کلمه جو
صفحه اصلی

torrid


معنی : سوزان، سوزاننده، حاد، محترق، بسیار مشتاق، حاره، زیاد گرم
معانی دیگر : (آب و هوا) بسیار گرم و خشک، تفتان، تفسان، گرمسیری، (عشق و غیره) داغ، آتشین، پرشور

انگلیسی به فارسی

حاره، زیاد گرم، حاد، سوزاننده، سوزان، محترق،بسیار مشتاق


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: torridly (adv.), torridness (n.)
(1) تعریف: parched or scorched by the sun, as a geographic area.
مترادف: arid, blistering, desert, parched, scorched, sweltering
متضاد: arctic
مشابه: blazing, burning, fervent, fervid, fiery, hot, sultry, tropical

- Farming has become nearly impossible in the torrid southern region.
[ترجمه ترگمان] کشاورزی در جنوب و جنوب تقریبا غیر ممکن شده است
[ترجمه گوگل] کشاورزی در منطقه یخ زده در منطقه تقریبا غیرممکن است

(2) تعریف: heated or suffused with passion.
مترادف: ardent, burning, erotic, fervent, hot, passionate, red-hot, sultry
متضاد: passionless
مشابه: amorous, blazing, fervid, fiery, heated, sexy

- They'd been carrying on a torrid romance for months.
[ترجمه ترگمان] ماه ها بود که داشتند عشق بازی می کردند
[ترجمه گوگل] آنها برای چند ماه عاشقانه شاد بودند

• blazing, fierce, passionate; parch, dry, arid; excited, ardent
torrid weather is very hot and dry in an unpleasant way; a literary word.
a torrid love affair is one in which people feel very strong emotions; a literary word.

دیکشنری تخصصی

[آب و خاک] بسیار گرم، سوزان

مترادف و متضاد

سوزان (صفت)
alight, ablaze, burning, scorching, ardent, galling, scathing, torrid, afire, aflame, fervid, inflaming

سوزاننده (صفت)
acrid, torrid

حاد (صفت)
sharp, torrid, acute, hot, keen

محترق (صفت)
burning, torrid, inflammable, combustible, explosive

بسیار مشتاق (صفت)
torrid, sharp-set

حاره (صفت)
torrid

زیاد گرم (صفت)
torrid

very hot


Synonyms: arid, austral, blazing, blistering, boiling, broiling, burning, dried, dry, fiery, heated, parched, parching, red-hot, scalding, scorched, scorching, sizzling, stifling, sultry, sweltering, tropic, tropical


Antonyms: arctic, cold, freezing


sensuous


Synonyms: ardent, blazing, burning, erotic, fervent, flaming, hot, hot-blooded, impassioned, intense, passionate, red-hot, sexy, steamy, sultry, white-hot


Antonyms: cold, cool, frigid, unsensual


جملات نمونه

1. torrid love letters
نامه های آتشین عاشقانه

2. the torrid heat of the desert
گرمای سوزان صحرا

3. She began a torrid love affair with a theatrical designer.
[ترجمه ترگمان]او عشق بازی داغ و عاشقی را با یک طراح تئاتری آغاز کرده بود
[ترجمه گوگل]او با یک طراح تئاتر یک عشق عجیب و غریب را آغاز کرد

4. She was sitting on the rocks in the torrid sun.
[ترجمه ترگمان]او روی صخره ها در آفتاب سوزان و سوزان نشسته بود
[ترجمه گوگل]او روی سنگهای خورشید خیره کننده نشسته بود

5. They face a torrid time in tonight's game.
[ترجمه ترگمان]ان ها در بازی امشب در یک بازی داغ و سوزان قرار دارند
[ترجمه گوگل]آنها در بازی امشب با زمان پر سر و صدا مواجه می شوند

6. He had a torrid time out there on the racetrack.
[ترجمه ترگمان] اون توی مسابقه اسب دوانی هنوز وقت زیادی داشته
[ترجمه گوگل]او تا به حال در زمان مسابقه یک وقت پرشور بود

7. It was a torrid summer day.
[ترجمه ترگمان]یک روز گرم تابستانی بود
[ترجمه گوگل]این یک روز تابستان گرم بود

8. Some people live in Torrid Zone.
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم در منطقه Torrid زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]برخی از مردم در منطقه Torrid زندگی می کنند

9. And the quality of ber planted in torrid zone packed with films and stored at different temperature was investigated.
[ترجمه ترگمان]و کیفیت of کاشته شده در منطقه حاره پر از فیلم ها و نگهداری در دماهای مختلف مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه گوگل]و کیفیت بذر کاشته شده در منطقه خرد شده بسته بندی شده با فیلم ها و ذخیره شده در دمای مختلف مورد بررسی قرار گرفت

10. He spent the torrid summer in Changchun, northeast China.
[ترجمه ترگمان]او تابستان torrid را در Changchun، شمال شرقی چین گذراند
[ترجمه گوگل]او تابستان شاداب را در چانگچون، شمال شرقی چین گذراند

11. Because of the torrid weather, the Dubai desert journey usually begins at nightfall.
[ترجمه ترگمان]به دلیل آب و هوای استوایی، سفر بیابانی دبی معمولا در اوایل شب شروع می شود
[ترجمه گوگل]به دلیل آب و هوای آفتابی، سفر بیابانی دبی معمولا در ساعات شب شروع می شود

12. The minister suffered yet another torrid day of criticism.
[ترجمه ترگمان]وزیر هنوز روز گرم دیگری از انتقادها را تحمل کرده است
[ترجمه گوگل]وزیر رنج می برد یکی دیگر از روزهای تلخ روز انتقاد

13. She almost can tolerate any kind of torrid days.
[ترجمه ترگمان]او تقریبا می تواند هر گونه روزه ای torrid را تحمل کند
[ترجمه گوگل]او تقریبا می تواند هر نوع روزه ای را تحمل کند

14. The torrid rays of the sun parched the soil.
[ترجمه ترگمان]پرتوه ای سوزان آفتاب زمین را خشک می کند
[ترجمه گوگل]پرتوهای خورشید خورشید را خرد کرد

the torrid heat of the desert

گرمای سوزان صحرا


torrid love letters

نامه‌های آتشین عاشقانه



کلمات دیگر: