کلمه جو
صفحه اصلی

rescale


نقشه کشیدن، بمقیاس کوچکتری ترسیم کردن

انگلیسی به فارسی

نقشه کشیدن، بمقیاس کوچکتری ترسیم کردن


بازخوانی


دیکشنری تخصصی

[آب و خاک] تغییر مقیاس دادن

جملات نمونه

1. The graph will rescale to show the region you selected.
[ترجمه ترگمان]نمودار نشان می دهد که شما انتخاب کرده اید
[ترجمه گوگل]این نمودار برای نشان دادن منطقه ای که انتخاب کرده اید، مجددا نشان داده می شود

2. The resize filters rescale the input video frames to an arbitrary new resolution, using different sampling algorithms.
[ترجمه ترگمان]فیلترهای اندازه گیری اندازه، فریم های ویدئویی ورودی را به یک وضوح جدید دل خواه، با استفاده از الگوریتم های نمونه برداری متفاوت باز می کنند
[ترجمه گوگل]فیلترهای اندازه گیری مجدد فریم های ویدئوی ورودی به یک رزولوشن دلخواه جدید با استفاده از الگوریتم های مختلف نمونه گیری

3. Bicubic rescale algorithm shrinks video to small screen size in best possible quality.
[ترجمه ترگمان]الگوریتم Bicubic rescale ویدیو را به اندازه صفحه نمایش کوچک در بهترین کیفیت ممکن کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]الگوریتم Ricale Bicubic ویدیو را به اندازه صفحه نمایش کوچک در بهترین کیفیت ممکن کاهش می دهد

4. Before invoking this method, you have to rescale the color values into that range.
[ترجمه ترگمان]قبل از این که این روش را بیان کنید، باید مقادیر رنگی را به آن محدوده تبدیل کنید
[ترجمه گوگل]قبل از فراخوانی این روش، باید مقادیر رنگ را در آن محدوده مجددا مجددا مرتب کنید

5. So, if you want a unit vector that goes in the same direction, 1 all you have to do is rescale it, so, at its length becomes one.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، اگر شما یک بردار واحد بخواهید که در جهت یک سان حرکت کند، باید تمام کاری که باید انجام دهید این است که آن را انجام دهید، بنابراین، در طول آن یکی می شود
[ترجمه گوگل]بنابراین، اگر شما می خواهید یک بردار واحد است که در همان جهت می رود، 1 همه شما باید انجام دهید این است تغییر اندازه ی آن است، بنابراین، در طول آن یکی می شود

6. Desperate for a better future if she can find a way to rescale her past.
[ترجمه ترگمان]به خاطر یک آینده بهتر، اگر بتواند راهی برای باز کردن گذشته اش پیدا کند
[ترجمه گوگل]اگر او بتواند راهی برای به دست آوردن مجدد گذشته اش پیدا کند، از جان گذشته برای آینده بهتر است


کلمات دیگر: