1. nobody could discover his identity
هیچ کس نتوانست به هویت او پی ببرد.
2. he wanted to discover the essence of the universe
او می خواست به کنه کائنات پی ببرد.
3. it is hard to discover the true meaning of his poetry
پی بردن به مفهوم واقعی اشعار او مشکل است.
4. when did man first discover fire?
انسان کی برای اولین بار آتش را کشف کرد؟
5. The more we study, the more we discover our ignorance. Percy Bysshe Shelley
[ترجمه محمد حیدری] ( هرچه ) بیشتر که مطالعه می کنیم , بیشتر به نادانی خودمون پی می بریم. پرسی بیش شلی ( یک شاعر غزلسرای انگلیسی )
[ترجمه ترگمان]هر چه بیشتر مطالعه کنیم، بیشتر ignorance را کشف می کنیم پرسی Bysshe شلی
[ترجمه گوگل]هرچه بیشتر مطالعه کنیم، بیشتر ما ناامیدی را کشف می کنیم پرسی بیسه شلی
6. Prosperity doth best discover vice, but adversity doth discover virtue.
[ترجمه ترگمان]کامیابی به عنوان بهترین فساد شناخته می شود، اما بدبختی موجب کشف فضیلت می شود
[ترجمه گوگل]خوشبختی بهتر می تواند معضلات را شناسایی کند، اما بدبختی فضیلت را در بر می گیرد
7. Man cannot discover new oceans unlehe has courage to lost sight of the shore.
[ترجمه ترگمان]انسان نمی تواند اقیانوس ها جدید را کشف کند که شهامت آن را دارد که ساحل را از دست بدهد
[ترجمه گوگل]انسان نمی تواند اقیانوس های جدید کشف کند، شجاعت چشم انداز از بین بردن ساحل را دارد
8. The police could not discover who he was fronting for.
[ترجمه ترگمان]پلیس نمی توانست بفهمد که او به چه کسی کشیده شده است
[ترجمه گوگل]پلیس نمیتواند کشف کند که او برای چه پیش میرود
9. Scientists around the world are working to discover a cure for Aids.
[ترجمه ترگمان]دانشمندان در سراسر دنیا تلاش می کنند تا یک درمان برای ایدز کشف کنند
[ترجمه گوگل]دانشمندان در سرتاسر جهان در حال تلاش برای کشف درمان برای کمک به ایدز هستند
10. She was surprised to discover he was perfectly capable around the house.
[ترجمه ترگمان]تعجب کرده بود که او کاملا در اطراف خانه قادر به انجام این کار است
[ترجمه گوگل]او شگفت زده شد تا کشف کند که کاملا در اطراف خانه توانایی دارد
11. He was pleasantly surprised to discover that he was no longer afraid.
[ترجمه ترگمان]با خوش رویی از اینکه متوجه شد که دیگر نمی ترسید
[ترجمه گوگل]او غافلگیر شد تا کشف کند که دیگر نمی ترسد
12. He was alarmed to discover that his car was gone.
[ترجمه ترگمان]کم کم متوجه شد که اتومبیل او از بین رفته است
[ترجمه گوگل]او مشتاقانه کشف کرد که اتومبیلش رفته است
13. It's exciting to discover traces of earlier civilizations.
[ترجمه ترگمان]کشف آثار تمدن های قدیمی تر هیجان انگیز است
[ترجمه گوگل]هیجان انگیز است تا کشف تمدن های پیشین
14. Scientists are now trying to discover if this is possible.
[ترجمه ترگمان]دانشمندان در حال حاضر در حال تلاش برای کشف این مساله هستند که آیا این کار ممکن است یا خیر
[ترجمه گوگل]دانشمندان اکنون سعی دارند کشف کنند که آیا این امکان وجود دارد
15. It was a shock to discover he couldn't read.
[ترجمه ترگمان]از این که فهمید نمی تواند بخواند یکه خورد
[ترجمه گوگل]این شوک بود که کشف کرد، نمی توانست بخواند
16. The object of their expedition was to discover the source of the River Nile.
[ترجمه ترگمان]هدف سفر آن ها کشف منبع رود نیل بود
[ترجمه گوگل]هدف سفر آنها کشف منبع نیل بود