کلمه جو
صفحه اصلی

spill


معنی : خرده
معانی دیگر : (آبگونه - با تداعی به هدر دادن) ریختن، پشنجیدن، (از ظرف یا جعبه و غیره - چیزهایی مانند مهره ی بازی یا آجیل یا دانه ی تسبیح و غیره) ریختن، پراکنده شدن، (عامیانه) افشا کردن، بند را به آب دادن، (عامیانه - بار یا سوار را) به زیر افکندن، انداختن، عمل ریختن، ریختگی، مقدار ریختگی، چیز ریخته شده، ریختش، پشنگ، (از اسب و دوچرخه و غیره) افتادن، عمل افتادن، (جمعیت و غیره) ریختن (توی محلی)، (نور و غیره) پراکنده کردن یا شدن، از فشار باد بر بادبان کاستن، (مهجور) کشتن، نابود کردن، ویران کردن، حرام کردن، به هدر دادن، ریخته شدن، شریدن، لبریز شدن، سررفتن، سرریز شدن، لیز خوردن، لپر زدن، رجوع شود به: spill way، تکه ی چوب، باریکه کاغذ (برای آتش درست کردن)، گیرانه، قیف کاغذی (که مثلا در عطاری در آن چیزی می ریزند)، ریزش، عمل پرت کردن

انگلیسی به فارسی

ریزش، عمل پرت کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spills, spilling, spilled, spilt
(1) تعریف: to cause or allow (a liquid or small particles or objects) to flow or fall from a container, esp. unintentionally.

(2) تعریف: to cause (blood) to flow, as in killing or wounding; shed (blood).

(3) تعریف: to cause to fall off or out.

- The wagon overturned and spilled us on the road.
[ترجمه A.A] واگن واژگون شد و ما را انداخت در جاده
[ترجمه ایلیا ابراهیمی] واگون واژگون شد و مارا بر روی جاده انداخت
[ترجمه ترگمان] گاری واژگون شد و ما را روی جاده ریخت
[ترجمه گوگل] واگن برچیده شد و ما را در جاده ریخت

(4) تعریف: (informal) to reveal or divulge (a secret or the like).
مشابه: betray, divulge

- She spilled what she knew about our business.
[ترجمه جواد حاجیلو] او هر آنچه را که در مورد کسب و کار ما می دانست برملا کرد.
[ترجمه ایلیا ابراهیمی] او هر آنچه درباره ی کسب و کار ما میدانست را گفت
[ترجمه ترگمان] اون چیزی رو که در مورد تجارت ما میدونست رو لو داد
[ترجمه گوگل] او آنچه را که در مورد کسب و کار ما می دانست ریخت
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to flow or fall out of a container.

- The milk will spill if you're careless.
[ترجمه B] اگر بی دقت باشی شیر می ریزد
[ترجمه ایلیا ابراهیمی] اگر بی دقتی کنی شیر روی زمین خواهد ریخت
[ترجمه هلیا خلیلی ] اگر مراقب نباشی شیر می ریزد
[ترجمه ترگمان] اگر بی احتیاطی کنید، شیر نشت خواهد کرد
[ترجمه گوگل] اگر بی دقتی هستید، شیر از بین می رود

(2) تعریف: to spread out in a rush or beyond some boundary.

- People spilled from the theater after the bomb threat.
[ترجمه ترگمان] مردم پس از تهدید بمب از صحنه تئاتر بیرون ریختند
[ترجمه گوگل] مردم پس از تهدید بمب از تئاتر خارج شدند
اسم ( noun )
(1) تعریف: that which has spilled, or the amount spilled.

(2) تعریف: a channel along which something flows out or is spilled; spillway.

(3) تعریف: (informal) a fall.

- She took a nasty spill on the ice.
[ترجمه ترگمان] او روی یخ تف کرد
[ترجمه گوگل] او یک نوشیدنی تند و زننده بر روی یخ گرفت
اسم ( noun )
(1) تعریف: a thin piece of wood or twist of paper used to light a flame.

(2) تعریف: a small peg or pin used as a stopper.

• instance of spilling; quantity spilled; mark made by spilled liquid; fall, tumble; spillway; small scrap of paper or wood for lighting a fire
cause or allow something to fall out of a container (especially unintentionally); scatter; shed blood; cause to fall, tumble; reveal, divulge (informal)
if you spill a liquid, or if it spills, it accidentally flows over the edge of its container.
if people or things spill out of a place, they come out in large numbers.
see also spilt.
if something in one place or situation spills over into another, it begins to happen or have an effect in the other place or situation.
if one feeling or situation spills over into another, more serious one, the first feeling or situation causes the second one to exist.

Simple Past: spilt, Past Participle: spilt


دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] سرریز شدن - سرریز کردن
[آب و خاک] سرریز کردن

مترادف و متضاد

خرده (اسم)
small, particle, bit, grain, sliver, fragment, fritter, anything small, crumb, debris, filings, mote, piece, shred, shiver, splinter, spall, vestige, groat, snip, small piece, spill, tittle, vestigium

slop, drop


Synonyms: discharge, disgorge, dribble, drip, empty, flow, lose, overfill, overflow, overrun, overturn, pour, run, run out, run over, scatter, shed, spill over, splash, splatter, spray, sprinkle, spurt, squirt, stream, throw off, upset, well over


Antonyms: clean up, pick up


reveal


Synonyms: betray, blab, blow, disclose, divulge, give away, inform, let the cat out of the bag, mouth, squeal, tattle, tell


Antonyms: conceal, hide


جملات نمونه

1. spill over
لبریز شدن،سرریز شدن،سررفتن

2. spill the bean
(عامیانه) افشا کردن،بروز دادن

3. spill the beans
1- رازی را افشا کردن،لو دادن 2- نقشه ای را به هم زدن،کار را خراب کردن،خیطی بالا آوردن

4. his spill from the horse caused a broken bone
افتادن او از اسب موجب شکستگی استخوان شد.

5. an oil spill in the persian gulf
ریختگی نفت در خلیج فارس

6. don't you spill the coffee on the rug!
قهوه را روی فرش نریزی !

7. to take a spill
افتادن (از چیزی)

8. eat the cake but don't spill the crumbs!
کیک را بخور ولی تکه های آن را نریز!

9. hold the full cup steady, else it may spill
فنجان پر را بی تکان نگهدار و الا می ریزد.

10. if you tilt the cup the tea will spill on the rug
اگر فنجان را کج کنی چای روی فرش ریخته خواهد شد.

11. The coffee is so full that it might spill over.
[ترجمه رصاخدایاری] قهوه خیلی پر شده و ممکنه سربیاد و بریزه
[ترجمه ترگمان]قهوه آنقدر پر است که ممکن است نشت کند
[ترجمه گوگل]قهوه خیلی پر است که ممکن است بیش از حد نابود شود

12. The spill could wipe out the Gulf's turtle population.
[ترجمه ایلیاابراهیمی] این نشت میتواند جمعیت لاکپشت خلیج را کم کند و ازبین ببرد
[ترجمه ترگمان]این نشت می تواند جمعیت لاک پشت خلیج را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]ریخته شدن می تواند جمعیت لاک پشت خلیج را از بین ببرد

13. Tears began to spill out of the boy's eyes.
[ترجمه ترگمان]اشک از چشمان پسرک سرازیر شد
[ترجمه گوگل]اشکها شروع به از بین رفتن چشم های پسر می کنند

14. Don't spill water on your suit.
[ترجمه هانی] روی کت و شلوارت آب نریز.
[ترجمه ترگمان]آب را بر روی لباس خود بریزید
[ترجمه گوگل]آب بر روی کت و شلوار خود نگذارید

15. Tyson broke a rib when he took a spill on his motorcycle.
[ترجمه Farshad] یکی از دنده های تایسون شکست، وقتی ک از موتور سیکلت ) به زمین ( افتاد
[ترجمه ترگمان]تایسون یه دنده رو شکسته وقتی که روی موتورش ریخته بود
[ترجمه گوگل]تیسون هنگامی که در موتور سیکلت خود ناپدید شد، یک رباط را از بین برد

16. He was tempted to spill out his problems to Philip.
[ترجمه ترگمان]وسوسه شده بود که مشکلاتش را به فیلیپ بریزد
[ترجمه گوگل]او وسوسه شد تا مشکلات خود را به فیلیپ پرتاب کند

17. Trust her to spill the beans, she never could keep a secret.
[ترجمه ترگمان]بهش اعتماد کن که لوبیا رو بریزه بیرون اون هیچوقت نمیتونه یه راز رو نگه داره
[ترجمه گوگل]به او اعتماد نکنید تا لوبیا را از بین ببرید، او هرگز نمیتواند راز نگه دارد

18. The effects of stress at work can spill over into home life.
[ترجمه ترگمان]اثرات استرس در کار می تواند به زندگی خانگی سرایت کند
[ترجمه گوگل]اثرات استرس در کار می تواند به زندگی در خانه نفوذ کند

She spilled the milk on the floor.

شیر را روی کف اتاق ریخت.


He who escapes will have his blood spilled.

هر کسی فرار کند خونش ریخته خواهد شد.


don't you spill the coffee on the rug!

قهوه را روی فرش نریزی!


He dropped the sack and the sugar spilled all over the ground.

کیسه را انداخت و شکرها روی زمین پخش شد.


The string snapped and the pearls spilled on the sidewalk.

ریسمان پاره شد و مرواریدها ریخت روی پیاده‌رو.


He spilled some of the things I had told him.

برخی از چیزهایی را که به او گفته بودم افشا کرد.


The donkey spilled everyone who tried to ride him.

آن الاغ هر کسی را که می‌خواست سوارش شود به زیر می‌انداخت.


The motorcycle skidded and spilled the driver in the dust.

موتورسیکلت لیز خورد و راننده را به خاک افکند.


an oil spill in the Persian Gulf

ریختگی نفت در خلیج فارس


His spill from the horse caused a broken bone.

افتادن او از اسب موجب شکستگی استخوان شد.


to take a spill

افتادن (از چیزی)


The crowd spilled over into the square.

جمعیت ریختند توی میدان.


Light spilled out through the windows.

نور از پنجره‌ها به خارج پراکنده می‌شد.


The milk started boiling and spilling over.

شیر شروع کرد به جوشیدن و سر رفتن.


اصطلاحات

spill over

لبریز شدن، سرریز شدن، سررفتن


spill the beans

1- رازی را افشا کردن، لو دادن 2- نقشه‌ای را به‌هم زدن، کار را خراب کردن، خیطی بالا آوردن


پیشنهاد کاربران

افتادن از چیزی

زیاده روی در استفاده چیزی

ریختن چیزی

ناخواسته مایعی ریختن

لو دادن

ریختن

نشت

پاشیدن

پرت کردن

ریختن مایع

برفک یخچال هم معنی میده

ریختن هر چیزی چه جامد و چه مایع

ریختن، پاشیدن

پاشیدن غیر عمد

ریختن دانه

Spill the beans
رازی را افشا کردن
بند ب آب دادن😊

افشا کردن، لو دادن، اعتراف کردن، مقر آمدن

ریختن
خرده

ریز - دقیق

to flow over the edge of a container by accident ( especially of liquid ) ; to make liquid do this. Ox

نشت کردن

فاش مکن
افشاش نکن برملا نکن
لو نده

سرازیر کردن یا شدن ( مفاهیم، احساسات، . . . ) به سمت کسی

نشت کردن
( spillage ( n نشت

spill و spills به معنای نشت

چیپجالاتماق ( تُرکی ) �ıpcalatmaq

( برای مایع ) پاشیدن_ریختن یهویی
افشا شدن_لو رفتن اطلاعات
خلاصه سرازیر شدن یهوییه هرچیز
که برای حرف و اطلاعات وقتی ناخواسته و یهویی باشه میشه لو رفتن

سرریز کردن مخزن سد

spill ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: ریزش 2
تعریف: ریخته شدن اتفاقی مواد نفتی یا آلاینده در دریا

ریختن مایعات


کلمات دیگر: