کلمه جو
صفحه اصلی

discover


معنی : پیدا کردن، دریافتن، کشف کردن، یافتن، پی بردن، مکشوف ساختن، من کشف کردم
معانی دیگر : یابیدن، نویابی کردن، متوجه شدن، فهمیدن، (قدیمی) آشکار کردن، هویدا شدن، (قدیمی) پرده برداشتن از

انگلیسی به فارسی

پی بردن، دریافتن، یافتن، پیدا کردن، کشف کردن، مکشوف ساختن


كشف كردن، یافتن، پیدا کردن، پی بردن، کشف کردن، دریافتن، مکشوف ساختن، من کشف کردم


انگلیسی به انگلیسی

• find, gain knowledge, learn of -
when you discover something, you find it or find out about it, especially for the first time.
if an artist or athlete is discovered, someone realizes how talented they are and helps them to become famous.

مترادف و متضاد

پیدا کردن (فعل)
gain, acquire, earn, find, detect, discover

دریافتن (فعل)
comprehend, sense, discover, realize, apperceive, understand, perceive, find out, apprehend, deduce

کشف کردن (فعل)
spot, find, detect, discover, find out, figure out, uncover, decipher, decode

یافتن (فعل)
meet, find, detect, discover

پی بردن (فعل)
sense, discover, realize, find out

مکشوف ساختن (فعل)
discover

من کشف کردم (فعل)
discover

find, uncover


Synonyms: ascertain, bring to light, catch, come across, come upon, conceive, contrive, debunk, design, detect, determine, devise, dig up, discern, disclose, distinguish, elicit, espy, explore, ferret out, get wind of, get wise to, glimpse, hear, identify, invent, learn, light upon, locate, look up, nose out, notice, observe, originate, perceive, pick up on, pioneer, realize, recognize, reveal, see, sense, smoke out, spot, think of, turn up, unearth


Antonyms: lose, miss, pass by


جملات نمونه

1. nobody could discover his identity
هیچ کس نتوانست به هویت او پی ببرد.

2. he wanted to discover the essence of the universe
او می خواست به کنه کائنات پی ببرد.

3. it is hard to discover the true meaning of his poetry
پی بردن به مفهوم واقعی اشعار او مشکل است.

4. when did man first discover fire?
انسان کی برای اولین بار آتش را کشف کرد؟

5. The more we study, the more we discover our ignorance. Percy Bysshe Shelley
[ترجمه محمد حیدری] ( هرچه ) بیشتر که مطالعه می کنیم , بیشتر به نادانی خودمون پی می بریم. پرسی بیش شلی ( یک شاعر غزلسرای انگلیسی )
[ترجمه ترگمان]هر چه بیشتر مطالعه کنیم، بیشتر ignorance را کشف می کنیم پرسی Bysshe شلی
[ترجمه گوگل]هرچه بیشتر مطالعه کنیم، بیشتر ما ناامیدی را کشف می کنیم پرسی بیسه شلی

6. Prosperity doth best discover vice, but adversity doth discover virtue.
[ترجمه ترگمان]کامیابی به عنوان بهترین فساد شناخته می شود، اما بدبختی موجب کشف فضیلت می شود
[ترجمه گوگل]خوشبختی بهتر می تواند معضلات را شناسایی کند، اما بدبختی فضیلت را در بر می گیرد

7. Man cannot discover new oceans unlehe has courage to lost sight of the shore.
[ترجمه ترگمان]انسان نمی تواند اقیانوس ها جدید را کشف کند که شهامت آن را دارد که ساحل را از دست بدهد
[ترجمه گوگل]انسان نمی تواند اقیانوس های جدید کشف کند، شجاعت چشم انداز از بین بردن ساحل را دارد

8. The police could not discover who he was fronting for.
[ترجمه ترگمان]پلیس نمی توانست بفهمد که او به چه کسی کشیده شده است
[ترجمه گوگل]پلیس نمیتواند کشف کند که او برای چه پیش میرود

9. Scientists around the world are working to discover a cure for Aids.
[ترجمه ترگمان]دانشمندان در سراسر دنیا تلاش می کنند تا یک درمان برای ایدز کشف کنند
[ترجمه گوگل]دانشمندان در سرتاسر جهان در حال تلاش برای کشف درمان برای کمک به ایدز هستند

10. She was surprised to discover he was perfectly capable around the house.
[ترجمه ترگمان]تعجب کرده بود که او کاملا در اطراف خانه قادر به انجام این کار است
[ترجمه گوگل]او شگفت زده شد تا کشف کند که کاملا در اطراف خانه توانایی دارد

11. He was pleasantly surprised to discover that he was no longer afraid.
[ترجمه ترگمان]با خوش رویی از اینکه متوجه شد که دیگر نمی ترسید
[ترجمه گوگل]او غافلگیر شد تا کشف کند که دیگر نمی ترسد

12. He was alarmed to discover that his car was gone.
[ترجمه ترگمان]کم کم متوجه شد که اتومبیل او از بین رفته است
[ترجمه گوگل]او مشتاقانه کشف کرد که اتومبیلش رفته است

13. It's exciting to discover traces of earlier civilizations.
[ترجمه ترگمان]کشف آثار تمدن های قدیمی تر هیجان انگیز است
[ترجمه گوگل]هیجان انگیز است تا کشف تمدن های پیشین

14. Scientists are now trying to discover if this is possible.
[ترجمه ترگمان]دانشمندان در حال حاضر در حال تلاش برای کشف این مساله هستند که آیا این کار ممکن است یا خیر
[ترجمه گوگل]دانشمندان اکنون سعی دارند کشف کنند که آیا این امکان وجود دارد

15. It was a shock to discover he couldn't read.
[ترجمه ترگمان]از این که فهمید نمی تواند بخواند یکه خورد
[ترجمه گوگل]این شوک بود که کشف کرد، نمی توانست بخواند

16. The object of their expedition was to discover the source of the River Nile.
[ترجمه ترگمان]هدف سفر آن ها کشف منبع رود نیل بود
[ترجمه گوگل]هدف سفر آنها کشف منبع نیل بود

Columbus discovered America.

کلمب امریکا را کشف کرد.


when did man first discover fire?

انسان کی برای اولین بار آتش را کشف کرد؟


Nobody could discover his identity.

هیچ‌کس نتوانست به هویت او پی‌ببرد.


It is hard to discover the true meaning of his poetry.

پی‌بردن به مفهوم واقعی اشعار او مشکل است.


When God discovered himself to Abraham.

هنگامی که خدا خود را بر ابراهیم ظاهر کرد.


Doctors discovered signs of poisoning in his blood.

دکترها در خونش آثار مسمومیت پیدا کردند.


Two days later they discovered his body near the river.

دو روز بعد جسد او را در کنار رودخانه یافتند.


پیشنهاد کاربران

پدواریدن
padv�ridan
از" پد" ( پاد ) وار ( دیوار، دی وار ( پوشش ) ، روی هم برداشتن پوشش=کشف کردن

کشف کردن، یافتن

متوجه شدن، فهمیدن، پی بردن

پی بردن , کشف کردن , چیزی را برای اولین بار پیدا کردن.


چیزی را برای اولین بار پیدا کردن


to the be first person discover aware that a
particular place or thing exists

A first person find something


کشف کردن

درک کردن

discover
از نگر ساخت و مینه واژه ای ایرانوویچی است:
discover : dis - cov - er
dis = مینه ی راستین این پیشوند همان دُش یا دُژ است که در پارسی کهن مینه ی ضد و پاد یا پَد می داده ولی اکنون بَد و پلید فهمیده می شود.
cov= کاو از کافتن یا کاویدن
er = پسوند کُنندگی : آر ( ویراستار ) ، یا گَر ، در انگلیسی کاربرد کارواژه ( مصدر ) پیدا کرده است.
گرته برداری = دُشکافتن ، دِشکافتن ، دَشکاویدن ، اگر بخاهیم که با دُش ، نادرست / اشتباه گرفته نشود : دَش یا دِش را می توان به کار گرفت.

something you find it
پیدا کردن

کشف کردن
یافتن
پیدا کردن

کشف کردن در مورد چیز های حدید

Explore وdirectory دو کلمه هستند که می توان یک تفاوت اساسی را بین آنها تشخیص داد ، اگرچه به طور کلی معنی مشابهی را منتقل می کنند. Explore چیزی به معنای سفر در منطقه ای ناآشنا است تا بتوانید در مورد آن اطلاعات کسب کنید یا اینکه چیز دیگری را بررسی کنید. از طرف دیگر ، discover یافتن چیزی است یا دست آوردن دانش یا آگاهی از چیزی.
به طور کلی وقتی کسی چیزی را اولین بار میبینیم یا پیدا میکنیم میشه discover
و اگه در مورد آن مطلالعه کنیم تا اطلاعات بیشتری از اونو به نمایش بزاریم میشه explore

to notice or try something for the first time and start to enjoy it
تجربه کردن


To find information


کلمات دیگر: