کلمه جو
صفحه اصلی

to the point


به هنگام، بجا، به موقع، سزاوار

انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: relevant to the main focus of interest or discussion.
مترادف: applicable, apropos, germane, pertinent, relevant

• hits the mark, hits the spot; to the heart of the matter, to the bottom line

جملات نمونه

1. Stop waffling and get to the point.
[ترجمه ترگمان]بس کن و برو سر اصل مطلب
[ترجمه گوگل]توقف وفل و رسیدن به نقطه

2. Keep your letter succinct and to the point.
[ترجمه ترگمان]نامه تان را مختصر و کوتاه نگاه دارید
[ترجمه گوگل]نامه خود را مختصر و به نقطه ای نگه دارید

3. I'm in a hurry, so come to the point.
[ترجمه ترگمان]عجله دارم، پس بیا سر اصل مطلب
[ترجمه گوگل]من عجله دارم، بنابراین به نقطه ای می رسم

4. Could you stick to the point, please?
[ترجمه ترگمان]میشه لطفا بچسبی به اصل مطلب؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید به نقطه ای برسید، لطفا؟

5. Don't beat around the bush, come straight to the point!
[ترجمه ترگمان]اطراف بوته را نزنید، مستقیم برو سر اصل مطلب
[ترجمه گوگل]در اطراف بوش نفوذ نکنید، مستقیما به نقطه ای بروید!

6. Would you get to the point?
[ترجمه ترگمان]میخوای بری سر اصل مطلب؟
[ترجمه گوگل]آیا شما به نقطه ای رسیدید؟

7. He was anxious to the point of neurosis.
[ترجمه ترگمان]او نگران the اعصاب بود
[ترجمه گوگل]او به نقطه عطسه توجه داشت

8. Let's get back to the point.
[ترجمه ترگمان]برگردیم سر اصل مطلب
[ترجمه گوگل]بیایید به عقب برگردیم

9. For heaven's sake let's keep to the point or we'll never reach any decisions.
[ترجمه ترگمان]به خاطر خدا، بیا به اصل مطلب برسیم، وگرنه هرگز به هیچ نتیجه ای نمی رسیم
[ترجمه گوگل]به خاطر بهشت ​​بیایید به نقطه ای ادامه دهیم یا هرگز تصمیماتی نخواهیم گرفت

10. Your answer is to the point.
[ترجمه ترگمان]جوابت سر اصل مطلب است
[ترجمه گوگل]پاسخ شما به نقطه است

11. His face was hollowed out to the point of emaciation.
[ترجمه ترگمان]صورتش خالی از لاغری بود
[ترجمه گوگل]چهره او به نقطه خراشیدگی چسبیده بود

12. Cut the waffle and get to the point.
[ترجمه ترگمان] کلوچه رو قطع کن و برو سر اصل مطلب
[ترجمه گوگل]وفل را بریزید و به نقطه برسید

13. Your answer is very to the point.
[ترجمه ترگمان]جواب شما خیلی مهم است
[ترجمه گوگل]پاسخ شما بسیار به نقطه است

14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

15. She is unusual to the point of eccentricity.
[ترجمه ترگمان]غیر معمول است که رفتار عجیب و غریبی داشته باشد
[ترجمه گوگل]او غیر عادی است به نقطه عطف

پیشنهاد کاربران

سر راست

بی رو در باستی و بی محابا

To the point of
تا آن جایی که، تا حدی که

اصل مطلب

مفیدبودن

مربوط

هدفمند

To the point of
تا جایی که، تا حدی که

صریح - مشخّص
expressed in a simple, clear way without any extra information or feelings

دقیقا.

خشک هم میشه مثلا این جمله on the day i left to America, my brother s forewell was simple, short, and to the point معنیش هم میشه وقتی آمریکا رو ترک کردم خداحافظی برادرم ساده و کوتاه و خشک بود

مربوط به موضوع، به جا، چیزی که به اصل مطلب می پردازد، مختصر و مفید، به اندازه و سر راست.

سر راست مفید و مختصر

دقیق. اصل مطلب


کلمات دیگر: