبود

12. Please fetch the children in for dinner.
[ترجمه ترگمان]لطفا بچه ها رو برای شام بیار
[ترجمه گوگل]لطفا بچه ها را برای شام بیاورید

13. Why don't you fetch your new girlfriend over? We'd like to meet her.
[ترجمه ترگمان]چرا دوست دختر جدیدت رو با خودت نمی بری؟ دوست داریم او را ببینیم
[ترجمه گوگل]چرا دوست دختر جدید خود را به دست نیاورید؟ ما می خواهیم او را ملاقات کنیم

14. This glass has been used - please fetch me a clean one.
[ترجمه ترگمان]این شیشه استفاده میشه لطفا برام یه دونه تمیز بیار
[ترجمه گوگل]این شیشه مورد استفاده قرار گرفته است - لطفا من را پاک کنید

15. I have to fetch my mother from the station.
[ترجمه ترگمان]باید مادرم رو از ایستگاه خارج کنم
[ترجمه گوگل]من باید مادرم را از ایستگاه بیاورم

He had fetched his analogies from nature.

او تشبیه‌های خود را از طبیعت گرفته بود.


That question fetched the discussion to a close.

آن پرسش بحث را به پایان رساند.


One shot fetched the bird down.

یک تیر پرنده را به زیر آورد.


Her singing fetched tears to my eyes.

آواز او اشک به چشمانم آورد.


She could not fetch a laugh from the audience.

نتوانست حضار را بخنداند.


Horses fetched a good price at the market.

اسب به بهای خوب در بازار به فروش می‌رفت (بازار اسب خوب بود).


He doesn't fetch the girls the way his brother does.

او همانند برادرش دخترها را به طرف خود جلب نمی‌کند.


His argument fetched Hassan round.

استدلال او حسن را مجاب کرد.


Homa fetched a deep sigh.

هما آه ژرفی کشید.


Pari fetched a sneeze.

پری عطسه کرد.


We fetched the harbor before the storm broke.

ما پیش از بروز توفان به بندرگاه رسیدیم.


He fetched home after his long bus ride.

پس از سفر طولانی با اتوبوس به منزل رسید.


She was expected to fetch and carry all day.

از او انتظار داشتند که صبح تا شب فرمان‌بری کند.


اصطلاحات

fetch and carry (for somebody)

خرحمالی کردن (برای کسی)، کار (برای کسی) انجام دادن، کار خانه کردن (برای کسی)


fetch up

1- (عامیانه) رسیدن به، توقف کردن در 2- (محلی) بزرگ کردن (بچه)، پروراندن (بچه یا جانور)


پیشنهاد کاربران

1. آوردن ( کسی یا چیزی )
2. به فروش رفتن
3. Fetch and carry
یعنی پادویی کردن

بستن

fetch ( اقیانوس شناسی )
واژه مصوب: موجگاه
تعریف: ناحیه ای از دریا که باد با سرعت و جهتی ثابت بر روی آن می وزد و تولید موج می کند

to go and get something or someone and bring them back
رفتن و گرفتن چیزی یا کسی و پس آوردنش

به جستجوی خبری رفتن
برای آوردن خبری رفتن

اعزام

بررسی کردن
جستجو کردن
واکش شدن

1. رفتن و آوردن، آوردن
2. ( به قیمت . . . ) به فروش رفتن
3. به وجود آوردن
4. سیلی زدن

انتقال داده ها یا دستورالعمل ها ( در رشته کامپیوتر و آی تی )

Attention this text of Hansel - and - Gretel
and in the evening, when we are ready, we will come and fetch you
غروب که شد، آماده که شدیم، می آییم و می آوریمت. ( میاییم، میاریمت )

برو بیارش

رفتن و آوردن

کش رفتن، دزدیدن

آوردن


کلمات دیگر: