کلمه جو
صفحه اصلی

identify


معنی : تمیز کردن، یکی کردن، تمیز دادن، شناختن، تشخیص هویت دادن
معانی دیگر : (معمولا با: with) همانند پنداشتن، یکی پنداشتن، همسان کردن، همانند کردن، برابر دانستن، شناسایی کردن، تعیین هویت کردن، تشخیص دادن، شناساندن، مشخص کردن، (با: with) تداعی کردن، احساس همدردی کردن با، همخوانی کردن با، (روانکاوی) یکی انگاشتن، همانند ساختن

انگلیسی به فارسی

(روانکاوی) یکی انگاشتن، همانند ساختن


شناسایی کردن، مورد شناسایی قرار دادن، تعیین هویت کردن، تشخیص دادن، شناختن


شناساندن، مشخص کردن


(ریاضی) همانند کردن، همانیدن، یکی گرفتن


(با with) همانند پنداشتن، یکی پنداشتن، همسان کردن، همانند کردن، برابر دانستن، تداعی کردن، احساس همدردی کردن با، همخوانی کردن با


شناسایی، شناختن، تشخیص هویت دادن، یکی کردن، تمیز کردن، تمیز دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: identifies, identifying, identified
(1) تعریف: to determine or prove the identity of (someone or something).
مترادف: denominate, designate, name, specify
مشابه: choose, discern, discriminate, distinguish, label, mark, pick out, pinpoint, point out, recognize, select, single out

- She identified him as the man who had robbed the store.
[ترجمه h.asgari] او وی را به عنوان مردی که از فروشگاه دزدی کرده بود ، شناسایی کرد.
[ترجمه ترگمان] او را به عنوان مردی که فروشگاه را دزدیده بود شناسایی کرد
[ترجمه گوگل] او او را به عنوان مردی که فروشگاه را دزدیده بود شناسایی کرد
- You'll need a passport or driver's license to identify yourself.
[ترجمه ترگمان] شما به پاسپورت و گواهی نامه رانندگی احتیاج خواهید داشت تا خودتان را معرفی کنید
[ترجمه گوگل] برای شناسایی خود به یک گذرنامه یا رانندگی نیاز دارید
- It proved difficult to identify the source of the problem.
[ترجمه di darkestar] تشخیصِ معضل اصلی بر خلاف انتظار بسیار دشوار می نمود / شناساییِ منشاء مشکل به چالش دشواری بدل گشت.
[ترجمه ترگمان] شناسایی منبع مشکل به سختی اثبات شد
[ترجمه گوگل] مشکل منبع شناسایی مشکل مشکل است

(2) تعریف: to associate or connect (usu. fol. by "with").
مترادف: associate, connect, relate
مشابه: affiliate, ally, involve

- The candidate did not want to identify himself with any radical organizations.
[ترجمه di darkestar] کاندیدا ( ی انتخابات ) نسبت به معرفی خود با ( نام بردن از ) سازمان های رادیکال یا افراطی بی علاقه بود.
[ترجمه محمد امین] آن نامزد انتخابات نخواست که خودش را به مشی هیچ سازمان رادیکال یا تندرویی گره بزند ( نزدیک کند، همراستا کند، مرتبط کند )
[ترجمه ترگمان] این نامزد تمایلی به شناسایی خود با هیچ سازمان افراطی نداشت
[ترجمه گوگل] کاندیدای مورد نظر خود را با هیچ یک از سازمان های رادیکال اعلام نکرد
- I don't want to be identified with my brother because I cannot agree with what he is doing.
[ترجمه di darkestar] مایل نیستم با ( همراهی و شخصیت ) برادرم شناخته شوم چرا که شخصا موافق کارهایی که می کند، نمی باشم/نیستم.
[ترجمه ترگمان] نمی خواهم با برادرم شناسایی شوم چون نمی توانم با کاری که انجام می دهد موافق باشم
[ترجمه گوگل] من نمی خواهم با برادرم شناسایی شود، زیرا نمی توانم با آنچه انجام می دهم موافق باشم

(3) تعریف: to regard as being the same; equate.
مترادف: equate
مشابه: connect, link, parallel

- We tend to identify these concepts because the distinctions are so subtle.
[ترجمه ترگمان] ما تمایل داریم این مفاهیم را شناسایی کنیم، چرا که تفاوت ها بسیار ظریف هستند
[ترجمه گوگل] ما تمایل داریم این مفاهیم را شناسایی کنیم زیرا تمایز آن بسیار ظریف است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: identifiable (adj.), identified (adj.), identifier (n.)
• : تعریف: to feel oneself to be in the position or situation of another.
مترادف: relate, sympathize
مشابه: commiserate

- Having recently lost her own spouse, she identified with this man in his grief.
[ترجمه ترگمان] او که اخیرا همسر خود را از دست داده بود، با این مرد در اندوه خود شناسایی شد
[ترجمه گوگل] او اخیرا همسر خود را از دست داده است، او با این مرد در غم و اندوه خود شناخته شده است
- I find it hard to identify with her because she has so much and I have so little.
[ترجمه ترگمان] برایش سخت است که با او آشنا شوم، چون خیلی چیزها دارد و من خیلی کوچک هستم
[ترجمه گوگل] من متوجه شدم که با او بسیار دشوار است زیرا او خیلی زیاد است و من خیلی کم هستم

• recognize, show to be the same; sympathize, relate, associate oneself with a particular cause or idea
if you can identify someone or something, you can recognize them and say who or what they are.
if something identifies you, it makes it possible for people to recognize you.
if you identify with someone or something, you feel that you understand them or their feelings.
if you identify one thing with another, you consider them to be the same thing; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] هویت - مشخص کردن، شناسایی کردن، تشخیص هویت
[ریاضیات] یکی گرفتن، بازشناخت، تعیین هویت کردن، تشخیص دادن، همانند شدن، همانند کردن
[آب و خاک] شناسائی کردن

مترادف و متضاد

تمیز کردن (فعل)
clean, cleanse, absterge, clear, scavenge, scrub, wisp, identify

یکی کردن (فعل)
incorporate, amalgamate, unite, unify, merge, consolidate, integrate, identify

تمیز دادن (فعل)
distinguish, discern, identify, individualize, individuate

شناختن (فعل)
know, knew, recognize, notice, identify

تشخیص هویت دادن (فعل)
identify

recognize; label


Synonyms: analyze, button down, card, catalog, classify, describe, determinate, determine, diagnose, diagnosticate, distinguish, establish, find, make out, name, peg, pick out, pinpoint, place, put one’s finger on, select, separate, single out, spot, tab, tag


Antonyms: confuse, mistake


جملات نمونه

1. Numerous witnesses identified the butcher as the thief.
شاهدان عینی زیادی، قصاب را به عنوان دزد مورد شناسایی قرار دادند

2. Mrs. Shaw was able to identify the painting as being hers.
خانم "شان" توانست تشخیص دهد که نقاشی متعلقِ به او است

3. With only a quick glimpse, Reggie was able to identify his girlfriend in the crowd.
ملیکا با نگاهی سریع در بین جمعیت، دوستش را شناخت

4. can you identify every child in this photograph?
آیا می توانید هر یک از بچه هایی را که در این عکس هستند شناسایی کنید؟

5. each animal can identify the sounds of its own species
هر جانوری می تواند آوای همنوع خود را تشخیص دهد.

6. he tried to identify socialism with justice
او کوشید که سوسیالیسم را با عدالت یکی قلمداد کند.

7. this card will identify you as a club member
این کارت شما را به عنوان عضو باشگاه مشخص می کند.

8. people with whom iranians can identify
مردمی که ایرانیان می توانند با آنان احساس همدردی بکنند

9. The writer clearly intends his readers to identify with the main character.
[ترجمه امیر] نویسنده مشخصا میخواد خوانندگانش با شخصیت اصلی همذات پنداری کنند
[ترجمه ترگمان]نویسنده به وضوح قصد دارد خوانندگان خود را با شخصیت اصلی شناسایی کند
[ترجمه گوگل]نویسنده به وضوح قصد دارد خوانندگان خود را با شخصیت اصلی شناسایی کند

10. Passengers were asked to identify their own suitcases before they were put on the plane.
[ترجمه امیر] از مسافران خواسته شد تا قبل از گذاشتن چمدوناشون داخل هواپیما آنها را مشخص کنند
[ترجمه ترگمان]از مسافران خواسته شد تا قبل از اینکه سوار هواپیما شوند، چمدان ها را شناسایی کنند
[ترجمه گوگل]مسافران خواسته شد تا چمدان های خود را قبل از قرار دادن در هواپیما شناسایی کنند

11. First of all we must identify the problem areas.
[ترجمه امیر] قبل از هرچیر میبایست زمینه های معضل را شناسایی کنیم
[ترجمه ترگمان]اول از همه باید نواحی مشکل را شناسایی کنیم
[ترجمه گوگل]اول از همه ما باید مناطق مشکل را شناسایی کنیم

12. We identify your needs, and tailor your training accordingly.
[ترجمه ترگمان]ما نیازهای شما را مشخص می کنیم و آموزش خود را متناسب با آن هماهنگ می کنیم
[ترجمه گوگل]ما نیازهای خود را شناسایی می کنیم و آموزش های خود را مطابق با آن انجام می دهیم

13. We cannot identify happiness with wealth.
[ترجمه امیر حسین] ما توانایی تشخیص خوشبختی را با ثروت نداریم
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم خوشبختی را با ثروت تشخیص دهیم
[ترجمه گوگل]ما نمیتوانیم خوشبختی را با ثروت تشخیص دهیم

14. The new test will enable us to identify more accurately patients who are most at risk.
[ترجمه ترگمان]این آزمون جدید ما را قادر خواهد ساخت تا بیمارانی با دقت بیشتری را شناسایی کنیم که در معرض خطر قرار دارند
[ترجمه گوگل]تست جدید ما را قادر می سازد تا دقیق تر بیماران را که بیشترین خطر را دارند شناسایی کنیم

15. Many of those arrested refused to identify themselves .
[ترجمه امیر] بسیاری از بازداشت شدگان از تایین هویت خود سرباز زدند
[ترجمه علی] بسیاری از بازداشت شدگان از اعلام هویت خود امتناع کردند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد دستگیر شده از شناسایی خود خودداری کردند
[ترجمه گوگل]بسیاری از بازداشت شدگان خود را شناسایی کردند

16. I can identify that watch is mine by the scratches on the back.
[ترجمه امیر] من میتونم ساعت خودم رو از خراشهای پشتش بشناسم
[ترجمه ترگمان]من میتونم اون ساعت رو با خراش های پشتش شناسایی کنم
[ترجمه گوگل]من می توانم آن ساعت را شناسایی کنم که خراش در پشت است

17. Would you be able to identify the man who robbed you?
[ترجمه ترگمان]ممکنه بتونی مردی رو که بهت دستبرد زده شناسایی کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما قادر به شناسایی مردی که شما را سرقت کرد؟

18. He refused point-blank to identify his accomplices.
[ترجمه ترگمان]او از ذکر نام همدستان خود خودداری کرد
[ترجمه گوگل]او برای نشان دادن همدستانش از نقطه ضعف امتناع کرد

19. Can you identify your umbrella among this lot?
[ترجمه کیمیا] ایا میتونی چترت رو از بین این همه ( چتر ) تشخیص بدی؟
[ترجمه ترگمان]شما می توانید umbrella را بین این همه تشخیص دهید؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید چتر خود را در میان این مجموعه ها شناسایی کنید؟

20. First we need to identify actual and potential problems.
[ترجمه ترگمان]اول باید مشکلات واقعی و بالقوه را شناسایی کنیم
[ترجمه گوگل]اول ما نیاز به شناسایی مشکلات واقعی و بالقوه هستیم

21. Even the smallest baby can identify its mother by her voice.
[ترجمه علی] حتی کودک کم سن و سال می تواند از روی صدا، مادرش را تشخیص دهد
[ترجمه ترگمان]حتی کوچک ترین کودک می تواند مادرش را با صدای خود تشخیص دهد
[ترجمه گوگل]حتی کوچکترین کودک می تواند مادرش را با صدای خود شناسایی کند

22. Can you identify the man by his picture?
[ترجمه ترگمان]میتونی اون مرد رو با عکسش شناسایی کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید مرد را با تصویر خود شناسایی کنید؟

Two of the burned bodies could not be identified.

دو تا از جسدهای سوخته را نمی‌شد شناسایی کرد.


Each animal can identify the sounds of its own species.

هر جانوری می‌تواند آوای هم‌نوع خود را تشخیص دهد.


Can you identify every child in this photograph?

آیا می‌توانید هر یک از بچه‌هایی را که در این عکس هستند شناسایی کنید؟


This card will identify you as a club member.

این کارت شما را به عنوان عضو باشگاه مشخص می‌کند.


He identified four major issues.

او چهار مطلب اصلی را مشخص کرد.


He tried to identify socialism with justice.

او کوشید که سوسیالیسم را با عدالت یکی قلمداد کند.


Wealth can not be identified with happiness.

ثروت را نمی‌توان با خوشی یکی دانست.


پیشنهاد کاربران

تشخیص دادن، همزاد پنداری کردن

شناختن

recognize something and decide what is it

معرفی کردن

شناسایی

یافتن

Identify = indentify
به معنی شناختن؛ شناسایی

تصریح کردن، اعلام کردن، تبیین کردن

شناساندن
شناخته شدن

یکی در نظر گرفتن

تشخیص دادن
- - - - - - - - - - - -
مشخص کردن

شناسایی کردن
پیدا کردن مانند یک دزد. For example
Police were never able to identify a suspect

معرفی کردن، شناسایی کردن

دانستن، پنداشتن، انگاشتن
they identify it as evolutionary mechanism = آنها آن را سازوکار تکامل می دانند

تعریف کردن ، مشخص کردن

با with به معنی �تداعی�

شناسایی کردن ، شناختن.

تشخیص دادن، شناختن، به جا آوردن

معنا حقوقی:قرین شدن

همذات پنداری کردن با کسی
احساس همانند بودن با کسی را، داشتن

identify your classmate
همکلاسی خود را بشناسید/معرفی کنید

شناختن کسی و تشخیص این که او کیست😅😊

شناسایی کردن

شناختن
تشخیص هویت دادن
یکی کردن
تمیز کردن
تمیز دادن


یکی کردن

1 - تمیز دادن
2 - یکی شدن یکی کردن یکسان پنداشتن
3 - شناسایی
4 - همذات پنداری کردن با شخصیت رمان یا فیلم

یاد گرفتن
تشخیص دادن
شناسایی کردن


شناسایی کردن، مشخص کردن

شناسایی کردن
تشخیص دادن

درک کردن
تشخیص دادن
متوجه شدن
اگه بدردتون خورد لایک کنید لطفا 😘😘

همسان پنداری ( با شخصیت در داستان )

بررسی کردن


کلمات دیگر: