1. the trajectory of an artillery shell
پرتابراه یک گلوله ی توپ
2. a projectile following a point-blank trajectory
پرتابه ای با مسیر مستقیم
3. when he was forty, the trajectory of his luck reached its highest point
وقتی که چهل ساله بود مسیر شانس او به اوج خود رسید.
4. The missile deflected from its trajectory.
[ترجمه هنی] این موشک از مسیرش منحرف شد
[ترجمه ترگمان]موشک از مسیر خود منحرف شد
[ترجمه گوگل]این موشک از مسیر آن منحرف شده است
5. My career seemed to be on a downward trajectory.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید شغل من در مسیر پایین قرار گرفته
[ترجمه گوگل]حرفه من به نظر می رسید در یک مسیر نزولی است
6. The decision was certain to affect the trajectory of French politics for some time to come.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم قطعی بود که برای مدتی بر خط سیر سیاست فرانسه تاثیر بگذارد
[ترجمه گوگل]این تصمیم قطعا بر روی خط مشی سیاست فرانسه تاثیر خواهد گذاشت
7. In 187 however, one was found on a trajectory that brought it in to cross the orbit of Mars.
[ترجمه ترگمان]با این حال در ۱۸۷ سال، یکی از آن ها بر روی یک خط سیر یافت شد که آن را برای عبور از مدار مریخ باخود آورده بود
[ترجمه گوگل]با این حال، در سال 187، یک مسیر در مسیری قرار گرفت که از مدار مریخ عبور کرد
8. They moved upon a level trajectory and travelled at what appeared to be an even and leisurely pace.
[ترجمه ترگمان]آن ها به مسیر سطحی حرکت کردند و به آنچه که به نظر می رسید با سرعت و آرامی گام بر می دارند، سفر کردند
[ترجمه گوگل]آنها بر روی یک مسیر سطح حرکت کردند و به آنچه که به نظر می رسید سریع و آرام بود
9. This section follows the trajectory of an arc in that the attempts gradually fail.
[ترجمه ترگمان]این بخش خط سیر یک قوس را دنبال می کند که در آن تلاش ها به تدریج شکست می خورند
[ترجمه گوگل]این بخش به دنبال مسیر قوس است که تلاش ها به تدریج شکست می خورد
10. The more nearly vertical an object's trajectory, the deeper it penetrates into the atmosphere before catastrophic disruption.
[ترجمه ترگمان]هر چه خط سیر عمودی بیشتر باشد، قبل از شکستن فاجعه بار به جو نفوذ می کند
[ترجمه گوگل]تقریبا عمودی یک مسیر جسم است، عمیق تر آن را به فضا قبل از وقفه فاجعه بار وارد می شود
11. Two minutes later they are flying a flat trajectory, tiny white caps flecking the sea way below, and Paul breathes.
[ترجمه ترگمان]دو دقیقه بعد آن ها در حال پرواز با یک خط سیر مسطح هستند، کلاه های سفید کوچک در راه دریا در پایین، و پل نفس می کشد
[ترجمه گوگل]دو دقیقه بعد آنها پرواز مسطح، کپسول سفید رنگی را که در زیر دریا قرار دارد، پرواز می کنند و پولون تنفس می کند
12. There is not a smooth trajectory connecting these bony fish ancestors to flatfish lying on their belly.
[ترجمه ترگمان]یک خط سیر هموار وجود ندارد که این گونه اجداد ماهی استخوانی را به flatfish که روی شکم خود قرار دارند متصل کند
[ترجمه گوگل]یک مسیر صاف نیست که این اجداد ماهیان استخوانی را به صاف ماهی بر روی شکم خود متصل کند
13. Trajectory calculations could therefore have been done with greater speed and accuracy.
[ترجمه ترگمان]بنابراین محاسبات Trajectory می تواند با سرعت و دقت بیشتری انجام شود
[ترجمه گوگل]بنابراین محاسبات مسیر ممکن است با سرعت و دقت بیشتری انجام شود
14. Your objectives are lower trajectory, less backspin and, in dry conditions, to run the ball on to the putting surface.
[ترجمه ترگمان]اهداف شما خط سیر پایین تر، backspin کم تر و در شرایط خشک برای دویدن توپ بر روی سطح قرار گرفتن هستند
[ترجمه گوگل]اهداف شما مسیر پایینتری هستند، پشت سر هم کم و در شرایط خشک، توپ را روی سطح زمین قرار میدهید