چارچوب زمانی، مدت لازم (برای انجام کاری)
time frame
چارچوب زمانی، مدت لازم (برای انجام کاری)
انگلیسی به فارسی
چارچوب زمانی، مدت لازم (برای انجام کاری)
دوره زمانی
انگلیسی به انگلیسی
• period of time in relation to a specific event
a time frame is a period of time that has been decided on for the completion of an action.
period of time in relation to a specific event
a time frame is a period of time that has been decided on for the completion of an action.
period of time in relation to a specific event
دیکشنری تخصصی
[آب و خاک] چارچوب زمانی
جملات نمونه
1. The time frame within which all this occurred was from September 1985 to March 198
[ترجمه ترگمان]چارچوب زمانی که در آن همه این اتفاق افتاد از سپتامبر ۱۹۸۵ تا مارس ۱۹۸
[ترجمه گوگل]فرایند زمانی که همه این اتفاقات رخ داد، از سپتامبر 1985 تا مارس 198 بود
[ترجمه گوگل]فرایند زمانی که همه این اتفاقات رخ داد، از سپتامبر 1985 تا مارس 198 بود
2. Have you set a time frame for completing the job?
[ترجمه ترگمان]آیا شما یک چارچوب زمانی برای تکمیل کار تنظیم کرده اید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما یک دوره زمانی برای تکمیل کار تعیین کرده اید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما یک دوره زمانی برای تکمیل کار تعیین کرده اید؟
3. There is a ten year time frame for the implementation of the new policies.
[ترجمه ترگمان]یک چارچوب زمانی ۱۰ ساله برای اجرای سیاست های جدید وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک دوره زمانی ده ساله برای اجرای سیاست های جدید وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک دوره زمانی ده ساله برای اجرای سیاست های جدید وجود دارد
4. Furthermore, the time frame for completing the transaction may not allow the luxury of negotiating heads.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، چارچوب زمانی برای تکمیل تراکنش ها ممکن است اجازه شرکت در مذاکره را ندهد
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، زمان بندی برای تکمیل معامله ممکن است اجازه لوکس مذاکره را ندهد
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، زمان بندی برای تکمیل معامله ممکن است اجازه لوکس مذاکره را ندهد
5. Our card fit the time frame, but it was much too local and esoteric for the magazines to give it space.
[ترجمه ترگمان]کارت ما متناسب با چارچوب زمانی بود، اما برای مجلات بسیار محلی و محرمانه بود تا به آن فضا بدهد
[ترجمه گوگل]کارت ما متناسب با چارچوب زمانی است، اما برای مجلات نیز این موضوع بسیار فاقد محلی و مبهم بود
[ترجمه گوگل]کارت ما متناسب با چارچوب زمانی است، اما برای مجلات نیز این موضوع بسیار فاقد محلی و مبهم بود
6. The time frame is geologic, the pace excruciatingly slow.
[ترجمه ترگمان]چارچوب زمانی، زمین شناسی است، و سرعت آن بسیار آهسته است
[ترجمه گوگل]محدوده زمانی زمین شناسی است، سرعت بسیار مفرط آهسته است
[ترجمه گوگل]محدوده زمانی زمین شناسی است، سرعت بسیار مفرط آهسته است
7. Is this shorter time frame relevant morally?
[ترجمه ترگمان]آیا این چارچوب زمانی کوتاه تر از نظر اخلاقی مناسب است؟
[ترجمه گوگل]آیا این دوره زمانی کوتاه تر مربوط به اخلاقی است؟
[ترجمه گوگل]آیا این دوره زمانی کوتاه تر مربوط به اخلاقی است؟
8. Begin by identifying the target behavior and the time frame in which it occurs.
[ترجمه ترگمان]با شناسایی رفتار هدف و چارچوب زمانی شروع کنید که در آن رخ می دهد
[ترجمه گوگل]با شناسایی رفتار هدف و فریم زمانی که در آن رخ می دهد، شروع کنید
[ترجمه گوگل]با شناسایی رفتار هدف و فریم زمانی که در آن رخ می دهد، شروع کنید
9. A time frame hasn't been released for the judges' decision, but it could be as early as next week.
[ترجمه ترگمان]چارچوب زمانی برای تصمیم قضات منتشر نشده است، اما می تواند تا هفته آینده باشد
[ترجمه گوگل]فرایند زمانی برای تصمیم گیری قضات منتشر نشده است، اما ممکن است همانند هفته آینده باشد
[ترجمه گوگل]فرایند زمانی برای تصمیم گیری قضات منتشر نشده است، اما ممکن است همانند هفته آینده باشد
10. He declined to comment on the time frame for another discount rate cut.
[ترجمه ترگمان]او از اظهار نظر در مورد بازه زمانی برای کاهش نرخ تنزیل دیگر خودداری کرد
[ترجمه گوگل]او از نظر زمانبندی برای کاهش نرخ تخفیف دیگر، اظهار نظر کرد
[ترجمه گوگل]او از نظر زمانبندی برای کاهش نرخ تخفیف دیگر، اظهار نظر کرد
11. This is too short a time frame to be meaningful.
[ترجمه ترگمان]این یک قاب زمانی بسیار کوتاه است که معنی دار باشد
[ترجمه گوگل]این خیلی کوتاه است که قابلیتی برای معنی آن باشد
[ترجمه گوگل]این خیلی کوتاه است که قابلیتی برای معنی آن باشد
12. He did not give a time frame for achieving this goal.
[ترجمه ترگمان]او برای رسیدن به این هدف چارچوب زمانی نداد
[ترجمه گوگل]او مدت زمانی را برای دستیابی به این هدف نیافت
[ترجمه گوگل]او مدت زمانی را برای دستیابی به این هدف نیافت
13. Time pressure - what time frame is required to gain a competitive advantage.
[ترجمه ترگمان]فشار زمان - برای به دست آوردن مزیت رقابتی چه چارچوب زمانی مورد نیاز است
[ترجمه گوگل]فشار زمان - چه مدت زمان لازم است برای به دست آوردن مزیت رقابتی
[ترجمه گوگل]فشار زمان - چه مدت زمان لازم است برای به دست آوردن مزیت رقابتی
14. Don't forget to add Time Frame and commitments.
[ترجمه ترگمان]فراموش نکنید که چارچوب و تعهدات زمان را اضافه کنید
[ترجمه گوگل]فراموش نکنید که زمانبندی و تعهدات را اضافه کنید
[ترجمه گوگل]فراموش نکنید که زمانبندی و تعهدات را اضافه کنید
پیشنهاد کاربران
زمان محدود ؛ در یک چار چوب زمانی
دوره ی زمانی
بازه زمانی
چارچوبِ زمانی
The company may not meet its targets within the time frame.
این شرکت ممکن است اهداف خود را در چارچوب زمانی برآورده نکند.
این شرکت ممکن است اهداف خود را در چارچوب زمانی برآورده نکند.
چرخه ی زمانی، دوره ی زمانی
https://www. ldoceonline. com/dictionary/time - frame#time - frame__2
https://www. ldoceonline. com/dictionary/time - frame#time - frame__2
زمان بندی
محدوده ی زمانی
موقعیت زمانی
کلمات دیگر: