کلمه جو
صفحه اصلی

shower


معنی : رگبار، بارندگی، دوش، درشت باران، دوش گرفتن، باریدن
معانی دیگر : نمایش دهنده، سرپرست نمایشگاه، پیل باران، (مجازی) مقدار فراوان، (امریکا) مهمانی زنانه برای عروس (که طی آن به عروس هدیه می دهند)، حمام گرفتن، (تند) باریدن، پاشیدن، (مجازی) نثار کردن، (زیاد) ارزانی داشتن، - باران کردن، فتالیدن

انگلیسی به فارسی

رگبار، درشت باران، دوش، باریدن، دوش گرفتن


دوش، رگبار، بارندگی، درشت باران، دوش گرفتن، باریدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a brief fall of rain.
مشابه: sprinkle

- The shower lasted only a few minutes.
[ترجمه کتایون نوشاد] بارش باران فقط چند دقیقه طول کشید
[ترجمه ترگمان] حمام فقط چند دقیقه طول کشید
[ترجمه گوگل] دوش تنها چند دقیقه طول کشید

(2) تعریف: a downpour of many like objects, such as stones, leaves, or sparks.
مشابه: rain

- We walked through a shower of leaves as the wind suddenly gusted.
[ترجمه ترگمان] وقتی باد ناگهان در هوا پیچید، از میان توده ای از برگ ها عبور کردیم
[ترجمه گوگل] ما به طور ناگهانی باد را از طریق دوش برگها راه می رفتیم

(3) تعریف: an abundant supply or flow.

- They were blessed with a shower of good fortune.
[ترجمه ترگمان] آن ها از بخت بد و اقبال فراوان برخوردار بودند
[ترجمه گوگل] آنها با دوشۀ خوشبختی خوشبخت بودند

(4) تعریف: a device that sprays water from an overhead nozzle, for washing the body.
مشابه: spray

- I turned on the shower and washed my hair.
[ترجمه مرتجی] دوش را باز کردم و سرن راشستن
[ترجمه ترگمان] به طرف حمام چرخیدم و موهایم را شستم
[ترجمه گوگل] من دوش گرفتم و موهایم را شستم

(5) تعریف: an act of washing with such a device.

- I've been working in the yard, and I really need a shower.
[ترجمه ترگمان] من توی حیاط کار می کردم و واقعا به یه دوش نیاز دارم
[ترجمه گوگل] من در حیاط کار کرده ام و واقعا به دوش نیاز دارم
- She usually takes a shower instead of a bath.
[ترجمه محمد] او به جای حمام کردن، دوش می گیرد
[ترجمه محمد] او معمولا به جای حمام کردن دوش می گیرد
[ترجمه ترگمان] او معمولا به جای حمام، دوش می گیرد
[ترجمه گوگل] او معمولا به جای حمام دوش می گیرد

(6) تعریف: a party for someone who is getting married or having a baby soon.

- She received many beautiful gifts at her bridal shower.
[ترجمه ترگمان] او هدایای زیبای زیادی را به دوش گرفت
[ترجمه گوگل] او چند هدیه زیبا را در دوش عروس خود دریافت کرد
- Her best friend arranged a baby shower for her.
[ترجمه ترگمان] بهترین دوستش یه حموم بچه براش ترتیب داده
[ترجمه گوگل] بهترین دوستش حمام نوزاد را برای او گذاشت
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: showers, showering, showered
(1) تعریف: to wet or spray with a shower of rain or water.
مشابه: hail, sprinkle

- He showered the plants with water from the hose.
[ترجمه ترگمان] او به گیاهان با آب از لوله آب پاشید
[ترجمه گوگل] او گیاهان را با آب از شلنگ می سوزاند

(2) تعریف: to bestow in abundance.
مشابه: lavish, rain

- The grandparents showered gifts on the children.
[ترجمه ترگمان] پدر بزرگ و مادر بزرگ به بچه ها هدیه دادند
[ترجمه گوگل] پدربزرگ و مادربزرگ هدیه ای برای بچه ها داشتند

(3) تعریف: to provide (someone) abundantly with.

- His piano teacher showered him with compliments after the recital.
[ترجمه ترگمان] معلم پیانو او بعد از the به او تبریک گفت
[ترجمه گوگل] معلم پیانو او پس از سخنرانی او را با تعمق و تفاهم ملاقات کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: showery (adj.)
(1) تعریف: to sprinkle or pour down in a shower.

- Sparks showered when the welding began.
[ترجمه ترگمان] وقتی که جوش آغاز شد، جرقه باران گرفت
[ترجمه گوگل] هنگامی که شروع به جوشکاری شد، اسپارک از بین رفت

(2) تعریف: to bathe oneself in a shower.
مشابه: wash

- The players showered after the game.
[ترجمه ترگمان] بازیکنان بعد از مسابقه بارید
[ترجمه گوگل] بازیکنان پس از بازی دوش گرفتند
اسم ( noun )
• : تعریف: one that shows.

• device that produces a spray of water droplets (for bathing); act of bathing under a spray of water droplets; brief rainfall; party at which guests give gifts to a woman who is about to be married or give birth
wash oneself, bathe; pour down, spray down, sprinkle (i.e. rain); give abundantly, lavish, provide a large amount of something
a shower is a device which sprays you with water so that you can wash yourself.
if you have a shower, you wash yourself by standing under a shower.
a shower is also a short period of rain.
you can refer to a lot of small objects that are falling as a shower.
if you are showered with a lot of small objects, they are scattered onto you from above.
if you shower someone with presents or kisses, you give them a lot of them.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] دوش - رگبار - فشند
[آب و خاک] رگبار، باریدن بصورت رگباری

مترادف و متضاد

Synonyms: be generous, deluge, give, pamper


lavish


رگبار (اسم)
volley, cloudburst, shower, meteoric shower, meteor shower, spate

بارندگی (اسم)
shower, rainfall, rain

دوش (اسم)
shoulder, shower, shower bath

درشت باران (اسم)
shower

دوش گرفتن (فعل)
shower, douche

باریدن (فعل)
pour, shower, rain

precipitation


Synonyms: cloudburst, deluge, downpour, drizzle, flood, hail, rain, rainstorm, sleet, storm, thunderstorm


rain


Synonyms: come down in buckets, downpour, drench, drizzle, fall, hail, mist, patter, pour, sleet, spray, sprinkle, storm


جملات نمونه

snow shower

برف شدید، بوران


1. shower rose leaves on imbibers
بر سر میخواره برگ گل بفتالید

2. a shower of compliments
سیلی از تعریف

3. rain shower
باران تند

4. snow shower
برف شدید،بوران

5. a bridal shower
مهمانی به افتخار عروس

6. a cold shower
یک دوش سرد

7. i took a shower and it braced me up a bit
دوش گرفتم و تا اندازه ای حالم جا آمد.

8. the enemy was greeted with a shower of bullets
دشمن با رگباری از گلوله مورد استقبال قرار گرفت.

9. he follows up his exercise with a cold shower
او ورزش خود را با یک دوش سرد تکمیل می کند.

10. his doctors sweated him and then gave him a cold shower
دکترهایش او را به عرق ریزی انداختند و سپس به او دوش آب سرد دادند.

11. She usually sings in the shower.
[ترجمه ترگمان]او معمولا در حمام می خواند
[ترجمه گوگل]او معمولا در حمام آواز میخواند

12. The weather was good except for an occasional shower.
[ترجمه ترگمان]هوا فقط برای یک حمام گاه خوب بود
[ترجمه گوگل]آب و هوا خوب بود به جز یک گاه به گاه دوش

13. I'll just take a quick shower.
[ترجمه ترگمان]من فقط یه دوش فوری می گیرم
[ترجمه گوگل]من فقط یک دوش سریع می گیرم

14. The shower tailed off into a drizzle.
[ترجمه ترگمان]باران به نم نم باران باریدن گرفت
[ترجمه گوگل]دوش به خراش افتاد

15. They let fly a shower of arrows.
[ترجمه ترگمان] اونا گذاشتن با تیر یه دوش بگیرن
[ترجمه گوگل]آنها دوش فلش را می کشند

16. She heard him turn on the shower.
[ترجمه ترگمان]شنید که دارد دوش می گیرد
[ترجمه گوگل]او شنید که او دوش می گیرد

17. Life is like a shower. One wrong turn and you're in hot water.
[ترجمه ترگمان] زندگی مثل یه دوش میمونه یک پیچ اشتباه و شما در آب داغ هستید
[ترجمه گوگل]زندگی مثل یک دوش است یک چرخش اشتباه و شما در آب گرم هستید

18. You're minging, mate! Go and take a shower.
[ترجمه ترگمان]رفیق، تو minging! برو دوش بگیر
[ترجمه گوگل]تو مات می کنی، مات! برو و دوش بگیر

19. A shower of sparks flew up the chimney.
[ترجمه ترگمان]یک قطره جرقه از دودکش بلند شد
[ترجمه گوگل]دوش از اسپرک ها دودکش را پرت کرد

20. A cold shower always refreshes us in summer.
[ترجمه hk] حمام سرد همیشه ما را در تابستان تازه می کند
[ترجمه ترگمان]یک دوش آب سرد همیشه ما را در تابستان گرم می کند
[ترجمه گوگل]حمام سرد همیشه تابستان ما را تازه می کند

21. Many drops makes a shower.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از قطرات، دوش می گیرند
[ترجمه گوگل]بسیاری از قطره ها دوش می کشد

22. Open the window when you have a shower to stop the mirror misting over.
[ترجمه ترگمان]پنجره رو باز کن وقتی یه دوش می گیری که جلوی آینه رو بگیری
[ترجمه گوگل]پنجره ای را باز کنید وقتی دوش دارید تا جلوی آینه را بگیرد

23. Jack stripped and jumped into the shower.
[ترجمه ترگمان]جک لخت شد و به زیر دوش پرید
[ترجمه گوگل]جک خراب شده و به حمام پرید

The bride was showered with gifts.

ارمغان‌های فراوانی به عروس داده شد.


rain shower

باران تند


Showers are more common in spring.

رگبار در بهار بیشتر است.


a shower of compliments

سیلی از تعریف


a bridal shower

مهمانی به افتخار عروس


Julie takes two showers each day.

جولی در روز دو بار دوش می‌گیرد.


a cold shower

یک دوش سرد


David showers and shaves every morning.

داود هر روز دوش می‌گیرد و ریش می‌تراشد.


It showered for two full hours.

دو ساعت تمام رگبار باران ادامه داشت.


We were showered with stones.

بارانی از سنگ بر سرمان ریخته شد.


His relatives showered invitations on him.

قوم و خویش‌ها او را دعوت باران کردند.


shower rose leaves on imbibers

بر سر میخواره برگ گل بفتالید


پیشنهاد کاربران

بارندگی بسیار زیاد

حمام کردن

غرق در

دوش گرفتن

دوش گرفتن و حمام کردن

دوش کرفتن و بارش بهاره

شستشو

Baby shower مهمانی زنانه که قبل از تولد نوزاد برگزار شده و وسایل سیسمونی را به مادر هدیه میدن
Bridal shower مهمانی قبل عروسی که به عروس و داماد جهیزیه و وسایل زندگی هدیه میدن

باران شدید کوتاه مدت
A short period of rain

اهدا کردن - نثار - تقدیم

دوش حمام، حمام کردن

سیسمونی
مهمانی قبل از زایمان که اطرافیان ( به ویژه خانم ها ) برای نوزاد هدیه می آورند.

shower ( علوم جَوّ )
واژه مصوب: رگبار 1
تعریف: بارشی از ابر همرَفتی همراه با آغاز و پایان ناگهانی و تغییر سریع در شدت


کلمات دیگر: