کلمه جو
صفحه اصلی

tributary


معنی : شاخه، انشعاب، خراج گذار، خراجگزار، فرعی، تابع
معانی دیگر : جزیه دهنده، گزیت دهنده، ساو پرداز، (رودی که به رود دیگری می ریزد) شاخابه، رود شاخه، رود فرعی، ریزابه، خراجی، ساوی، وابسته به خراج و باج سبیل

انگلیسی به فارسی

خراجگزار، فرعی، تابع، شاخه، انشعاب


شاخه، انشعاب، خراج گذار، خراجگزار، فرعی، تابع


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: tributaries
• : تعریف: a river or stream that flows into a larger river or stream, or into a lake.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: flowing into a larger body of water.

(2) تعریف: contributing to anything more important.

• small stream flowing into a larger body of water; one who pays tribute, taxpayer
the tributaries of a large river are the smaller rivers that flow into it.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] شاخه رودخانه - شعبه رودخانه - شاخاب - ریزابه - شاخه رود - شاخه فرعی
[زمین شناسی] شاخه فرعی، نهر یا رودخانه ای است که به داخل رودخانه بزرگتر می ریزد .
[آب و خاک] شاخه فرعی

مترادف و متضاد

شاخه (اسم)
grain, wing, horn, branch, arm, tributary, limb, bifurcation, bough, sprout, branch line, embranchment

انشعاب (اسم)
branch, tributary, offshoot, split, divergence, ramification, shoot, embranchment

خراج گذار (اسم)
tributary, taxpayer

خراجگزار (اسم)
tributary, vassal

فرعی (صفت)
inferior, by, accessory, accessorial, subsidiary, secondary, ancillary, subordinate, derivative, additional, adjunct, tributary, subaltern, petty, sideway, extrinsic, extraneous

تابع (صفت)
subsidiary, ancillary, subordinate, incident, adjective, adherent, dependent, subservient, amenable, passive, tributary, sequacious, sequent, subordinative

secondary; branch


Synonyms: accessory, dependent, feeding, minor, satellite, shoot, side, sub, subject, subordinate, under


Antonyms: original, primary, source


جملات نمونه

1. two tributary tribes
دو قبیله ی خراجگزار

2. karoon is a tributary of arvandrood
کارون شاخابه ی اروند رود است.

3. The Avon is a tributary of the Severn.
[ترجمه ترگمان]Avon یکی از شاخه های سورن is است
[ترجمه گوگل]ایوان جزو Severn است

4. There was a tributary road near the end of the village.
[ترجمه ترگمان]در انتهای دهکده، یک جاده فرعی به وجود آمده بود
[ترجمه گوگل]در انتهای روستا یک جاده زیردریایی وجود داشت

5. The most likely tributary area is the Lasithi plain.
[ترجمه ترگمان]محتمل ترین حوزه این حوزه، جلگه Lasithi است
[ترجمه گوگل]بیشترین ناحیه زیرزمینی دشت لسیتی است

6. There was a tributary creek that ran about a quarter of a mile from the encampment.
[ترجمه ترگمان]نهر کوچکی بود که حدود یک ربع فرسنگ از اردوگاه دور می شد
[ترجمه گوگل]یک درخت عرعری وجود داشت که حدود یک چهارم یک مایل از لایحه بود

7. Dace hard to find, even the Llynfi tributary at Glasbury is giving little.
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن یکی از tributary که در Glasbury است بسیار دشوار است
[ترجمه گوگل]Dace سخت است برای پیدا کردن، حتی Llynfi شاخه در Glasbury کمی می دهد

8. Allen Water, a major tributary of the South Tyne, offered perfect dry fly fishing.
[ترجمه ترگمان]آب آلن که یکی از شاخه های اصلی رودخانه تین رودخانه های جنوب بود برای ماهیگیری به نحو کاملی خشک شده بود
[ترجمه گوگل]آلن آب، یکی از شاخه های عمده ای از جنوب تن، ماهیگیری کامل ماهی خشک را ارائه داد

9. A small stream, often a shallow or intermittent tributary to a river.
[ترجمه ترگمان]نهر کوچکی که غالبا شعبه ای از رودخانه کم عمق یا متناوب است
[ترجمه گوگل]یک جریان کوچک، اغلب ناحیه کم عمق یا متناوب به رودخانه

10. The tributary debouched into the big river.
[ترجمه ترگمان]The وارد رودخانه بزرگ می شوند
[ترجمه گوگل]بندری به رودخانه بزرگ رسیده است

11. Other Renyi River, two - tank River, a tributary of Jiaokou River.
[ترجمه ترگمان]رود Renyi دیگر، رود دو تانک، شعبه ای از رودخانه Jiaokou است
[ترجمه گوگل]دیگر رودخانه ریگی، دو رودخانه تانک، ناحیه رودخانه جیائووو

12. "Tributary system"was the traditional foreign policy in ancient China, which carried out the diplomatic strategy to build the mutual benefice and make friends with neighbor countries each other.
[ترجمه ترگمان]\"سیستم tributary\" سیاست خارجی سنتی در چین باستان بود، که استراتژی دیپلماتیک برای ساخت یک benefice متقابل و ایجاد دوستی با کشورهای همسایه به یکدیگر انجام شد
[ترجمه گوگل]سیستم 'تطبیقی' سیاست خارجی سنتی در چین باستان بود که استراتژی دیپلماتیک را برای ایجاد همکاری مشترک و همکاری با کشورهای همسایه به هم متصل ساخت

13. The Department of Statistics is a tributary of the Department of Mathematics at the East China Normal University.
[ترجمه ترگمان]اداره آمار شاخه ای از دانشکده ریاضیات در دانشگاه تربیت مدرس شرق چین است
[ترجمه گوگل]وزارت آمار، وابسته به گروه ریاضیات در دانشگاه طبیعی شرق چین است

14. Sino - Siamese trade had two forms, tributary trade and civil trade.
[ترجمه ترگمان]تجارت \"سینو - سی\" دو اشکال داشت: تجارت فرعی و تجارت مدنی
[ترجمه گوگل]تجارت چین و سایام دارای دو شکل، تجارت تندرو و تجارت مدنی بود

two tributary tribes

دو قبیله‌ی خراج‌گزار


Karoon is a tributary of Arvandrood.

کارون شاخ‌آبه‌ی اروند‌رود است./کارون انشعابی از اروندرود است.


پیشنهاد کاربران

تبدیل

tributary ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: ریزابه
تعریف: رودهایی که به رودی بزرگ تر بپیوندند

ریشه رود


کلمات دیگر: