کلمه جو
صفحه اصلی

turnout

انگلیسی به فارسی

تجهیزات، اسباب


یک دست لباس


گردهمایی


تعداد حضار


میزان تولید، تولید


بخش عریض جاده، پهنگاه


راه خروجی


کالسکه و اسب


مشارکت، اجتماع، ازدحام، اعتصاب، اعتصابگر، تولید


مترادف و متضاد

group assembling for event


Synonyms: assemblage, assembly, attendance, audience, congregation, crowd, gate, gathering, number, throng


amount produced


Synonyms: aggregate, output, outturn, product, production, productivity, quota, turnover, volume, yield


Antonyms: origin, resource, source


پیشنهاد کاربران

turnout ( حمل‏ونقل درون شهری - جاده ای )
واژه مصوب: خط مجال
تعریف: خط عبور کوتاهی که به یک راه دوخطۀ دوجهته اضافه میشود تا وسایل نقلیۀ کَُندرو بتوانند به آن وارد شوند یا در آنجا توقف کنند تا درنتیجه عبور وسایل نقلیۀ تُندرو امکان پذیر شود

The number of people at an even

اضاف شدن یا پیوستن به یک رویداد و اتفاق.

تماشاچی


کلمات دیگر: